صادق میرزایی پژوهشگر تاریخ
از ناهنجاریهایی که بشر قرن بیست و یکم با آن گریبانگیر بوده و برخلاف ظاهر متجدد و پیشرفته، اندیشه و تفکر خود را در چندهزارسال قبل جای گذاشته است، معضل خرافهپرستی و تبعات ناشی از آن است. خرافهپرستی و گرایش به آن عمری به درازای تاریخ بشر دارد.
با خلقت انسان و تلاش او برای رسیدن به هدفهایی که این موجود برتر، برای خود ترسیم کرده بود، رگهها و ریشههای خرافات نیز در زندگی انسان نمایان شد. زمانی که پیامبران از ملتهای خویش سوال میکردند که چرا بیراهه رفته و گرفتار موهوم پرستی و خرافهگرایی شدهاند؟ پاسخی که از ملت و قوم خود میشنیدند این بود که پدران خود را بر همین راه و روش یافته و از آنان پیروی میکنیم.
در حقیقت خرافهپرستی نسل به نسل از پدران به فرزندان به ارث رسیده و مسیر تکامل خود را طی کرده است. از چین و هند باستان گرفته تا تمدنهای مترقی و درخشان حوزه «میان رودان» و خاورمیانه- که مهد تمدن و قلب تپنده دنیای آن روز بودند- و اقوام اسلاو و ساکسون و نورمان و وندال و ... - که هسته ملل اروپایی را تشکیل دادند- و اقوام بربر ساکن شمال آفریقا و تمدن اینکاها در آمریکای جنوبی آن روز، همه گرفتار گرایشهای موهوم گرایانه و خرافات بودهاند. گاه گستره این خرافات تا اندازهای بوده است که در مناسک و اعمال عبادی خود، انسانها را در پای بتان قربانی کرده و بدینگونه به خدایان خود تقرب میجستند. گرفتاری در دام خرافهگرایی نیز اختصاصی به ملتها و اقوام وحشی و نیمهوحشی نداشته و همانگونه که ساکسونهای وحشی و اسلاوهای به دور از تمدن گرفتار برخی از اعمال خرافی بودند، تمدن عظیم بابل و ایران باستان با همه مفاخرش نیز گرفتار خرافه و موهومات بودند. در عصر حاضر نیز با وجود پیشرفت در علم و تکنولوژی و آگاهی و روشنفکری که تجدد برای بشر به ارمغان آورده است، شاهد گرایش به خرافات میان ملل مختلف هستیم. مسالهای که چالشهای فراوانی را برای دنیای به ظاهر متمدن و پیشرفته امروز
رقم زده و این سوال را در اذهان ایجاد کرده است که چرا با پیشرفت علم و فناوری، هنوز جامعه جهانی کم و بیش گرفتار خرافات و موهومگرایی است؟
از آنجایی که انسان طبیعتا موجودی کمالگرا و در جستوجوی نیروی برتر و مافوق است، میل به معنویت و عالم ماوراء در فطرتش نهاده شده و هر انسانی به کنکاش در متافیزیک و عالم ماوراء علاقه ذاتی دارد. بدیهی است که این گرایش و حب کمال، انسان را برای به دست آوردن کمالات نفسانی و وصول به بهترینها به حرکت درآورده و انسان را به تکاپو وادار میسازد. هدف از مبعوث شدن پیامبران و اولیای الهی نیز جهتدهی صحیح به این حس کمال خواهی و هدایت انسانها در مسیر عبودیت و رسیدن به قدرت برتر یعنی خداوند متعال بوده است. اما از آنجایی که بشر همیشه در مسیر انبیا و اولیای الهی گام برنداشته و گاهی اوقات از مسیر صحیح منحرف شده، حس رسیدن به کمال او نیز منحرف شده و تلاش و کنکاش او نیز ره به جایی نبرده است. نتیجه اینکه انسان در دام خرافات و موهومگرایی گرفتار شده و به این طریق سعی در ارضای غریزه پرسشگر خود کرده است. با گسترش خرافات در جوامع انسانی و سرایت آن به همهجنبههای زندگی، خرافهگرایی بازار پر رونقی برای سودجویان و فرصتطلبان ایجاد کرد؛ فرصتطلبان برای پیشبرد اهداف خود و رسیدن به آمال و مطامع شخصی از طرفی با نگاه داشتن مردم در جهل و نادانی و از طرفی دیگر با ترویج فرهنگ خرافهگرایی زمینه حضور بلندمدت خود در صحنه قدرت و ثروت را فراهم ساختند.
گرایش به خرافهپرستی میان تمامی سطوح جامعه دیده میشود؛ بهگونهای که نمیتوان حد و مرز مشخصی برای خرافهپرستی درنظر گرفت. علت این امر در نداشتن شناخت صحیح و واقعی از خرافه و موهومگرایی است که گاهی اوقات، اموری غیرخرافی را نیز موهوم دانسته و آنان را خرافات تلقی میکنیم. در تعریف خرافات میتوان گفت: «خرافات اعم از سخن و باور و رفتاری است که ویژگی اصلی آن موهوم بودن آن است،» یعنی میتوان گفت: خرافات، «پندار موهوم» است که تبدیل به گفتار یا کردار نیز میشود، اما بههرحال نهتنها ریشه در علم و عقل و شرع نداشته بلکه حتی پایهای در خیال و تخیل نیز ندارد. پس باید گفت: «خرافات مبتنی بر وهم است که خود از نظر روانی، ریشه در جهل و ترس دارد.» پس هر اعتقاد و تفکری هر چند باطل را نمیتوان خرافه تلقی کرد، مگر زمانی که وهمی بوده باشد. پس باید نسبت به خرافه و حدود و ثغور آن معرفتی پیدا کرد تا با آگاهی کامل درخصوص آن اظهارنظر کرد. بنابر تعریف یاد شده خیلی از رسوم و آیینهای عبادی اقوام و ملتها هر چند که از نظر ما مورد قبول نباشند تا زمانی که به حد وهم نرسیده یا با علم و عقل و شرع مخالفت نکنند، خرافات تلقی نمیشوند. اما این فقدان شناخت کافی باعث میشود که عدهای، مانند برخی از روشنفکران، همه مظاهر دینی را خرافه تلقی کرده و اصل مذهب و اعتقادات مذهبی را نشانه روند یا همانند گروهی دیگر هر مطلب وهمی و پوچ و بیوزنی را به صرف استناد به دین، مطلبی
صحیح بپندارند.
باتوجهبه مطالب بیان شده میتوان گفت: «خرافات و موهومگرایی ریشه در عواملی چند دارد؛ از مهمترین عوامل گرایش به خرافات را میتوان تقلید کورکورانه از دیگران دانست.» سخنی را که اقوام گذشته در پاسخ به انبیا مطرح کرده و علت رویگردانی از حق و خرافهپرستی را در تبعیت از پدران خود خلاصه میکردند، مبین این مطلب است. هنوز هم در برخی از مناطق ایران در قرن حاضر دیده میشوند، افراد و اقوامی که با
پای فشاری بر بعضی سنتهای مطرود گذشتگان خود، در این مسیر گام بر میدارند. عامل دیگر را نیز میتوان در ضعف قوای فکری و اندیشه خرافهگرایان دانست، یعنی چون معرفتشناسی اکثر آنان مبتنیبر استدلال و عقلانیت نیست و عوامل وجود و حقیقت برای آنها ناآشکار است، به خرافات پناه برده و از راههای غلط و نادرست، پندارهای خود را توجیه میکنند. از دیگر عوامل خرافهپرستی میتوان به خودخواهی افراد اشاره کرد؛ استاد مطهری دراینباره چنین میگوید: «دو خاصیتی که در بشر هست سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد (و دیگر خرافات) شده است: یکی اینکه بشر بهطور کامل خودخواه است؛ یعنی نمیخواهد مسأله شکستهای خود را متوجه خودش کند. همیشه دنبال این است که یک چیز دیگری پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد؛ این من نبودم؛ این فکر من نبود... بشر برای اینکه از تقبل مسئولیتها فرار کند، آمده است برای اشیاء، چهارشنبه، ۱۳و... نحوست قایل شده است» (مجموعه آثار، ج ۲۵، ص ۴۰۳ و ۴۰۴) تنبلی نیز ازجمله اسباب گرایش به موهومگرایی و خرافهپرستی است. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد، باید از طریق علمی و عقلی کاوش، تفکر، جستوجو و تفحص کند تا علت واقعی اشیاء را درک کند، اما با خیال، همه قضایا را میتوان به راحتی حل کرد.درمان گرایش به خرافات و موهوم گرایی را باید در عوامل و علل این مسأله جستوجو کرد. اگر فرهنگسازی مناسب در بستر جامعه صورت پذیرفته و علتهای تمایل به خرافهپرستی به خوبی تبیین و واکاوی شود، میتوان در راستای درمان خرافهگرایی گام برداشت. سرمایهگذاری روی نسل جوان و دانشآموزان از طریق برنامهریزیهای مدون باید در اولویت قرار گیرد. مدارس بهعنوان نخستین کانون آموزش علمی باید کودکان را با وظایف خود آشنا ساخته و روحیه تعقل و اندیشه را در آنان نهادینه سازند. خانوادهها با توجه به اینکه سهم بسزایی در شکلگیری شخصیت فرزندان دارند، نباید از این نکته غفلت ورزند که پیدایش برخی صفات و ویژگیها مانند خودخواهی و تنبلی که عاملی برای خرافات است، با تربیت صحیح و آموزشهای لازم از جانب خانواده مرتفع میشود. امید است که خانوادهها، آموزش و پرورش و دیگر دستگاههای ذیربط که متولی امر فرهنگ هستند با عنایت به اهمیت این ناهنجاری در راستای آموزشهای صحیح و آشناسازی نسل نو با این پدیده همزاد تاریخ، اقدامات لازم را
انجام دهند.