حمیدرضا شکوهی| همیشه با کوهی از ادعا وارد رقابتهای غیررسمی انتخاباتی میشوند، مجمع برگزار میکنند تا شایستهترینها را انتخاب کنند. میگویند آمدهاند تا نشان دهند تشنه خدمت هستند، نه شیفته قدرت؛ اما وقتی بازی به انتها نزدیک میشود، اوضاع تغییر میکند.
صحبت از اصولگرایان است. اصولگرایانی که در انتخابات ریاستجمهوری همواره با شعار اتحاد به سود شایستهترین میآیند، اما درنهایت خودشان هم به سازوکار خودشان برای اتحاد پشت پا میزنند و وارد بازی انتخابات میشوند. این بازی اصولگرایان در انتخابات گذشته همواره تکرار شده است. در سال ۸۴ با سازوکار اتحاد وارد رقابتهای انتخاباتی شدند، اما محمود احمدینژاد که با سازوکار مجمع اصولگرایان برگزیده نشد، خودش وارد عرصه رقابتها شد و اتفاقا رأی گرفت. در سال ۸۸ برخی از اصولگرایان از محسن رضایی حمایت کردند و برخی هم از محمود احمدینژاد؛ اما هدفشان در آن دور شکستدادن نامزدهای اصلاحطلب بود. در سال ۹۲ باز هم سازوکار اتحاد به سودشان نبود، با چند کاندیدا وارد عرصه شدند چون هر کدامشان خود را برتر میدانستند؛ اما درنهایت شکست خوردند. این بار هم از ماهها پیش سازوکاری جدید به نام جمنا را ترتیب دادند و قرار بود کاندیدای نهایی از بین آنها خارج شود، رأیگیری هم کردند اما درنهایت یکی از آنها، سعید جلیلی، اعلام کرد که با این سازوکار همراه نیست. هر چند که درنهایت کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم نشد؛ اما سه نفر از آنها وارد عرصه شدند تا نشان دهند سازوکار اتحاد در اصولگرایان فقط زمانی خوب است که آنها نفر برگزیده باشند.
اما این تمام ماجرا نیست. آنها بدون برنامه وارد انتخابات شدهاند و شاید تنها نقطه مشترک سخنانشان، ضرورت کنار گذاشتن حسن روحانی باشد. از سه کاندیدای اصولگرای حاضر در صحنه یکی از آنها فاقد سابقه مدیریت در حوزههای اجرایی است، دیگری دوبار در انتخابات ریاستجمهوری شکست خورده و نه با برنامه، بلکه با شعارهای اقتصادی رویاپردازانهای که غیرعملی بودن آن توسط برخی کارشناسان اثبات شده وارد عرصه رقابتهای تبلیغاتی شده و سومی هم در سخنان خود در نخستین کنفرانس خبری خود هنوز از برنامههایش سخن چندانی نگفته است. در عین حال کاندیدا، همانند کل اصولگرایان، انگشت خود را روی مسائل اقتصادی گذاشتهاند تا از آن، که اتفاقا نقطه قوت دولت حسن روحانی است، با تبلیغات گسترده، نقطه ضعف بسازند و از این طریق عامه مردم را با خود همراه کنند. درواقع به جز این نقطه مشترک که انتقاد به دستاوردهای اقتصادی دولت است نهتنها هیچ نقطه مشترکی بین اصولگرایان نمیتوان پیدا کرد، بلکه هیچ برنامه روشن و مدونی هم از آنها ارایه نشده است. جالب اینجاست که اصولگرایان و کاندیداهایشان، دولت را متهم به سردادن شعار میکنند، اما در عمل خودشان هم برنامه مشخص و مدونی اعلام نکردهاند. ایجاد 4 میلیون شغل در چهار سال مانند شعار ایجاد دو و نیممیلیون شغل توسط احمدینژاد در زمانی کمتر از 4سال است. یا افزایش دو و نیم برابری درآمد وقتی با هیچ برنامهای همراه نباشد، عملا تبدیل به وعدهای شیرین و دلفریب میشود.
اصولگرایان و کاندیداهایشان در شرایطی انگشت روی مسائل اقتصادی گذاشتهاند که در دوره قبل، وقتی رئیسجمهوری مورد حمایتشان که این روزها آن را طرد میکنند اما آن زمان حامی او بودند، اوضاع اقتصادی کشور را به سمت پرتگاه برده بود، در مقابل او سکوت میکردند. وقتی ارزش پول ملی کشور به یکسوم کاهش یافت، تورم ۱۰درصدی از مرز ۴۰درصد گذشت و ارزش یارانه نقدی در مقابل حجم عظیم نقدینگی و رشد نرخ تورم به کمتر از یکسوم کاهش یافت، آنها تنها سکوت کردند. اما اکنون برای اوضاع اقتصادی مردم دایه دلسوزتر از مادر شدهاند.
به نظر میرسد بازی اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری را در دو نکته باید خلاصه کرد. نکته نخست، اتخاذ سازوکارهایی برای اتحاد با شعار تشنه خدمت بودن و درنهایت پشت پا زدن به همان سازوکار و نشاندادن عملی شیفتگی نسبت به قدرت است. همان رویکردی که نه فقط در این دوره، بلکه در دورههای قبلی انتخابات ریاستجمهوری نیز شاهد آن بودیم. نکته دوم این است که آنها صرفا قصد دارند بدون ارایه برنامههای جامع و مدون برای رفع مشکلات اقتصادی، با طرح شعارهایی کلی، بر طبل افزایش انتظارات عمومی از دولت بکوبند و حتی در صورت شکست در انتخابات، در سالهای آتی روی این رویکرد در جهت تخریب دولت تأکید کنند. اما وقتی آنها از ارایه سازوکاری که بتواند آنها را به اتحاد برساند، گریزانند، چگونه میتوانند به برنامهای برای رفع مشکلات مردم –البته اگر چنین برنامهای را داشته باشند که شواهد نشاندهنده فقدان این برنامه است- وفادار بمانند؟