تعبیر جامعه بهخصوص عموم از خرافه و خرافهگرایی، چگونه است؟
خرافه در لغت به معنای، حرفهای بیهوده و سخنهای غیرعلمی است که با عقاید فاسد و باطل گره میخورد. حتی از خرافه در دایرهالمعارفها، بهعنوان زوالعقل ناشی از پیری و افسانه و داستانهای بیاساس که خلاف عقاید عقلی و منطقی است، یاد شده است.
خرافه معانی مختلفی در ذهن عموم دارد اما در فرهنگ لغات برای معنای خرافه، آمده است: «باور به عقیده یا انجام عمل خاصی که پشتوانه علمی نداشته باشد.» این باورها در میان عموم نیز اینگونه بیان میشود: «اگر دست به رفتار و اعمال خاصی بزنیم که همراه با آداب و رسوم در کتب عتیق و توصیههای گذشتگان نباشد، آن کار سرانجامی نخواهد داشت و منجر به شکست خواهد شد. این باورها که بیشتر در تفکرات غلط ریشه دارد، خرافهگرایی و خرافهپرستی را بهگونهای ذاتی بهجامعه و رفتارهای افراد مرتبط میسازد. استفاده از اوراق خاص که در آن اشکال و حروف و اعداد خاصی نقش بسته است، برای گرهگشایی مشکلات و خارجشدن از مرزهای ناامیدی مورد استفاده افراد ناآگاه قرار میگیرد. همچنین برای از میان بردن تنفر یا فضای وهم برانگیز تنفر، متوسل به رفتارهای غیرمنطقی و خارج از اصول علمی میشوند که هیچ پایه و اساس درستی ندارد.»
قدمت تاریخی خرافهپرستی به کجا بازمیگردد؟
خرافهپرستی و خرافهگرایی همزمان با شروع شناخت بشر از خود و محیط پیرامونش شکل گرفته است. به عبارتی، این موضوع قدمتی به بلندای تاریخ بشری دارد. در کتب تاریخ آمده است: «از زمانی که انسان خود را شناخت به خرافهها و خرافهپرستی گرایش یافت.» انسان برای شناخت بیشتر از خود و طبیعت اطرافش و اسراری که در آن پنهان شده بود، بهدلایل غیرمنطقی و غیرعقلایی متوسل شد که از آن با عنوان باورهای پوشالی و استدلالات خرافهگرایانه تعبیر میشود.
علت گرایش جوامع مختلف بشری به خرافهگرایی چه بوده است؟
انسان همواره به دنبال پیدا کردن سرنوشت مطلوب و آیندهای روشن برای خود است. دوست دارد اتفاقات بهگونهای رقم بخورد که در مقابل خود آیندهای روشن با خوشبختی و سعادت را تجربه کند و این سعادت همیشگی و پایدار بهزودی در برابر او قرار گیرد. به همین دلیل، برای مقابله با حوادث و رویدادهایی که رسیدن به این خوشبختی را از او میستاند و برای جلوگیری از انرژیهای منفی و شیطانی، سراغ ابزار و عواملی میرود که مسیر او را برای رسیدن به این هدف هموار سازد. اما انسان همواره با ترس، جهل و حیرت خود نسبت به مسائل پیرامونش در چالش و درگیری ذهنی و فکری قرار داشته و دارد. این انگیزهها باعث میشود که انسان راه رسیدن به خواستههای خود و نیازهای مادی و معنویاش را در میان باورهای غیرمنطقی و خارج از اصول عقلایی جستوجو کند. جامعه هر چقدر غیرعلمیتر باشد، وهمبرانگیزتر است و باورهای غیرعقلایی در آن بسط و توسعه بیشتری مییابد. به باور برخی، ریشهها و گرایشات خرافهگرایی در تمدن شرق سابقهای طولانی دارد اما این باور قدیمی که خرافه از سرزمین کهنی سرچشمه گرفته که جولانگاه تمدنها و فرهنگهای مختلف بشری در طول تاریخ بوده، کاملا بهاثبات نرسیده است...
اکنون در عصر حاضر که از بسیاری مرزهای علمی و کشفیات مهم گذشتهایم، در برخی از کشورهای مدرن و حتی فوقمدرن که در قلب اروپا قرار دارند، باورهای وهمبرانگیز و خارج از اصول منطقی و عقلایی کاربردهای رفتاری و حتی تاثیرگذار در سرنوشت اجتماعی افراد برعهده دارد. بهعنوان مثال، در کشور صنعتی و مدرن انگلیس به دلیل قرار گرفتن در جزیره پر از مه، وهم و خیالپردازی نسبت به مسائل پیرامون میان مردم چشمگیر و زیاد است. به اعتقاد انگلیسیها، عدد 13 شوم بوده و باعث بدبختی و از میان رفتن سعادت افراد میشود. درحالیکه در میان ایرانیان قدیم این عدد بسیار ارزشمند و تحسینبرانگیز بوده و حتی عدد عشق و دوستی تلقی میشده است. در ژاپن عدد4 نحس است و در جوامع دیگر تعابیر مختلفی درباره این موضوع وجود دارد. معمولا باورها و تصورات غلطی که نسبت به اعداد، اشیاء و حیوانات از سوی عوام عنوان میشود، پایه و اساس علمی و منطقی نداشته و تنها برای رسیدن به آرامش فکری و پاسخ به ناشناختههایی است که برای آن جواب منطقی نمییابند. برای اینکه نقش حیوانات را در تعیین سرنوشت آینده افراد مورد واکاوی قرار دهیم، میتوان به این مورد اشاره کرد که جغد و گربه حضوری کاملا متفاوت از هم در فرهنگ جوامع مختلف داشتهاند. در مصر باستان گربه، مقدس و مورد پرستش افراد بوده و در ایرانباستان بهعنوان موجود شوم و هراسناک از سوی افراد که بهدنبال بخت و اقبال نیکو بودهاند، مورد تنفر قرار میگیرد. جغد بهعنوان حیوان شوم در ایرانباستان و حتی عصر حاضر شناخته شده است اما در یونانباستان، بهعنوان سمبل خوشیمنی موردتوجه عوام قرار میگرفته. با بررسی اجمالی بر باورها و اعتقادات مردم نسبت به مسائل پیرامون به این موضوع میرسیم که تصورات و توجهات مردم بهخصوص عوام به حل مسائل و یافتن پاسخی به مجهولات مهمترین علت گرایش آنها به خرافه و خرافهپرستی
بوده است.
فقر فرهنگی چه نقشی در توسعه بسترهای خرافهگرایی دارد؟
مسلما فقر فرهنگی در کنار مولفههای دیگر ازجمله ناآگاهی و جهل مرکب و اعتقاد به سخنان افرادی که به نوعی درمیان گروههای خاص، بهدلیل رفتارهای تحسینبرانگیز آنها به جایگاه مهم و ارزشمندی دست یافتهاند، بیتأثیر نبوده و در هدایت افراد به سوی خرافه و خرافهگرایی موثر است. جامعه هر چقدر غیرعلمیتر باشد، خرافات در آن رشد بیشتری مییابد، در اروپای قرن 17 ما شاهد این هستیم که راه و روش تحقیقی و علمی با ارایه این نظریه از سوی «فرانسیس بیکن» جایگزین فضای غلط باورهای غیرمنطقی و غیرعلمی میشود و پاسخهای عقلمحور جایگزین اعتقادات بیاساس جامعه بشری میشود و باورهای مردم بهسمت منطق و عقلگرایی سوق مییابد. بهاعتقاد جامعهشناسان، هرچقدر جامعه در حوزههای مختلف ازجمله سیاست، اجتماع و سایر بخشها مسئولیتپذیر و متعهد به انجام امورجمعی باشد، عقلگرایی جایگزین خرافهگرایی شده و مسیر منطقی رفتارهای اجتماعی راه خود را در باورهای عمومی مییابد. به عقیده اگوست کنت، مراحل سپریشده تاریخ بشری برای رسیدن به شناختن ضمنی از خود و پیرامونش در 3 مرحله قرار میگیرد: بشر اولیه که دید آن نسبت به جهان، نگاه فلسفی و جادویی است و تا آنجا که بشر به مرحله علمی و اثباتی دست مییابد، فضای خرافات در میان انسان متمدن و بهخصوص عصر مدرن کمرنگتر میشود.
مارکس وبر هم به جامعهای ایدهآل اشاره دارد که از عاطفه و سنت به مرز عقلگرایی رسیده است. هرچقدر از عاطفه به سمت سنت نزدیک میشود، انسان منطقیتری میشود و زمانی که در تقابل سنت و مدرنیته قرار میگیرد، مسائل پیرامونش را با عقل بهخوبی مورد ارزیابی قرار میدهد.
فرو ریختن این مرزها تا رسیدن به حد واقعی عقلگرایی، مسیری متفاوت را در جوامع مختلف طی کرده است، آیا میتوان امید به برچیدن تفکرات خرافهگرایانه در عصر مدرن داشت؟
به یقین نمیتوان گفت که بنیان خرافه و خرافهپرستی از میان خواهد رفت، زیرا عدهای سودجو و مطلع از ناآگاهی عوام به باورها و تصورات غلط آنها برای بهدست آوردن منافع شخصی و اقتصادی دامن میزنند. تا زمانی که این افراد با باورها و اعتقادات غیرمنطقی مردم به کسب درآمد و حتی سوءاستفاده اخلاقی اقدام میکنند، فضای حاکم بر جامعه به سمت تأمین خواستهای آنها جهتدهی میشود. به یقین، انسانها با طیفها و سواد مختلف بهدنبال رسیدن به مرزهای خوشبختی و کسب سعادتپایدار هستند و ترس از آینده و عدم اعتماد به فرداهای روشن، آنها را در مسیری قرار میدهد که به افراد و ابزاری غیرواقعی و خارج عقل و منطق متوسل شوند.
حتی توسعه نهیلیسم و اینکه علم به مرز پوچگرایی نزدیک شده است را از این غائله نمیتوان مستثنی کرد. در جامعهای که چارچوبهای علم بر بنیانهای بیاساس شکل گرفته باشد، رسوخ باورهای غلط انکارناپذیر است. شاعر شهیر ایرانی، فردوسی درباره میگوید: «چه پنهان شود مرد را روزگار/ همه آن کند کش نیاید به کار»، به همین علت انسان بهدنبال قدرتی مافوق تصور است که آن را در کالبد باورهایی میبیند که فراتر از پدیدههای زمینی بوده و حلال تمامی مشکلات است و به غلط به سمت خرافه و جو دروغهایی شیرین از سوی افراد سودجو قرار میگیرد.
آیا میان سنت تا خرافه حد و مرزی میتوان متصور شد؟
سنتهای خوب که در آیین ما از سوی نیاکانمان بهودیعه گذاشته شده است با باورهای غلط و متداولی که هیچ جایگاه منطقی ندارند، بسیار متفاوت است. این فاصله به باریکی یک تارمو است که میتواند ما را گمراه سازد. در آیین ایرانیان قدیم، جشنهای متعددی به مناسبتهای مختلف در فصول سال، برای پاسداشت نعمتهای الهی برگزار میشد که پیشینه آن به توجه و احترام به محیط طبیعی و عالم پیرامون آن بازمیگشت. این گردهماییها، در گرامیداشت آب و خاک و زمین و درختان و صیانت از آنها، بهعنوان سنتهایی ارزشمند به صورت جشنهای ملی برای ایجاد همبستگی و بازپروری فرهنگ طبیعتدوستی در میان ایرانیان و نسلهای بعد باب بود. جشنهای تیرگان، ابانگان و امردادگان برپا میشد تا باتوجه به سنتهای اصیل و غنی ایرانی؛ نوعی ارتباط سازنده میان انسان با محیط پیرامونش برقرار شود. همچنین، هفتسینی که در جشن نوروز میان ایرانیان متداول است، سمبل پاکی، صمیمیت و همبستگی با محیط پیرامون است که خارج از تصورات و باورهای غلط بوده و جایگاه مقدسی دارد. اما اینکه بین سنتهای درست و خرافات باید حد و مرزی مشخص کرد، موضوعی است که باید با بالا بردن آگاهی جامعه و مقابله با توهمات بیاساس تلقین یافته که در باورهای غلط شکل گرفته است، با انجام مشاورههای اصولی خانواده بهخصوص نسل جوان و در شرف تشکیل زندگی جدید آنها را به چشماندازهای واقعی هدایت کرد. برنامهریزیهایی که با تلاش و همت افراد به واقعیت نزدیک میشود و با در دست گرفتن سرنوشت افراد در دستهای خودشان با مدیریت صحیح زندگی میتوان بر عادتهای کورکورانه باورها و اعتقادات غلط غلبه کرد. زمانی که آرزوهای بشر در حد واقعی تعدیل شود و جنبه علمی و منطقی بیابد، امنیت و تعیین مسیر درست برای رسیدن به اهداف بلندمدت قابل دسترستر خواهد شد و آن زمان انسان نیاز ندارد به قدرتهای غلط و پوشالی که در ناآگاهی و جهل او ریشه دارد، متوسل شود.