| مصطفی عابدی | روزنامهنگار|
شاید با اطمینان نسبی بتوان گفت که شکاف رسانهای یکی از عوامل تهدیدکننده ثبات اجتماعی در ایران است. منظور از شکاف رسانهای، دو قطبیتر شدن رسانههای مورد استفاده مردم است که درنهایت دو فرهنگ و دو نوع ارزش و دو نوع قضاوت را نزد مخاطبانشان شکل میدهد. در یک ضلع، رسانههای رسمی ازجمله صداوسیما و رسانههای همسو با آن است. در ضلع دیگر، انواع رسانههای رسمی منتقد و طبعا اصلاحطلب هستند و بالاخره در ضلع سوم نیز طیف گستردهای از رسانههایی هستند که خارج از کنترل رسمی قرار دارند، مثل اینترنت و شبکههای ارتباطی و ماهواره. شکاف میان ضلع اول و سوم و نیز با ضلع دوم هر لحظه درحال افزایش است و برخی اتفاقات مثل اسیدپاشی اخیر نیز این شکاف را بیشتر میکند و مردم را برای استفاده از اضلاع دوم و سوم راغبتر میکند و این وضع مطلوبی نیست زیرا انعکاس آثار آن برای جامعه ناخوشایند خواهد بود. ولی راهحل و چاره آن، اعمال محدودیت در استفاده از رسانههای دیگر نیست، چون اجرای این شیوه نه مفید است و نه امکانپذیر، و چیزی در حد آب در هاون کوبیدن است. تنها راه، تغییر خطمشی حاکم بر سیاست خبری و تحلیلی این رسانهها است. برای این منظور بد نیست چند مورد از سیاستهای اخیر این رسانه مهم را با هم مرور کنیم. طي ماه گذشته با پديدهاي رسانهاي مواجه شديم كه براي هر ناظري میتواند تعجببرانگيز باشد. از يك سو، برنامههايي درباره جنگ، به ويژه آن چه كه در سالهاي پاياني جنگ گذشت، از سيماي جمهوري اسلامي پخش شد كه به نوبه خود براي بيننده جالب بود. اين برنامه به علل پايان جنگ و شكستهاي پیاپی سالهاي پاياني و نيز اختلافات ميان نيروها اشاره داشت. ولي براي كسي كه پاي تلويزيون نشسته بود اين پرسش را مطرح ميكرد كه اين حقايق (اگر شامل همه حقايق باشند كه طبعاً نيست) چرا پس از 27سال در اختيار افكارعمومي قرار ميگيرد؟ شايد بتوان گفت كه در مقطع جنگ، طرح همه اين موارد درست نبود ولي ميتوان پرسيد كه چرا پس از جنگ اين مباحث مطرح نشدند تا از آنها درسآموزي لازم صورت بگيرد؟ چه كساني از انتشار اين حقايق ضرر ميكردند؟ آيا همان سياستهاي منجر به آن وضع، بعد از جنگ نيز ادامه نيافت؟ الان چه نتيجه خاص و عملياتياي ميتوان از اين اطلاعات به دست آورد؛ آیا جز آه و افسوس؟ آيا اين نحوه اطلاعرساني به مردم به معناي آن نيست كه در خبرهاي اين رسانه درباره مسائل جاري كشور نيز تا همين حد دچار مميزي ميشوند و بايد سالها منتظر بود تا بلكه بخشهایي از واقعيت ماجرا عرضه و منتشر شود؟ چنين برداشتي از اخبار و تحليلهاي رسانه ملي، چه جايي براي جلب اعتماد خواهد گذاشت؟
اتفاق ديگري كه در كنار اين رويداد ديده شده، تحريف كامل سخنان رئيسجمهوري آرژانتين در سازمان ملل بود. اين تحريف که در برخی از رسانههای ضلع اول که در جهتگیری کلی با صداوسیما همسو هستند انجام شد چنان بود كه كمتر كسي گمان ميكرد در عصر اينترنت و دسترسي آزاد و مستقيم به اينگونه اخبار، رسانهای جرأت كند تا اين حد، اخبار را با تحريف مخابره كند. هدف از اين تحريف چه بود؟ هر هدفي كه در پي اين تحريف آشكار بوده، بياعتباري رسانه منتشرکننده خبر، درحد سقوط اخلاقي نتيجه آشكار آن بود. نهتنها بياعتباري محصول بلاواسطه آن بود، بلكه اين تحريف نشانهاي از ضعف سياسي نيز تلقي ميشود، زيرا گروه و رسانهاي كه به رفتار و سياست خود اعتماد دارد هيچگاه اقدام به تحريف و تغيير سخنان ديگران نميكند. اين كار نشانهاي از بلاهت را نيز همراه داشت. اگر این کار در كرهشمالي رخ ميداد چندان عجيب نبود، زيرا با جلوگيري از دسترسي مردم آنجا به ساير رسانهها، كسي از اصل ماجرا خبردار نميشد. ولي چگونه ممكن است كه در ايران چنين تحریف آشكاري را انجام داد و كسي متوجه آن نشود؟ در حالي كه هر كس كه بخواهد ميتواند به انواع اخبار دسترسي داشته باشد.
اگر اين تحريف براي فريب دادن ديگران انجام شده باشد، نهتنها به هدف نرسيده بلكه نتيجه عكس داده و بیش و پیش از هرکس دیگری، دوستان تحریفکنندگان را فريب داده است، چون اين خبر را باور كردند و قصد رفتن به سفارت آرژانتين و تبريكگويي را داشتند!! البته شفافسازي منتقدين به داد رسيد تا مرتكب يك خبط سياسي نشوند. بنابراين تحريفي كه با هدف گمراه كردن ديگران انجام شده بود، منجر به گمراهي خودشان شد.
مورد دیگر نیز نحوه انعکاس اخبار اسیدپاشی اخیر بهویژه در رسانه صداوسیما است. مردم از خود میپرسند چطور برای انعکاس کوچکترین اخبار در یک ایالت درجه سه یک کشور غربی خبرنگارشان اخبار مکرر ارسال میکند ولی برای یک اتفاق مهم و ریشهیابی آن در شهری چون اصفهان سکوت کامل خبری را پیشه میکنند؟ درحالیکه میدانند به حق یا به ناحق مردم نسبت به این خبر حساسیت دارند و پیگیر ماجرا هستند.
اگر در جامعهاي بوديم كه نهاد رسانهاي آن مستقل و كارآمد بود، مجموعهاي كه چنين خبر تحريف شده و دروغيني را منتشر کرده یا خبر مهمی را بر نشر نداده است مجبور میشد که براي هميشه با كار رسانهاي خداحافظي كند و رسانهاي هم كه اين خبر دروغ را پخش كرده یا خبر مهم را پخش نکرده بود تا مدتها هزينه اين كار خود را ميپرداخت ولي چه ميتوان گفت كه در اينجا هستيم و رسانههاي مذكور در برابر تحريف و دروغ و واقعیت حساسيت ندارند و از آن بدتر اين كه كسي هم نسبت به اين تحريفها حساسيت موثري از خودش نشان نميدهد، گويي كه اينها همه عادي شده است.