| هادی خانیکی | استاد دانشگاه |
من در زمینه آب و مدیریت آن متخصص نیستم، اما میتوانم این معضل را از حیث اجتماعی و در نسبت با «گفتوگو» بررسی کنم. به باور من، اگر ما نتوانیم از ساحتهای مختلف به مسائل نگاه مشترکی بیابیم، گفتوگویی هم صورت نخواهد گرفت و اگر نتوانیم گفتوگویی انجام دهیم، به حل مشکل نیز نخواهیم رسید.
باید توجه داشت که پیشنیاز گفتوگو آن است که طرفین گفتوگو، در حین آن به خلق مفهوم مشترکی بپردازند. اگر کسانی از پیش، نظریههایی را خلق کنند و بخواهند آن را به دیگران تلقین کنند، گفتوگو مختل خواهد شد.
تاکنون روند کار در حل این بحران آن بود که مقصران مصرفبیرویه شناسایی شوند. اولین مقصران بحران آب، مصرفکنندگان بالای شهر بودند و مسئولان سعی کردند با تبلیغات و تهدیدهای گوناگون، الگوی صحیح مصرف را به آنان بیاموزند. مقصران بعدی بحران آب، کشاورزان شدند و کمکم این جریان به خود رسانهها رسیده است. یعنی به باور بسیاری، مشکل از رسانههاست که نتوانستهاند الگوی صحیح مصرف را به مردم و جامعه بیاموزند.
اما سوال من این است: مگر کسی میداند این الگوها چیست؟ اگر این جریان ادامه یابد، نظریهپردازان و مهندسانی که سد را توصیه و احداث کردهاند، مقصر شناخته خواهند شد. اما ممکن است همان افراد نیز محصول این فضاهای بسته باشند.
در نظر داشته باشید، یکی از مشکلاتی که کشور با آن مواجه است این است که وقتی پدیدهای به آسیب اجتماعی تبدیل میشود، جامعه و مسئولان نسبت به آن حساس میشوند. مسأله آب، هم برای جهان و هم برای جامعه ایرانی، مسأله دیرپایی است و بحرانشدن آن، بهخاطر بيتوجهی ما است. کشورهای دیگر برای حل این معضل، از سرمایه اجتماعی و گفتوگوی فرهنگها بهره میبرند و ما نیز باید چنین کنیم.
پس شاید بتوان گفت مسأله اصلی ما، «چگونه گفتوگو کردن» است؛ گفتوگویی که به دنبال یافتن مقصر نیست. از آنجا که در این مسأله گفتوگویی صورت نگرفته است، متخصصان امور فنی میپندارند که باید این مشکل را بدون نگاهکردن به بخش اجتماعی حل کرد و در مقابل، متخصصان اجتماعی نیز سعی دارند بدون توجه به مسائل فنی و مهندسی، بحران را برطرف کنند.
به دلیل این عدمگفتوگو، مسأله آب در ایران، بهخوبی تبیین و تدقیق نشده؛ درنتیجه به شکل آسیب اجتماعی بروز کرده است. طبیعتا وقتی مشکلی درقالب آسیب اجتماعی بررسی شود، راهحلهای ضربتی برای رفع آن اتخاذ خواهد شد و در این راهحلهای ضربتی، جایی برای نهادهای مدنی، علمی و تخصصی وجود ندارد.
به نظر من، برای حل معضل آب، باید از واسطه رسانهها بهعنوان یک فضای گفتوگویی استفاده کرد؛ نه بهعنوان فضایی تبلیغاتی برای دولت و دستگاههای رسمی که تصمیمات ابلاغ شدهشان را در جامعه نشر دهند و جامعه را اقناع کنند. رسانهها باید عرصه عمومی را وسیعتر کنند و صداهای ناشنیده را به گوش رسانند و از این طریق، مشارکت همگانی را بیشتر کنند. اگر نظارهگرهای این حوزه، به مشارکتکننده تبدیل شوند، بسیار راهگشا خواهند بود.تجربههای موفقی از ورود رسانه در حل مشکلات اتفاق افتاده است. برای مثال رسانهها توانستند در حفاظت از میراثفرهنگی نقش مهمی داشته باشند. زیرا دیدگاه مبتنی بر بالا بردن حراست و نگهبانی ماموران انتظامی، تبدیل شد به نگهبانی عمومی با مشارکت نیروهای جوان و NGOها و سازمانهای خصوصی. به این اعتبار، باید بکوشیم روزنامهنگاری اجتماعی و کنشگر را رواج دهیم تا شبکهها و نهادهای اجتماعی فعال شده و حل تمام امور، بهصورت دستوری و از بالا به پایین انجام نشود.
باید سعی کنیم کمپینها و مجموعههای مشارکتکننده را بهحلقههای گفتوگویی تبدیل کنیم و با استفاده از سنت و فرهنگ ایرانی اسلامی خود، قداست و ارزش بودن آب را به هنجار برسانیم. در حالحاضر ما در حوزههای جامعهشناسی، مطالعات فرهنگی و رسانه هنوز بخشهای زیادی را برای مسأله آب درگیر نکردهایم که بتوانند از سنت و فرهنگ ایرانی استفاده کنند تا آن قداستی که آب در فرهنگ ما داشته و بهعنوان یک ارزش بوده را به هنجار اجتماعی بدل کنند. بدینمنظور کمیتهای در انجمن جامعهشناسی و دو انجمن مطالعات فرهنگی تحتعنوان «آب، فرهنگ و رسانه» تشکیل شده است تا با کمک رسانهها، دانشگاهها و فعالان حوزه مدنی، دولت و بخشخصوصی کار فرهنگسازی درمورد آب را پیش ببرند. این چشمانداز بسیار خوبی است اگرچه که اکنون در شرایط استیصال به این مسأله وارد شدهایم اما میتوان این مشکل را حل کرد و در آن باقینماند. در ایران باید درباره آب بهعنوان «مسألهای اجتماعی» باب گفتوگو باز شود، نه بهعنوان یک «آسیب اجتماعی» به آب و بحران آب نگریسته شود.