سوءمدیریت به جای مدیریت
«یکی از مهمترین مشکلات ما در ایران شناخت نداشتن مردم از بحرانها و عوامل ایجاد آنهاست. در این میان نکته مهمتر این است که بسیاری از مدیران اجرایی کشور هم شناخت درستی از بحرانها و راههای مقابله با آن ندارند و از همین رو فارغ از اینکه چه دولت و جناحی در کشور بر سر کار باشد، وقایعی چون سیل، زلزله، گرمای شدید، برف، باران و... خیلی زود برای ما تبدیل به یک بحران میشود.» اینها نظرات احسان تقدسی است که 33سال دارد و دانشجوی کارشناسی ارشد است. او میگوید: با این حال در بسیاری از کشورهای توسعهیافته یا حتی کمتر توسعهیافته این موضوعات کاملا به اتفاقاتی قابل پیشبینی تبدیل شده و علیالقاعده برای آن چارهجوییهایی هم شده است. بحث دیگری که در اینباره مطرح میشود این است که بحران به خودی خود نمیتواند سبب ایجاد مشکلات بعدی شود مگر اینکه همراه با پدیده رایجی به نام سوءمدیریت باشد. به عقیده او نقصهایی مثل شناختنداشتن مردم و مسئولان از بحرانها، راههای برخورد و مدیریت بحرانها را میتوان با تصویب قوانین روشن و صریح حل کرد. همچنین تبیین نقش مردم در کنترل و مهار بحران هم مهم است. در کشورهای جهان سوم عرف بر این است که در مواقع ایجاد بحران، مردم یک کشور خود را تافته جدا بافتهای پنداشته و صرفا از نهاد حکومت انتظار برخورد با بحرانها را دارند درحالیکه این اتفاق در کشورهای توسعهیافته به صورت رفتار متقابل دولت و ملت بروز میکند. او در مورد اینکه چه راهکارهایی میتوان برای تعامل بیشتر مردم در مدیریت بحران ارایه داد، عنوان میکند که آموزش مدیریت و شناخت بحران را نمیتوان یک شبه و با چند جلسه آموزشی به مردم یاد داد بلکه باید در سرفصلهای آموزشی ما گنجانده شود و در دورههای مختلف تحصیلی این بحثها را آموزش داد. احسان میگوید اگر جامعه یک کشور، بحران را مشکل همه کشور و نه فقط دولت بداند، آن هنگام میتوان امیدوار بود که میشود به حل سریع بحرانها امیدوار بود و مشارکت مردمی را در این بحرانها مشاهده کرد.
جلوی بحران را از امروز باید بگیرم
فاطمه نوذر 29 ساله و خانهدار است. او در مورد شناخت عمومی جامعه از بحران و مدیریت بحران میگوید: بهنظر من با اینکه در این زمینه تلاشهایی برای اطلاعرسانی شده اما باز عموم جامعه در مورد بحران جدی نیستند. من همیشه به این مسأله فکر میکنم مکانهای امن محل زندگی خودم را شناسایی کنم، به این فکر میکنم که اگر از بحرانهایی مثل زلزله جان سالم به در ببریم باید به فکر نجات خود و اعضای خانوادهمان باشیم. به نظر من، مردم و مسئولان خیلی این قضیه را جدی نمیگیرند که اگر بحث مدیریت بحران در کشور ما جدی بود دیگر اجازه داده نمیشد ساختوسازهای غیراصولی ادامه پیدا کند و منفعت و سودطلبی بر انسانیت و انساندوستی غالب شود، اگر قرار بر مدیریت بحران است جلوی بحران باید از همین جا گرفته شود. البته در سالهای اخیر برای اطلاعرسانی به مردم بهطور پراکنده کارهایی شده که نمیشه نادیده گرفت، چه از طریق آموزش و پرورش چه از طریق شهرداری؛ ولی دقیق و برنامهریزی شده نبوده و در مردم نهادینه نشده است. بهنظر فاطمه یکی از مهمترین موانع مدیریت درست بحرانها شلوغی و هرجومرج عمومی است، خصوصا در شهرهای بزرگی مثل تهران؛ من خودم خیلی به این موضوع فکر میکنم اگر در تهران اتفاقی بیفتد آیا نیروی کافی برای کمک به بحرانزدهها داریم، یا حتی وسایل نقلیهای مثل بالگرد یا دارو و وسایل لازم و خیلی چیزهای دیگر. راستش من خیلی در رابطه با این موضوع نگرانم، شاید خیلیها مثل من باشند اما آیا به غیر از نگرانی آگاهی لازم در این زمینه هم داریم؟ با تمام این حرفها باید ببینیم اصلا در مواقع بحران مردم میتوانند آنقدر خونسرد باشند که کارهای بعد از آن فکر کرد.
پیشگیری بهتر از درمان
شناخت و آگاهی مردم از بحرانها و چگونه رفتار کردن در مواقع بروز هر بحرانی تنها به شنیدههای تجربی و برخی برنامههای پراکنده برمیگردد. مهدی رحمانی 33ساله و کارمند بانک با عنوان کردن این موضوع ادامه میدهد: ما بیشتر از این و آن شنیدهایم که مثلا وقتی زلزله بیاید چه باید بکنیم؛ آنقدر اطلاعرسانی در این زمینهها کم بوده که مردم بیشتر دعا میکنند اتفاقی نیفتد! البته برخی نهادها بعضا برنامههایی میگذارند تا به کارمندانشان مباحث مدیریت بحران را آموزش بدهند. ولی مثلا وقتی بانک همایشی با این عنوان برگزار میکند شاید 200 نفر شرکتکننده داشته باشد که آنها هم آموختههایشان را به خانواده منتقل کنند؛ اما اقشار دیگر چه؟ مردمی که دسترسی به این برنامهها ندارند باید یاد بگیرند در بحرانها چگونه شرایط را مدیریت کنند. او معتقد است که وظیفه اصلی اطلاعرسانی با رسانههای عمومی مثل صداوسیما است که فیلم، کلیپ و برنامههای جذاب آموزشی برای مردم پخش میکنند. در کنار رسانهها، آتشنشانی و شهرداریها هم میتوانند این برنامههای اطلاعرسانی و آموزشی را داشته باشند. امروز تنها آگاهی که مردم از مدیریت بحران دارند، به تجربیات شخصی یا شنیدههای دیگران برمیگردد. بهتر است جامعه ما چه مردم و چه مسئولان دریابند که هزینههای آمادهسازی و اطلاعرسانی قبل از وقوع حادثه، کمتر از هزینههای بازسازی و درمان و رسیدگی به خسارتهای بعد از بحران است و برنامهریزی جدی و سازماندهی شده برای آموزش موضوعات مدیریت بحران در میان اقشار مختلف جامعه داشته باشند.
تلنگری در حد حرف زدن
احمد جانثاری 36 ساله است و تحصیلات حوزوی دارد. او هم مثل بسیاری از شهروندان دیگر معتقد است نهتنها مردم بلکه مسئولان و نهادهای کشور ما هم شناخت چندانی از مدیریت بحران ندارند. اتفاقهای سالهای اخیر مثل طوفان اخیر تهران یا بارشهای شدید و سیلابهایی که در سطح کشور رخ داد، باعث شد مسئولان کمی تلنگر بخورند؛ با این حال این تلنگر در حد حرفزدن و شعار دادن باقیمانده و به عمل نرسیده است. او میگوید، وظیفه اصلی اطلاعرسانی به مردم هم به شهرداریها، سازمان امداد و نجات هلال احمر و آتشنشانی برمیگردد که مستقیما وظیفه مدیریت بحران را برعهده دارند این دستگاهها باید آموزشهای مردمی را هم داشته باشند تا مردم هم در مدیریت بحرانها مشارکت داشته باشند. من خودم همیشه فکر میکنم اگر در شهری مثل تهران اتفاقی بیفتد، اگر زنده بمانم چه شرایطی پیش میآید و چگونه میتوانم خودم را از منطقه بحرانزده دور کنم، چون این شهر دیگر جای ماندن نیست؛ مدیریت بحران در کشور ما غیراصولی است حتی اگر سولهای برای نگهداری اقلام ضروری هم وجود داشته باشد، به روز نمیشود؛ شاید چادرها بعد از چندینسال بپوسند یا اقلام غذایی فاسد شود. حتی مکانهای این انبارها هم کارشناسی شده انتخاب نشدهاند. ممکن است در مواقع بحران دسترسی به این مکان برای استفاده از این اقلام هم وجود نداشته باشد! در کل ما در مدیریت بحران عقب هستیم. صداوسیما میتواند در اطلاعرسانی و آگاهیسازی نقشآفرینی کند. احمد میگوید تا جایی که اطلاع دارد در دانشگاههای انتظامی مباحث مدیریت بحران مطرح میشود البته نه فقط در مباحث امنیتی بلکه مسائل شهری و اجتماعی هم جزو آموزشهای این دورههاست. به نظر من قویترین ارگانی که در بحث مدیریت بحران کار کرده نهادهای انتظامی است. امنیت یکی از مهمترین موضوعات بحران است. مثلا اگر در تهران زلزله بیاید، آب هم امنیتی میشود؛ ما در کشور پدافند غیرعامل داریم که در بحرانهای نظامی و غیرنظامی وارد عمل میشود.
آموزش مدیریت بحران در خانههای محله
حرف زیاد زده میشود، ولی عمل نمیشود، سعیده کارخانهچی 35 ساله با گفتن این جمله ادامه میدهد: مدیریت بحران هم جنبه فردی و اجتماعی دارد که همان آگاهی دادن مردم است و هم جنبه زیرساختی و عمرانی که به مقاومسازی بناها و ساختوساز اصولی برمیگردد. بعضا در برنامههایی عنوان شده که اگر زلزله آمد چه باید بکنیم و چگونه پناه بگیریم، ولی این صحبتها خیلی اصولی نیست؛ مثلا کمتر کسی میداند اگر در زمان زلزله در فضای باز باشد، چگونه باید پناه بگیرد. بهنظر سعیده اگر آموزشهای مدیریت بحران در کتابهای درسی وارد شود، نسل آینده با این آموزشها رشد پیدا میکنند و نوعی برنامهریزی بلندمدت در مدیریت بحران اتفاق میافتد.کسانی که در جامعه هستند بیشتر از زنان خانهدار و سالمندان در این زمینهها آگاهی دارند؛ شهرداریها میتوانند از ظرفیت خانههای محله برای ارایه این آموزشها استفاده کند زیرا مخاطب این مراکز اغلب زنان خانهدار هستند.
مردم باید در بحرانها امنیت روانی داشته باشند
الهام لایقی 31 ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد در مورد اینکه مردم چقدر بحران و نحوه مدیریت بحران را میشناسند، میگوید: در کل واژه بحران در کشور ما تعریف شده نیست؛ اینکه چه حوادث و رویدادهایی را بحران تلقی کنیم و چه اتفاقهایی را نه، هنوز مشخص نیست. سازمانی به نام مدیریت بحران در کشور داریم ولی اینکه این سازمان چه میکند و چه باید بکند، دست کم مردم هیچ چیزی در موردش نمیدانند. کنار اتوبان چمران یک سوله بزرگ مخصوص مدیریت بحران ایجاد شده که درک من از این مکان اینطور است که در آن وسایل و اقلام ضروری برای مواقع بحران و بلایای طبیعی ذخیرهسازی میشود. سازمان پدافند غیرعامل سازمانی است که در مواقع صلح و غیرجنگ باید چتر امنیتی برای مردم باشد. به نظر من در بحرانها هم باید امنیت فکری در مردم ایجاد شود؛ یعنی مردم باید در مواقع بحرانی از نظر روحی دچار تشویش نشوند؛ برای همین ضروری است که آگاهیسازی عمومی صورت بگیرد و مدیریت بحران زیرنظر هر نهادی که هست، باید وظیفه اطلاعرسانی و آموزش عمومی را برعهده بگیرد تا اولا درک ملموسی از بحران برای عموم مردم شکل بگیرد ثانیا مردم یاد بگیرند چگونه میتوانند در مدیریت بحرانها مشارکت کنند.