| شهاب نبوی| چند وقت پیش با خودم گفتم، بهجای اینکه سیگار بکشم، 100گرم پسته بخرم برم کوهنوردی. همون اولِ کوه که رسیدم، دیدم یه چندنفری از پشت چسبیدن به این برآمدگی کوهها، هی گازشون میگیرن و میگن: «عجب کوهی هستی. بخورمت.» رفتم جلو، گفتم: «شما دارید چه غلطی میکنید، بیوجدانها؟» گفتن: «مگه کوری؟ نمیبینی؟ داریم کوهخواری میکنیم.» گفتم: «اِی آسکاریسهای خبیث، خوب شد پیداتون کردم. الان میرم گزارش میدم بیان همهتون رو جمع کنن ببرن.» یه کاغذ گرفتن جلوی صورتم و گفتن: «بیا اینم مجوزش. ما چهاردرصدیهای زالوصفت رو دستکم گرفتی.»این آسکاریسهای کوهخوار، اینقدر با اشتها کوه میخوردن که منم هوس کردم یه دهنی بزنم. گاز اول رو که زدم، زِرتی دندونم شکست. بعدم به جرم ریختن پوست پسته درحریم کوه، قانون رو بهم اعمال کردن. خلاصه حواستون باشه، اینا همه کوه و بیابونا رو فروختن. مال باباتون نیست که هروقت خواستید برید اونجا. همون بشینید خونه سیگارتون رو بکشید...