محمد الله اکبری استاد تاریخ
بحث چالش سنت و مدرنیته در جهان اسلام تاریخچه 200 ساله دارد. در جهان اسلام بعضی جاها زودتر و بعضی دیرتر این چالش را تجربه کردهاند. بعد از تجاوز اروپاییان به جهان اسلام، فهمیدند همه قلمرو اسلام یا به صورت اشغال مستقیم یا حکومت دستنشانده زیرسلطه غربیهاست.
آنها دیدند غرب صنعت دارد، اسلحهگرم، کشتیهای بزرگ، اقتصاد بزرگ، بهداشت و بیمارستان دارد و هر روز چیز تازهای بهدست میآورد اما جامعه مسلمانها به لحاظ اقتصادی در فقر به سر میبرند، به لحاظ ثروت فقیرند، یا واحدهای سیاسی ندارند یا تابع غربند. آنها یکدفعه مواجه شدند با اینکه غرب تهاجم همهجانبه کرده است. در کنار آن مواجه شدند با مصنوعات غربی و کالاهایی که از غرب به شرق و جهان اسلام وارد میشد. چه چیزهای جدیدی که تا آن زمان سابقه نداشت و چه آنچه که سابقه داشت و حالا بهصورت نو عرضه میشد. مورد منازعه کم نبود. مواجهه مسلمانها با فرهنگ و فکر و کالای غربی، نخبگان مسلمان را به این فکر انداخت که چه کنند از این عقبماندگی دربیایند و غرب چه کار کرده که پیشرفته و شرق چه کار کرده که عقبمانده است. آنها در تکاپوی یافتن علل پیشرفت و عقبماندگی به یافتهها و نظریههایی رسیدند. مواجهه با تهاجم تمدن غربی یکسان نبود. بعضیها گفتند اگر میخواهیم پیشرفت کنیم باید سرتاپا غربی شویم مثل آتاتورک در ترکیه، رضاخان در ایران، اماناللهخان در افغانستان که برای نجات کشورهایشان از عقبماندگی و هدایت آنها به سمت ترقی و پیشرفت در عمل دنبال این نظریه رفتند که برای پیشرفت باید سرتاپا غربی شد و آنچه که داشتهایم را یا کنار بگذاریم یا درنهایت فقط دیانت را حفظ کنیم و بقیه ابعاد غربی شود. مجلس در زمان رضاخان با این تفکر پیش میرفت. در مقابل سنتیها نظر به نفی مطلق دادند و هیچچیز غربی از سوی آنها پذیرفته نمیشد. این ضربالمثل «سوغات فرنگ» از همان زمان باب شد که هرچه سوغات فرنگ بود نمیپذیرفتند. گروه سوم بینابین بودند. آنها نه قایل به نفی مطلق و نه پذیرش مطلق مدرنیته بودند. میگفتند خوبهایش را میگیریم و بدهایش را دور میاندازیم، تمدن غربی چیزهای خوبی دارد، دین و مذهب و فرهنگ ملی را نگاه میداریم و از علم و ابزار و تکنیک غربی چون ماشین، دانشگاهها، رشتههای علمی، پزشکی جدید استفاده میکنیم. این گروه و گروه سنتی نظرشان را مستند به قرآن و روایت هم میکنند.
در عمل حکومتهای زمانه که یا مستقیما از سوی غرب آمده یا دستنشانده آن بودند سراغ نظریهای رفتند که میگفت باید سرتاپا غربی شویم. کشف حجاب در ایران، ترکیه و افغانستان در راستای همین موضوع بود. در مقابل واکنش ملت بیشتر رفت سراغ نفی مطلق و در این میان صدای نخبگانی که نگاه بینابینی داشتند دیر شنیده شد. صداهایی چون سیدجمال در ایران، اقبال لاهوری در هند و کواکبی در سوریه صاحبنظرانی بودند که دنبال دلایل عقبماندگی مسلمانان و علت پیشرفت غربیها میگشتند. اما صدای این گروه هنوز هم خوب شنیده نشده است. هرچند بهتدریج که جلو آمدیم از آن کالای تمدن غربی برخی چیزهایش پذیرفته شد و برخیها هنوز هم پذیرفت نشده است. آن اوایل مردم عینک نمیزدند چون سوغات فرنگ بود و بهجایش از ذرهبین دستهدار استفاده میکردند. عکس نمیگرفتند و کتاب را چاپ نمیکردند اما بهتدریج دیدند چیز بدی هم نیست. پذیرش تهاجم کالایی و فکری و فرهنگی غرب آهستهآهسته رخ داد اگرچه زنان زیر بار نپوشیدن چادر نرفتند اما مردان زیر بار تغییر لباس رفتند و پوشششان
عوض شد.توجه به این نکته لازم است که در کشور ما یا بیشتر کشورهای دنیا قاعدهای حاکم است که وقتی دولت بر چیزی اصرار میکند، مردم واکنش منفی نشان میدهند و در مقابلش میایستند و خلاف خواسته او را انجام میدهند. به جای اینکه مردم همکاری کنند در مقابل آن اصرار، جبهه میگیرند.
این دعوا بین سنت و تجدد هنوز هم تمام نشده و بین نخبگان این بحثها ادامه دارد. در کالاهای سوغات غرب امروز هم این چالش وجود دارد و ما بیشترش را پذیرفتهایم و سر باقیاش دعوا میکنیم. یک بخشی را نمیتوانیم اصلا بپذیریم مگر اینکه فکرمان هم غربی شود. یک مقداریاش که با فرهنگ ما منافاتی ندارد را میپذیریم. برای پذیرش همهاش باید هویت خودمان را تغییر دهیم درحالیکه نخبگان میگویند، فرهنگ خودمان بهتر از غرب است و دلیلی ندارد که ما «بهتر» را رها کنیم و «به» را بگیریم. اما بخشی از آن فرهنگ به فرهنگ ما هم راه یافته است. مثلا در موسیقی میبینیم که بسیاری از شیوههای موسیقی غربی در کشور ما راه افتاده و در سنتیترین شکل ممکن مثلا مداحیها بروز پیدا میکند. در مداحیها سبک و روش و نت سبک جدید غربیها را میبینیم.
علاوه بر آن باید تأکید کنیم که ایران جامعه مدرن نیست ولی ممکن است که یک جاهایی از آن به مدرنیته نزدیک باشد. گاهی هم سوغاتی که از غرب میگیریم اقتضائات جامعه درحال توسعه است. اگر خودمان هم بدون تأثیر غرب میخواستیم پیشرفت کنیم تن به این تغییرات میدادیم. همانطور که برنامهریزان ما یا بهطورکلی برنامهریزان انسانی وقتی برنامهای میریزند نمیتوانند همه تبعاتش را پیشبینی کنند. یک وقتی هست که فضای فکری و فرهنگی باز است و دارنده هر فکر و رأی نظر خود را مطرح میکند، دیگران هم میشنوند و اگر خواستند میپذیرند اگر نخواستند رها میکنند. اما یک زمانی فضا بسته میشود و افکار و نظرات متکثر امکان بروز پیدا نمیکنند و در محافل خصوصی بیان میشوند. قاعدهای درباره طبیعت انسان است که او را از هرچه منع کنی بیشتر به سمتش میرود. وقتی به آن سمت میروند راحتتر از زمانی که منع نشده بودند آن را میپذیرند. پس الان رفتار مردم ما در رد خواستههای دولتی یا در پذیرش آن یا پذیرش بخشهایی از فرهنگ غربی متاثر از عوامل متعددی است و یک بخشی از آن واکنش مردم به رفتار مسئولان و بزرگان ما و آن چیزی است که دولتها بر آن اصرار میکنند. شاید اگر اصرار نمیکردند مردم آنقدر به سمت برخی پدیدهها نمیرفتند. امروز عوامل متعددی دستبهدست هم داده که چیزهایی مد و فرهنگ شود که خلاف خواسته هژمونی حاکم است و ممکن است اقتضائات جامعه درحال توسعه یا بهطور مستقیم اثرپذیری از غرب باشد.
در بحث تمدنها هم اشاره به این نکته ضروری است که تمدنها دو دسته غالب و مغلوب دارند. جامعه مغلوب چند مصداق دارد که یکی از آن مصداقها جامعه درحال شکوفایی است. بیشترین نزاع بین این دو نوع تمدن و البته بیشترین بده - بستان هم بین آنها صورت میگیرد. تمدن غالب از همه نظر مهاجم است، از نظر فکری، نظامی و فرهنگی و تمدن درحال شکوفایی بیشترین نیازهایش را از همین تمدن غالب رفع میکند. در جامعه امروز ما این چالش همچنان در زمینه تجدد ادامه دارد در عین حال خواسته یا ناخواسته ما بخشی از سوغاتهای فرهنگی غرب را میپذیریم و بخشی را جامعه، بومی و هضم میکند.