| جواد دانش | استاد فلسفه و اخلاق|
پاسخ به این پرسش که حیات اخلاقی چیست و چه موانع و مشکلاتی بر سر راه آن وجود دارد، به اجمال در دو بخش قابل پرداخت است. نخستین بخش با این سوال آغاز میشود که زندگی اخلاقی چیست و با چه مولفههایی قابل شناخت است؟ در پاسخ میتوان گفت زندگی اخلاقی نوعی زیست است که در آن نخست: هر فرد، دیگری را مانند خود و یک «انسان» میانگارد و توجه به حقوق و حریم او را امری ضروری و گریزناپذیر تلقی میکند. در چنین نگرشی، فرد روا نمیدارد که با فریب، دروغ و ظلم حقوق فرد دیگر یا جامعهای را پایمال و خود را به مصلحت یا منفعتی برساند، زیرا او به خوبی آموخته است که پیش از هر عملی خود را در سمت مقابل این فعل فرض کرده و واکنش محتمل خود در برابر این فعل را ارزیابی کند. دوم: التزام به هنجارهای اخلاقی، بهطور اساسی معطوف به باورها و انگیزههای اخلاقی انسان است و نه الزامات و تهدیدهای حقوقی. به دیگر سخن، انسان و جامعه انسانی هنگامی رنگ و بوی اخلاق خواهد گرفت که معرفت به غالب گزارهها و احکام اخلاقی همچون «راستگویی خوب است» یا «باید راست گفت»، در تحریک و تهییج شخص به فعل مستحسن راستگفتن کفایت میکند، اگر چه گاه نیز در کنار این باورها، عوامل انگیزانندهای مانند ثواب و عقاب اخروی نیز لازم میآید. سوم: انسانها نسبت به یکدیگر مسئولیتپذیرند، یعنی جامعه انسانی را پیکره واحدی میبینند که در آن هر یک از انسانها میکوشد تا از رنج و محنت دیگری بکاهد و این امر را نیز بخشی از وظایف و تکالیف انسانی خود میداند.
اما در بخش دوم باید به این سوال پاسخ داد که مشکلات و موانع حیات اخلاقی انسان فارغ از اینکه انسان در چه جامعهای زندگی میکند، چیست؟ در این زمینه باید گفت، زیست اخلاقی فرد با این صعوبتها لوازم خاص خود را میطلبد. نخست: تأمین نیازهای اولیه انسان تا هنگامیکه افراد جامعه دغدغهمند احتیاجات ابتدایی و پست خود ازجمله خوراک و مسکن هستند، بهطور طبیعی چندان اهتمامی به سطوح عالی زندگی ازجمله حیات اخلاقی نخواهند داشت. غالب انسانها چنانند که در مضایق و تنگناهای معیشتی، جنسی و... از اصول پیشین دینی یا اخلاقی چشمپوشی کرده و همت خود را صرف رفع خلأ و نیاز محسوستر و از نظر آنها مهمتر میکنند. (البته آشکار است که نه همه انسانهای دربند حوایج اولیه فاقد فهم و کنش اخلاقیاند و نه تمام آنهایی که از این کاستیها و کمبودها در امانند متخلق به خلقیات حسنه، بلکه سخن در قاعدهای است که اصولا مراتب رشد انسانها منطبق به آن است). دوم: رعایت عزت و کرامت انسانها نقش مهمی در زیست اخلاقی افراد دارد. در حدیث مشهوری از امام هادی(ع) نقل است که: «منهانت علیه نفسه فلا تامن شره» (تحفالعقول، ص483)، بنابراین در جامعهای که منزلت و کرامت انسانها پاس داشته نمیشود و تعاملات اجتماعی یا سیاست حاکمان چندان التفاتی بدان ندارد خواهناخواه زمینه رشد انسانهای بدکردار فراهم میآید.
سوم: تهدید مهم دیگری که فراروی زندگی اخلاقی قرار دارد مسأله مهم «خودفریبی» در انسانهاست. آنچنانکه شاهدیم گاه عوامل اخلاقی با وجود آگاهی از نادرستی برخی از افعال، این کارها را انجام میدهند و در مقابل از مبادرت به بسیاری از افعالی که خود نیز به حسن و درستی آنها باور دارند امتناع میورزد، چه اینکه بسیاری از ما بهرغم آگاهی از قبح اعمالی چون غیبت، دروغگویی، سوءظن و... باز هم آنها را انجام میدهیم. این درحالی است که به نظر میرسد میان علم و معرفت عامل و صدور فعل از وی تناسبی وجود دارد و از اساس انسانها مطابق علم خود، عمل میکنند! مولفهای که در اینجا و درکنار «ضعف اخلاقی» تأثیرگذار بوده عبارتست از «خودفریبی» عامل اخلاقی و ایجاد باورهایی در تضاد با باورهای اولیه خود؛ یعنی فرد میکوشد تا به نحوی خود را فریفته و از کمند باورهای حقیقی و بالفعل خود بگریزد تا بدین ترتیب زمینه میل و انگیزش ثانوی نسبت به افعال دلخواهش فراهم آید. بدیهی است که زمینههای روانشناسانه دینی و سیاسی نیز در ایجاد این مولفه بسیار تأثیرگذارند.
چهارم: عنصر بسیار مهم دیگر تخلق نخبگان جامعه، اعم از حاکمان و عالمان، به هنجارهای اخلاقی است. اگر در یک جامعه به دلیلی (که گاه نیز چندان موجه نیست) طبقه نخبه جامعه به خود اجازه دهند که بهطور مثال صداقت، عدالت یا خضوع را برای تحصیل اهدافی چون مصلحت، شأن اجتماعی و... نادیده بینگارند و به بیان دقیقتر نظام اخلاقی برای خود تعریف کنند، بیتردید در توده مردم نیز بهتدریج هنجارهای متعارف اخلاقی رنگ میبازد چراکه مردم نه فقط بر دین که بر خلق و منش ملوک و بزرگان خود هستند. طبیعی است که چنین نخبگانی ناگزیر مقولات دیگری چون سیاست، فقه و... را نیز از منظری اخلاقی خواهند نگریست.