روزنامه شهروند کد خبر: 46659 تاریخ خبر: ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۸ مهر گزارش «شهروند» از دشواری‌های زندگی کودکانی که حاصل ازدواج زنان ایرانی و مردان غیرایرانی هستند کودکان بدون شناسنامه شادی خوشکار- شهروند| بعضی هایشان شانس این را دارند که در مدارس خودگردان یا موسسات مردم نهاد درس بخوانند. مدارسی که حالا جایگزینی هستند برای همه آنها که از نخستین حقوق انسان ها محروم اند. حق داشتن هویت. داشتن برگی که نام و نشان شان باشد و به آن خوانده و شناخته شوند. بچه هایی که شناسنامه ندارند، انگار نیستند. هیچ کس برایشان برنامه ریزی نمی کند، برای درس خواندنشان هیچ نیمکتی خالی نیست، بیمار که بشوند، یکی از شهروندان این جامعه نیستند که بتوانند از بیمه درمانی استفاده کنند، بزرگ که بشوند به غیر از کارهای خدماتی و کارگری، آینده دیگری ندارند چون امکان تحصیل و آموزش نداشته اند. مادرانشان اهل همین سرزمین اند اما خودشان را کسی اهل ایران نمی دانند. آزیتا 13 سال است که با مردی افغانستانی ازدواج کرده و دو فرزند 10 و 11ساله دارد. او 9 سال را در افغانستان زندگی کرده است و می گوید: <<در افغانستان دیدم کسانی را که شناسنامه جعلی می گرفتند و از همین بچه هایی بودند که مادر ایرانی داشتند. من چند نفر از آن ایرانی ها را که فرار کرده بودند به خانه ام راه دادم، گفتم شاید جا نداشته باشند. اما بعد پدرم گفت برای تو بد می شود. آنهایی که مدت زیادی است ازدواج کرده اند یعنی تا قبل از سال 85، برای ازدواج شان جریمه نقدی نمی شوند. ازدواج با مرد خارجی جریمه دارد اما من سند ازدواج داشتم و در دادگاه تبرئه شدم. در افغانستان که بودم، شنیدم بعضی ها دنبال شناسنامه بچه های مرده می روند و یک نفرشان را از نزدیک می شناختم. شناسنامه اش را هم دیدم خیلی قشنگ و تمیز بود و تعجب کردم.>> او 41ساله است. اهل شهسوار. همسرش پیش پدرش کار می کرده و بی سواد بوده اما آزیتا به او سواد یاد داده. همان موقع خواهرها و مادرش مخالف این ازدواج بودند و خودش هم 8-7 سال مخالفت کرده. اما حالا بعد از 13 سال غیر از مشکلاتی که برای بچه هایش پیش می آید، مشکل دیگری ندارد و از همسرش راضی است. می گوید: <<برای پسر و دخترم اقامت گرفتم، چون عقدنامه رسمی دارم توانستم با دو، سه سال دوندگی این اقامت را بگیرم. تا زمانی که 18سال شان بشود فقط کارت اقامت دارند و آن زمان خودشان می توانند تصمیم بگیرند که هویت ایرانی داشته باشند یا نه.>> آزیتا دوست دارد بچه هایش شناسنامه ایرانی داشته باشند تا مثل حالا هرجا که می روند اذیت نشوند: <<بچه هایم هرجا می روند تا می گویند افغان هستند، مردم برخورد دیگری با آنها دارند. زمانی که به سفارت ایران می رفتم، برای کارهای اقامت دیدم که تمام کارمندها پیش پای کسی که از لندن آمده، بلند شدند اما برای من که شوهرم افغانستانی است و به طور قانونی هم به ایران آمده چنین برخوردی نداشتند. آدم اینها را می بیند، رنج می برد.>> دختر و پسر او، 10 و 11ساله هستند، می توانند به مدارس دولتی بروند اما چون 9 سال در افغانستان زندگی کردند و آن جا درس خوانده اند، از نظر آموزشی با همسن وسال های خودشان در ایران برابر نیستند. حالا در کلاس دوم یک مدرسه خودگردان درس می خوانند. برای کسانی که بعد از دوم مهرماه 1385 با مردی غیرایرانی ازدواج کرده اند، امکان گرفتن اقامت به این شکل وجود ندارد. دولت ایران از این تاریخ به بعد، ازدواج زنان ایرانی با مردان افغانستانی را نمی پذیرد. تا سال 91 و تنها در استان خراسان رضوی که ازدواج های اینچنینی با مردان افغانستانی و عراقی بیشتر دیده می شود، سه هزار پرونده تقاضای تابعیت تشکیل شده بود. مدیرکل امور اتباع خارجی و مهاجرین سال گذشته اعلام کرده است که آمار ازدواج غیرقانونی زنان ایرانی با اتباع خارجی در این استان بیش از هفت هزار مورد برآورد می شود. انجام دادن کارهای اقامت به طورکلی برای بچه های آزیتا زیاد طول کشیده است. او می گوید: <<الان بچه هایم اقامت یک ساله با پاسپورت دارند. کارهای اداری خیلی طول می کشد. مثلا یک انگشت نگاری آن قدر تکرار می شود که از خودت سوال می کنی چرا؟ می گویند سه، چهار ماه طول می کشد اما کارهای من دو، سه سال طول کشید و در این مدت هفته ای دو، سه بار از تهران به ساری می رفتم تا کارها را دنبال کنم. این دوندگی ها برای سند ازدواج بود، حالا که گرفته ام خیلی راحت اقامت یک ساله می دهند. سند ازدواج را وزارت داخله و خارجه باید مهر کند تا تأیید شود. من دوست دارم بچه هایم از بیمه استفاده کنند و کارت ملی داشته باشند. الان بچه های من هم مثل بچه هایی که پدر و مادرشان افغانستانی است، هستند و همه چیز برایشان آزاد است. خدا نکند که دچار بیماری شوند و پایشان به بیمارستان بازشود.>> در شهر او، شهسوار در استان مازندران، زن های زیادی مثل او با مردان افغانستانی ازدواج کرده اند. تکلیف بچه های آنها مشخص نیست، وقتی 18سال شان هم بشود همین مشکل را دارند. وقتی به افغانستان بروند به آنها می گویند برو تو ایرانی هستی و وقتی در ایران هستند می گویند تو افغانستانی هستی. او یکی از خوش شانس هاست که سند ازدواج داشته اند. آنهایی که ندارند، بچه هایشان برگ اقامت هم نمی گیرند. می گوید از برگه ای که از روستایشان به عنوان تأیید ازدواج با مردی افغانستانی گرفته، حالا یک کتابخانه درست شده است، کتابخانه ای که هویتی برای بچه هایش باشد. مصوبه مجلس شوراي اسلامي، به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ايراني با مردان خارجي به شرط ازدواج رسمي، یک سال از زماني كه به 18 سالگی برسند مهلت می دهد تا تابعيت ايراني دريافت كنند. مسئول یک موسسه آموزشی برای کودکان افغانستانی می گوید دربین کودکانی که در این موسسه درس می خوانند، هستند کسانی که مادران ایرانی داشته باشند. آنها شناسنامه ندارند و نمی توانند به مدارس دولتی بروند یا اگر هم بروند بدون کارنامه درس می خوانند. بعضی از این مادرها خودشان به بچه های بی شناسنامه شان درس می دهند و بعضی ها هم آنها را به مدارسی امثال مدرسه خودگردان می فرستند. اما راه دیگری هم هست. تهیه شناسنامه و تابعیت جعلی راه حلی است برای زنانی که می خواهند بچه هایشان در کشور خودشان بزرگ شوند و حق شهروندی داشته باشند. او می گوید: <<این افراد زیادند که مجبور می شوند راهی غیرقانونی را انتخاب کنند. پول های زیادی هم بابت این شناسنامه ها می دهند. بعضی ها هم از شناسنامه کسانی که فوت شده اند استفاده می کنند.>> محل کار دلالان و سودجویان، استان های حاشیه ای است. آنهایی که دنبال این هویت هستند شاید گذرشان به ساوه، توابع مشهد یا ترکمن افتاده باشد: <<به مشهد هم که رفته بودم افغانستانی هایی را دیدیم که شناسنامه داشتند و معلوم نبود از چه راهی به دست آورده اند. مثلا راننده تاکسی خط یا مغازه دار بودند و شناسنامه داشتند. کسانی که در موسسه می آیند هم گاهی دنبال این راه ها می گردند اما از من کمک نمی گیرند چون اطلاع دقیقی ندارم.>> می گوید تا چند سال قبل رقم هایی که برای شناسنامه جعلی می شنید یکی، دو میلیون بود، اما آخرین بار یعنی همین اواخر تا 30 میلیون هم قیمت شنیده ام. می گوید خیلی هایشان برای مشکلات تحصیل و بیمه درمانی مجبور می شوند سراغ این راه بروند. مثلا همین زنانی که ایرانی هستند و بچه هایشان شناسنامه ندارند یک زمانی مجبور شدند به افغانستان بروند اما آن جا نتوانستند بمانند و برگشتند. کمی که خبرها را بگردیم، رقم های کمتر هم برای خریدن شناسنامه پیدا می شود. دو سال قبل بود که پلیس البرز دو نفر را به جرم جعل شناسنامه دستگیر کرد. شناسنامه هایی که تنها با 50 هزارتومان قابل خرید بود. در فضای مجازی بعضی ها آدرس بهشت زهرا و ناصرخسرو را برای شناسنامه جعلی می دهند. حتی انگار در ثبت احوال هم با کمی پول بیشتر همه چیز حل است. مرز سیستان وبلوچستان - زرنج هم جایی است که می گویند شناسنامه و هویت کیلویی پیدا می شود. خیلی از اتباع خارجی که دنبال شناسنامه جعلی هستند از نداشتن گواهینامه رنج می برند. به آنها پیشنهاد می شود که شناسنامه شخص دیگری را با عکس خودشان ارایه کنند. به هر راهی که بتوانند شناسنامه بگیرند می روند تا بتوانند کار کنند. حتی مواردی بوده اند که به افغانستان رفته اند تا گواهینامه بین المللی بگیرند اما گرفتن تأیید وزارت خارجه به این راحتی ها نیست. سرنوشتی که پیش روی بچه هایی است که حاصل ازدواج زنان ایرانی با اتباع هستند. اما این قبیل شناسنامه ها هم برایشان قوت قلب نیست. هر لحظه ممکن است ماموری این ماجرا را بفهمد. او از مردی می گوید که در یکی از استان های دیگر شناسنامه اش را به عنوان مدرک ارایه کرده و بعد که پلیس ها مشکوک شده اند و از او خواسته اند برای توضیح به اداره برود، عطای داشتن شناسنامه را به لقایش بخشیده و هیچ وقت سراغ آن نرفته است. او تنها به این فکر می کرده که پولی که بابت این مدرک داده سوخت شده است. سال گذشته وزیر آموزش وپرورش اعلام کرد، 340 هزار دانش آموز اتباع از کشورهای افغانستان، عراق و سایر کشورها در مدارس جمهوری اسلامی مشغول به تحصیل هستند. از سال 93 کمی اوضاع تحصیل این بچه ها بهتر شده است. شیما ثابت، مددکار اجتماعی هم از زنانی ایرانی می گوید که با مردان افغانستانی ازدواج کرده اند و فرزندانشان شناسنامه ندارند و تا سال گذشته نمی توانستند به مدرسه بروند. او که مددکار موسسه مهر و ماه در فرحزاد است، می گوید: <<تعدادشان در محله فرحزاد خیلی بالا نیست و برخی از آنها امسال توانسته اند با طرح کفالت به مدرسه بروند. درواقع فرزندان آنها با بچه هایی که پدر و مادر افغانستانی دارند و از آن جا آمده اند، فرقی نمی کنند. مهم ترین مسأله شان هم این است که هویت ندارند. یعنی تو در جایی زندگی می کنی که در آن جا هویت نداری. امکان این که بخواهند مدرسه بروند، یا بعدها وارد دانشگاه شوند و مقاطع بالاتر را بگذرانند، ندارند. آنها برای کار هم فقط می توانند سراغ کارهای کارگری و خدماتی بروند و برای همین کارها هم مثل بچه های افغانستانی باید اجازه کار بگیرند که اجازه کار هم هزینه دارد.>> او می گوید مسأله جعل شناسنامه هم برای این افراد یک راهکار است و حتما برخی انجام می دهند اما خودش به طور مستقیم با این افراد برخورد نداشته است. به جای آن زنی را می شناسند که امسال دنبال کارهایش بوده که بتواند از راه قانونی برای فرزندانش شناسنامه بگیرد: <<او چون صیغه نامه داشت از راه قانونی اقدام کرده اما هنوز نتیجه نگرفته است. در این موارد مادر می تواند به اسم خودش برای آنها شناسنامه بگیرد. مشکلی که در این راه وجود دارد هزینه و زمان است. همین موردی که ما در موسسه داریم هرجا می رود با یک مشکل روبه رو می شود. راه قانونی گرفتن شناسنامه اقدامات و دوندگی های زیادی دارد. برای همین نمی توانیم بگوییم که حتما اگر دنبال این راه بروی، نتیجه می گیری.>> سیستان وبلوچستان نیز یکی از استان هایی است که ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی به خصوص افغانستانی زیاد است، جایی که به گفته مسئول یکی از <<ان جی او>>های فعال، می توان یک روستا با بچه های بدون شناسنامه پیدا کرد که حاصل این ازدواج ها هستند. فاطمه پناهی، مدیر خانه کودک کوشا می گوید، دربین مراجعان این موسسه در تهران، 12 دانش آموز حاصل ازدواج مادران ایرانی و پدران افغانستانی هستند. بچه هایی که هیچ فرقی با بچه های افغانستانی و بچه های بدون شناسنامه دیگر ندارند و مثل آنها بدون هویت و رانده شده از تحصیل هستند. او می گوید: <<خیلی از این بچه ها نتوانستند به مدرسه بروند بنابراین به موسسه هایی چون خانه کودک کوشا برای تحصیل آمده اند. البته امسال وضع کمی متفاوت بود و ما توانستیم به همراه یک <<ان جی او>> دیگر که مانند ما حدود 16 سال است در زمینه کودکان فعالیت می کند، همه بچه هایمان را به مدارس دولتی بفرستیم. برای این کار خیلی مبارزه کردیم. با این حال امسال 50نفر جدید در موسسه کوشا ثبت نام کردند که 12 نفرشان از مادران ایرانی و پدران افغانستانی هستند.>> این آمار مربوط به <<ان جی او>>یی است که در مرکز تهران کار می کند. اما چنین بچه هایی در حاشیه تهران و شهرهای دیگری چون مشهد و استان سیستان و بلوچستان بیشترند و پناهی این را دلیل فقر خانواده ها می داند. به گفته او <<ان جی او>>ها برای اقامت و شناسنامه این بچه ها گاهی به طور موردی هم تلاش کرده اند اما عمده کمکی که خانواده ها از موسسات مردم نهاد آموزشی می خواهند، این است که بچه های رانده شده از تحصیل آنها را آموزش دهند. مساله خیلی از این بچه ها فقر است. پناهی اعتقاد دارد که ازدواج زنان ایرانی با یک تبعه خارجی نیز عمدتا به دلیل فقر اتفاق می افتد. فقر است که زندگی و سرنوشت بچه های آنها را تغییر می دهد، اگر متمول باشند از طریق پول و رابطه و رانت می توانند شناسنامه بگیرند. چون در مملکت ما همه چیز با پول حل می شود: <<غیرقابل باور ترین حرکت با یک رابطه رانتی درست می شود. درحالی که برای وضع این بچه ها هیچ حرکت قانونی نمی توانیم بکنیم. مگر این که در قانون تابعیت مادر پذیرفته و به رسمیت شناخته شود. در غیر این صورت این بچه ها فقط می توانند اوراق هویت داشته باشند ولی شناسنامه که به نام مادر به آنها داده نمی شود. مواردی بوده که خانواده ها شناسنامه بچه مرده ای را خریده اند و برای بچه های خودشان استفاده کرده اند. من روستایی را در سیستان وبلوچستان می شناسم که تمام اعضای آن بدون شناسنامه و برگ هویت اند و خیلی از آنها حاصل ازدواج مادرهای ایرانی با مردان افغانستانی هستند. گاهی حتی این زن ها به مردان فروخته شده اند. بچه هایشان شناسنامه ندارند. مگر این که شانس بیاورند و مثلا در ده پایین، بچه ای مرده باشد و بتوانند شناسنامه او را بخرند. در آن روستای بزرگ به ندرت شاید 10 تا 15 خانواده که شرایط متعادل تری دارند، توانستند برای بچه هایشان شناسنامه بگیرند.>> او سپس از آرش می گوید، پسر نوجوانی که در سیستان وبلوچستان زندگی می کند. پسری حاصل ازدواج زنی ایرانی با مردی افغانستانی که پدرومادر مبتلا به اعتیادش، ناپدید شده اند و او حالا در مکانیکی کار می کند. می گوید موارد اینچنینی کم نیستند. بدون شناسنامه، بدون نشانی که آنها را بتوان شناخت، بدون حق تحصیل و حق درمان بزرگ می شوند. تا 18سالگی صبر می کنند تا شاید بتوانند هویت ایرانی داشته باشند، هویت سرزمین مادری شان را.