آرش خیراندیش فعال محیطزیست
وضعیت نابسامان محیطزیست کشورمان، سالهاست که دلسوزان و علاقهمندان این امر را نگران کرده است. بهرغم زحمات فعالان محیطزیست در ایران که بعضا تا چند دهه سابقه دارند، رفتار زیستمحیطی مردم و برخی مسئولان کشور نشانه اندکی از مسئولیتپذیری را نمایان میکند. حجم چنین فعالیتهای زیستمحیطی اعم از فعالیتهای حفاظتی و آموزشی به قدری بوده است که فعالان محیطزیست در ایران از نظر کمیت و به نسبت جمعیت خود بسیار پرکار محسوب میشوند. با این وجود با اندک توجهی به گفتار و رفتار مردم و مسئولان در کشورمان به این امر پی میبریم که نهتنها بینش و رفتار زیستمحیطی حداقلی میان آنها وجود ندارد بلکه آگاهیهای پایه در این امر هم بسیار اندک است بدون اینکه قصد مقایسه با سایر کشورها را داشته باشیم، در این نوشتار بر آنیم که عواملی را که به ناکارآمدی آموزههای زیستمحیطی در کشورمان منجر شده است را بررسی کرده و راهکارهایی ارایه دهیم. بسیاری از این عوامل و نتایج تأسفبار ناشی از آنها در تمامی کشورهای دنیا مشترک بوده و البته بعضی از آنها از ویژگیهای فعلی ساکنان در این کشور است. در اینباره دو دسته عوامل اصلی قابل تشخیص است: 1- حوزه نفوذ مربیان محیطزیست 2- محتوای آموزشی محیط زیست
حوزه نفوذ مربیان محیطزیست
چند دهه فعالیت مستمر از سوی علاقهمندان و دلسوزان محیطزیست در ایران تاکنون به تشکیل و فعالیتهای زیستمحیطی متعددی منجر شده است که به همراه کارشناسان محیطزیست و همچنین فعالان منفرد محیطزیست علاوهبر فعالیتهای حفاظتی به آگاهیرسانی، تبادلنظر و آموزش محیطزیست مشغول هستند. باوجود فعالیتهای قابل تقدیر ذکر شده، همچنانکه بیان شد این فعالیتها به نتایج عملی آموزشی گستردهای منجر نشده است که چند عامل اصلی را در اینجا بررسی میکنیم:
الف- دایره محدود فعالان محیطزیست در ایران
درحال حاضر مباحث متعدد زیستمحیطی میان تعداد محدودی از فعالان این حوزه مطرح است.
با کمال تعجب معدودی از افراد جامعه ما بهعنوان فعالان محیطزیست - اعم از سمنها و افراد مستقل- شناخته میشوند که هرکدام دارای هوادارانی بوده و دغدغههای خود را میان چنین دایره محدودی کهدرصد اندکی از جامعه را تشکیل میدهند بهشدت دنبال میکنند. این مباحث و اظهارنظرهای پیرامون آنها بعضا به قدری گرم و پرشور میشود که شرکتکنندگان در آنها توجه ندارند که اکثریت جامعه ایرانی از وجود چنین مباحثی بیخبر بوده و از نتایج آنها بهرهمند نمیشوند. بهطور مثال موضوعی با اهمیت آتشسوزیهای وسیع در چند عرصه طبیعی کشور تنها میان دایره محدودی فعالان محیطزیست - با دیدگاههای مختلف - چرخیده و متاسفانه آحاد ملت ایران حتی از وقوع چنین آتشسوزیهایی بیخبر بودند در اینجا صرفنظر از محدودیتهای فنی اطلاعرسانی وظیفهای سنگین برای فعالان محیطزیست کشور به ذهن متبادر میشود و آن داشتن ارتباط گسترده با افراد ملت و افزایش راههای انتقال اطلاعات به آنها است. در اینجا از منظر روانشناسی لازم میدانم به همه فعالان محیطزیست و ازجمله شخص خودم هشدار بدهم که مبادا در ناخودآگاهمان قایل به انحصارگرایی بوده و افراد جامعه را لایق و محرم چنین مباحثی ندانیم. چنین خطایی از ما دور باد!
ب- ترجیح جامعه شهری نسبت به جامعه روستایی و عشایری
عرصههای طبیعی کشور و مشکلات زیستمحیطی گسترده آنها ما را بر آن میدارد که ساکنان مجاور در این عرصهها را بهعنوان نگهبانان دایمی آنها ارج نهیم. این افراد در ایران که هستند؟ پاسخ روشن است: روستاییان، عشایر و ساکنان شهرهای کوچک. آنها هستند که در کنار یا در دل زیستگاههای کشور زندگی کرده و شب و روز با آنها سروکار دارند. بهطور مثال آیا جز این است که تنها ساکنان روستاهای حاشیه کویر امکان زندگی مسالمتآمیز با یوزپلنگ آسیایی را دارند؟ متاسفانه فعالان محیطزیست کشور عمدتا در شهرهای بزرگ و بهویژه تهران حضور داشته و میان روستاییان و عشایر به نسبت افراد کمتری را در این حوزه میشناسیم. این موضوع نهتنها افتخاری برای این فعالان محسوب نمیشود بلکه دقیقا یکی از نقاط ضعف آنها است. آموزشهای زیستمحیطی باید در میان حافظان اصلی و سنتی عرصههای طبیعی کشور گسترده شود. این مهم بر دوش همان فعالان محیطزیست کشور است. عجیب اینجاست که بسیاری از فعالان محیطزیست و هواداران آنها در مورد موضوعاتی اظهارنظرهای پرشور میکند که آن موضوعات صدها کیلومتر با محل زندگی آنها فاصله دارد! آیا منطقی است که آگاهیرسانی و تبادلنظر با ساکنان مجاور با عرصههای طبیعی کشور فراموش شده و در عوض بحثهای احساسی و بیحاصل با کسانی متداول شود که عملا کار چندانی از آنها برای حفاظت از طبیعت برنمیآید؟ چنین است که جامعه روستایی و عشایری کشور احساس همدلی با فعالان محیطزیست نمیکند. درحالیکه کشور به چنین همکاری نزدیکی به شدت نیازمند است.
- محتوای آموزشی محیطزیست
آموزش محیطزیست دارای مراحلی است که بدون درک عمیق از آنها چنین آموزشهایی نتیجه بخش نبوده و در بعضی موارد مضر خواهد بود. این مراحل شامل آگاهی بخشی، تغییر بینش و تغییر رفتار است. درحال حاضر عمده فعالیتهای آموزشی زیستمحیطی در مرحله یک یعنی آگاهیبخشی(اطلاعرسانی) توقف کرده است. در بعضی موارد محتوای همین بخش اطلاعرسانی به قدری آکادمیک میکند که مخاطب غیرمتخصص - حتی اگر تحصیلکرده رشتههایی غیر از محیطزیست باشد - پی به منظور گوینده نمیبرد. از طرف دیگر مخالفان محیطزیست - چه آنهایی که صریحا ابراز مخالفت میکنند و چه آنهایی که در لفافه سخن میگویند - بسیار فعال بوده و در زمینههای کاری خود به اطلاعرسانی وسیع میپردازند. در اینجا مخاطبی که در انبوه اطلاعات زیستمحیطی و مخالف محیطزیست گرفتار آمده نمیتواند بین این دو بهراحتی یکی را انتخاب کند و البته بهخاطر سبک زندگی مصرفی زمانه عملا مسیر غیرزیست محیطی انتخاب میشود. چنین است که وقتی پای درد دل بسیاری از فعالان محیطزیست که در زمینه اطلاعرسانی پرکار هستند، مینشینیم از این گلایه دارند (و درواقع متعجباند) که این همه اطلاعات و آماری که ارایه میدهند چرا کمتر در دلها اثر میکند و غافلند از اینکه مخالفان محیطزیست چند صد برابر آنها روزانه درحال اطلاعرسانی هستند. در اینجا مراحل تغییر بینش و تغییر رفتار است که میتواند کمیت پایین اطلاعرسانی زیستمحیطی را جبران کند. مثالی که همیشه آوردهام به خوبی گویای این وضع است: چندین دهه است که کارشناسان و دانشمندان در زمینه مضرات دخانیات قلم فرسایی میکنند و آمارهای تکاندهندهای ارایه میدهند اما در برابر قدرت تبلیغاتی شرکتهای سیگارسازی در عمل مصرف دخانیات هر روز افزایش مییابد تا جاییکه حتی پزشکانی را سراغ داریم که خود سیگاری هستند! آیا چنین پزشکانی اطلاع از مضرات دخانیات ندارند؟! پاسخ این است که تا در افراد تغییر بینش و تغییر رفتار رخ ندهد صرف آگاهی نمیتواند مانع رفتارهای اشتباه شود. در مورد این مثال اگر بتوانیم فردی را مثلا با یک بیمار سرطانی ریه که به دلیل مصرف دخانیات بیمار شده است روبهرو کنیم، درواقع در فرد تکانشی را ایجاد کردهایم که به آن تغییر بینش میگویند. از این به بعد تمرین فرد برای ترک سیگار و کمکی که به او در این زمینه میکنیم تغییر رفتار نام دارد. آموزش محیطزیست نیز از این مراحل باید عبور کند. علاوهبر این روشن شده است که انبوه اطلاعرسانی در مورد مضرات یک موضوع مانند آلودگی هوا در افراد واکنشی ایجاد میکند که نتیجه آن بیتوجهی کامل به چنین اطلاعاتی است. چنین است که در تهران بهرغم ارایه آمارهای متعدد آلودگی هوا عملا کسی نگران نمیشود زیرا که انسان طبیعتا نمیخواهد در دلهره دایمی زندگی کند پس نتیجه میگیریم اطلاعرسانی انبوه در مورد مشکلات زیستمحیطی نهتنها کمک چندانی به حفظ محیطزیست نمیکند بلکه در بعضی موارد خود عاملی برای بیتوجهی به آموزههای زیستمحیطی میشود.
از طرف دیگر مربیان و کارشناسان محیطزیست که در رفتار خود ضعفهای اساسی ازقبیل فردگرایی، شهرتطلبی، انحصارگرایی، چاپلوسی، قدرتطلبی و پولپرستی را نشان میدهند کمتر میتوانند اثری بر دلها ببخشند و این خطری است که همگی ما را تهدید میکند.
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
یکی از اصلیترین مشخصات موضوع محیطزیست، کلینگری به جای جزیینگری است. در تئوری و در عمل، کلینگری راهگشای بسیاری از مشکلات است و درواقع ارتباط بین اجزای مختلف یک اکوسیستم موضوع مطالعه یک اکولوژیست است. در عرصه آموزش محیطزیست نیز اگر مربی مربوطه صرفا روی چند مصداق محدود تکیه کرده و باقی موارد را نادیده بگیرد بهویژه اگر ارتباط همه این مصادیق را با هم تبیین نکند درواقع درک درستی از محیطزیست را ایجاد نکرده است. درحال حاضر چند معضل زیستمحیطی بنابر ضرورت یا مد روز (با عرض معذرت از همکاران عزیز) بیشتر در فعالیتهای آموزشی دیده میشود درحالیکه معضلات دیگری نادیده گرفته میشوند بهطور مثال تأکید بیش از حد روی حیاتوحش - با همه عشق و علاقهای که به آن دارم و قسمتی از زندگی خود را وقف آن کردهام - و نادیدهگرفتن بلایی که از جانب محصولات کشاورزی دستکاری شده ژنتیک بر سر اکوسیستمهای مختلف و نیز سلامتی انسان میآید، به مفهوم عدم نگرش سیستمی بوده و نمیتواند دیدگاه زیستمحیطی صحیحی را ایجاد کند. در اینجا با کمال تاسف شاهد این هستیم که نهتنها جزیینگری بلکه فانتزیگرایی بلای جان آموزش محیطزیست کشورمان شده است و بهطور مثال مخاطبان و هواداران خود را با سمبلهایی از حیاتوحش مشغول میکنند درحالیکه همان گونه مشخص جانوری در کنار هموطنان روستایی زندگی میکند که در صورت همکاری با آن عزیزان میتوان عملا گامهایی را برای محیطزیست کشور برداشت.