روزنامه شهروند کد خبر: 207656 تاریخ خبر: ۱۴۰۰ شنبه ۲۵ دي شرح بی‌نهایت خانه هستی باغم عشق تو می سازیم ما/با تو پنهان عشق می بازیم ما در هوای وصل جان افروز تو/پای بند درگه نازیم ما مردمی کن برقع از رخ برفکن/تا دل و دین هر دو در بازیم ما یک زمان از سر بنه گردن کشی/تا به گردون سر برافرازیم ما گر نخواهی گشت با ما مهربان/خانه هستی براندازیم ما بعد از این با کس نه پیوندیم دل/بعد از این با خود نپردازیم ما چون ز خسرو درد دل بشنید، گفت/غم مخور روزیت بنوازیم ما امیرخسرو دهلوی خزان جدایی چو نی نالدم استخوان از جدایی/فغان از جدایی فغان از جدایی قفس به بود بلبلی را که نالد/شب و روز در آشیان از جدایی دهد یاد از نیک بینی به گلشن/بهار از وصال و خزان از جدایی چسان من ننالم ز هجران که نالد/زمین از فراق، آسمان از جدایی به هر شاخ این باغ مرغی سراید/به لحنی دگر داستان از جدایی چو شمع ام به جان آتش افتد به بزمی/که آید سخن در میان از جدایی کشد آنچه خاشاک از برق سوزان/کشیده است هاتف همان از جدایی هاتف اصفهانی