این فکر که تئاتر بهعنوان ابزاری در خدمت آموزش در مفاهیم، هنجارها و ارزشهای هر جامعه تاثیر بگذارد، برای نخستین بار در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20میلادی رواج پیدا کرد. فروید، آدلر و یونگ ازجمله کسانی بودند که روی این موضوع کار کردند و نتیجه تحقیقات آنها، سود بردن متقابل هنر و انسانشناسی از یکدیگر بود و درنهایت خلق هنری که در خدمت آموزش به انسان است. بر همین اساس دیدگاه کلی درباره تئاتر کودک همواره دوسویه سرگرمی و آموزش را در کنار هم قرار داده و پذیرفته است. اما پرسش این است که آیا تئاتر کودک پتانسیل این را دارد که بر کودکان تاثیر بگذارد؟ و در مقابله با نهادهای قویتر از خود که در ساخت شخصیت کودک نقش دارند، این هنر تا چه حد میتواند کار کند و اهمیت داشته باشد. برای بحث بیشتر درباره این موضوعات با مرتضی کریمی انسانشناس، محقق و عضو پژوهشگاه رویان گفتوگو کردم. کریمی اعتقاد دارد تئاتر باید بر فضاهایی کار کند که نهادهای آموزشی دیگر در آن ضعف دارند.
تئاتر کودک تا چه حد میتواند در آموزش به کودکان موثر باشد؟
قطعا تاثیرگذاری تئاتر بر کودکان از رسانههای دیگر مثل تلویزیون بیشتر است. اصولا یکی از روشهای آموزش کودکان حضور آنها در گروهها و پذیرفتن نقشهای متفاوت است. مثلا در بازیهای چندنفره، کودک هر لحظه میتواند نقشی متفاوت برای خود تعریف کند. اتفاقی که در تئاتر برای او میافتد این است که در تمام دقایق با شخصیتها همذاتپنداری میکند و خودش را جای آنها میگذارد. این بحث البته مربوط به امروز نیست و در جوامع سنتی نیز بسیاری از مهارتهای اجتماعی با مراسمات جمعی در ذهن کودک شکل میگرفته است. در تئاتر مدرن هم وقتی تماشاچی به مشارکت گرفته شود، برساخت اثر در ذهن او تاثیرات بیشتری خواهد گذاشت.
در طی تشکیل شخصیت کودک عوامل و ساحتهای مختلفی میتواند موثر باشند. پدر و مادر و مدرسه و بعد جامعه هر کدام تکهای از پازل شخصیتی او را خلق میکنند. اینها اصولا عوامل سهلالوصولتر و قدرتمندتری از تئاتر بهنظر میآیند. در این وضع تئاتر بهعنوان پارادایم جدید آموزشی میتواند کاری از پیش ببرد؟
حتما میتواند به شرط آنکه شانس خود را در جاهایی امتحان کند که نهادهای دیگر ضعیف هستند. فرض کنید نمایشی بخواهد روی مهارتهای عاطفی یا زبانی کودک کار کند. قطعا در چنین وضعیتی خانواده و مدرسه بسیار از آن جلوتر هستند. اما همین دو نهاد مهم هم خلأهای فراوانی دارند. اینروزها وضع زندگی بهخصوص در شهرهای بزرگ با گذشته فرق کرده است. پدر و مادرها عموما شاغل هستند و برای یاد دادن مهارتهای زندگی به کودکان آموزشی ندیدهاند. جامعه هم دایما درحال تغییر است و برای کودک هر روز چالشهای مختلفی خلق میشود. فضای مجازی هم دنیایی را برای آنها باز کرده که میتوانند اطلاعات خود را بهروز کنند. در این وضع اهمیت تئاتر بیشتر از قبل خواهد بود. یعنی ساخت جدید زندگی شهری حفرههایی در آن ایجاد کرده و نهادهای سنتی از پس پر کردن آن برنمیآیند. اینجاست که وظیفه نمایش برای کودکان پررنگتر
میشود.
بهعنوان یک انسانشناس، یک نمایش خوب کودک را چه تعریف میکنید.
فرم و محتوای هر نمایش درهمتنیدهاند. در مورد فرم آن باید اهالی تئاتر نظر دهند اما بهعنوان پیشنهاد میتوانم از فرمهایی صحبت کنم که مخاطب را درگیر برساخت نمایشنامه و مشارکت او در اجرا را بیشتر میکند. از نظر محتوایی ابتدا باید مشخص شود هدف نمایش چه گروهی از کودکان هستند. بچهها از حدود 4 تا 7سالگی حافظهای حسی دارند و از این راه بهتر آموزش میبینند. از 7 تا 10سال حافظه تصویری و بالاتر از 10سال هم حافظهای انتزاعی خواهند داشت. این تقسیمبندی نشان میدهد که قبل از ساخت نمایش، خالقان آن باید بدانند قرار است چه چیزهایی به چه طریق و برای چه گروهی اجرا شود.
طبقهبندی کودکان فقط براساس سن آنها انجام میشود؟
باید قبل از ساخت هر نمایش مشاورانی وجود داشته باشد تا مشخص شود نیاز کودک مخاطب چیست. این نیازسنجی مهمترین بخش است. وقتی مخاطب و نیاز آن مشخص شد میتوان برای نمایش هدفگذاری کرد.
مثلا برای بچههایی از نقاط دورافتاده ایران میشود از بهداشت فردی و مسواکزدن حرف زد ولی کسی که در شمال تهران است، نیاز دیگری دارد و اولویت آن میتواند آموزش مهارتهای هنری یا رفتار مناسب در فضای مجازی باشد. پس علاوه بر سن عوامل مختلف دیگری هم وجود دارد که میتواند بر محتوای کار تأثیر بگذارد. البته مسائل مهمی هم هستند که فارغ از سن و طبقه و جنسیت قابلیت طرح دارند.
مفاهیمی مثل منافع یا اتحاد ملی، حقوق اقوام و زن و مرد و آموزشهای شهروندی برای همه کودکان یکسان است. اینکه به بچهها یاد بدهیم اگر نمره کمتری در کلاس میگیرند دلیل بر ضعیفبودن آنها نیست و بالا و پایین بودن نمرههای درسی به معنای متفاوتبودن نیست و فقط استعداد آنها در درسهای مختلف را نشان میدهد. چنین خلأهایی که کم هم نیستند، وظیفه تئاتر کودک را سنگینتر میکنند.