واسطه خیر شدن و ميانجيگرى، زكات مقام است.
امام صادق (ع)
جان برکف
دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بست است
کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بست است
چه کند طالب چشمت که ز جان دست نشوید
بوی خون آید از آن مست که شمشیر به دست است
به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی
چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است
من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد
که ترا پایه بلند است و مرا طالع پست است
گفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیابان
دست در زلف زد و گفت کیات پای ببست است
گرد آن دانه خال تو سیه موی تو دام است
دل شناسد که تنی هرگز ازین دام نجست است
دل قاآنی از این سان که به زلف تو گریزد
چون برآشفته یکی رومی هندوی پرست است
قاآنی