قمر فلاح جامعهشناس شهری
بحرانها را باید بهطورکلی تقسیمبندی کرد؛ اینکه بخواهیم مواجهه با همه بحرانهای طبیعی را یکسان بدانیم، صحیح نیست. برخی از بحرانها مثل زلزله با توجه به موقعیت ژئوفیزیکی کشور ما بسیار محتمل است و به همین دلیل ایجاد آمادگی همگانی برای مقابله با این بحران ضرورت بیشتری دارد؛ همانطور که میبینیم روی این پدیده در کشور مانور زیادی داده میشود؛ در مقابل دستهای دیگر از بحرانها هستند که از نظر فراوانی نادرتر محسوب میشوند مثل بارش برفهای سنگین. این نوع بحرانها را میتوان بحرانهای زودگذر ناامید چون عواقب آنها هم در مقایسه با زلزله ضعیفتر است. به همین دلیل بحران از نظر فراوانی و احتمال وقوع و میزان خسارتها و آسیبهایی که میتواند به بدنه جامعه بزند، باید طبقهبندی شود. با این وجود میبینیم که مقابله با بحران موضوعی است که چندان در کشور جا نیفتاده است، همین میشود که وقتی بحرانهای زودگذر و کماثر هم پیش میآید مثلا وقتی برف سنگین میبارد، باران زیاد باعث آب گرفتگی معابر میشود یا سیستمهای حملونقل شهری برای ساعتی از کار میافتد؛ مردم سردرگم میشوند؛ هرجومرج همه جا را فرا میگیرد. درواقع این موقعیتها به این دلیل اتفاق میافتد که نمیدانند چگونه با این شرایط کنار بیایند و آن را مدیریت کنند.
چگونگی مقابله با بحران از هر نوعی که باشد فقط و فقط به آموزش صحیح نیاز دارد. مردم باید آموزش ببینند که چگونه در بحرانها و شرایط حساس روحیه و اعتماد به نفس خود را حفظ کنند و از سوی دیگر چگونه در مدیریت درست بحران مشارکت داشته باشند ولی متاسفانه ما در کشور اولین چیزی که به مردم یاد نمیدهیم نحوه همراهی و همکاری آنها در مدیریت شرایط سخت است.
مردم ما فقط یاد گرفتهاند که وقتی زلزله آمد اگر در خانه یا محل کار بودند زیر میز بروند و اگر هم در محیط باز بودند خودشان را به یک نقطه امن برسانند؛ اما اینکه بعد از وقوع زلزله آنها چه باید انجام دهند و چگونه در مدیریت بحران همکاری داشته باشند، موضوعی است که هیچ آموزشی در مورد آن به مردم داده نشده است. درواقع چیزی که ما در کشور بهعنوان مدیریت بحران در قالب مانورهای زلزله به مردم آموزش میدهیم معطوف به لحظه بحران است و به رویدادهای قبل و بعد از آن نمیپردازد. بنابراین برای مردم انگیزه خاصی هم جهت فراگرفتن این آموزشها ایجاد نمیشود.
نهادهای مسئول و دستاندرکار اگر محتوای آموزشهای خود را براساس اینکه اگر زلزله یا سیلی رخ دهد چه روی میدهد و شرایط چطور میشود، بگذارند و برایشان عواقب و پیامدهای بعدی یک بحران ناگهانی را توصیف کنند، ذهن مردم برای مقابله با بحران آماده میشود. ولی امروز ما شاهد یک سری آموزشهای بیسر و ته هستیم که صرفا فقط محدود به زمان وقوع بحران میشود و برای مردم انگیزهای در جهت مشارکت در رسیدگی به شرایط بعد از بحران ایجاد نمیکند. آموزش به این معنی نیست که شهرداری بیاید سی دیهای مقابله با بحران را در اختیار مردم قرار دهد؛ آموزش باید بنیادی و عمقی باشد؛ به عقیده من یکی از بهترین راههای آموزش ورود مباحث مدیریت بحران در کتابهای درسی است. میتوان در مدارس ابتدایی به بیان ساده شیوههای مدیریت بحران را مطرح کرد تا بچهها از همان دوران با آموزشهای عمیق آشنا شوند و به نوعی این نگرش در آنها نهادینه شود.
درحقیقت در هر مسأله شهری دو مبحث مهم است؛ یکی فرهنگسازی مقابله با بحران و یکی نهادسازی مقابله با بحران؛ آموزش مهمترین رکن فرهنگسازی این بحث است و به دنبال آن مردم یاد میگیرند در بحرانها چگونه با نهادهای مربوط مثل هلالاحمر، آتشنشانی و ستادهای مدیریت بحران ارتباط بگیرند، اطلاعرسانی کنند و حتی اینکه چگونه بتوانند با این دستگاهها همیاری و تعامل کنند تا در شرایط بحرانی و حساس امنیت و آرامش عمومی جامعه حفظ شود. چراکه یک کمک کوچک به موقع و اصولی میتواند خیلی مفیدتر از کمکهای بزرگی باشد که دیر انجام میشود. البته این نوع آموزشها کاری تخصصی است و باید اصولی انجام شود تا بتواند کارساز باشد. نمونههای بسیاری در کشورهای مختلف وجود دارد که میتواند الگوی ما در این آموزشها قرار گیرد؛ مثلا ژاپن کشوری است که زلزله یک رویداد عادی در آن محسوب میشود و همه مردم برای مقابله با آن آموزشهای اصولی دیدهاند به همین دلیل هم هر وقت زلزله میآید چون مردم یاد گرفتهاند چگونه با آن مواجه شوند، هیچ پیامد منفی و خسارت جبرانناپذیری ایجاد نمیشود و شرایط خیلی سریع به حالت عادی برمیگردد.