فرشید غضنفرپور روزنامه نگار @farshid_ghzpour
درِ اصلی ستاد انتخابات کشور را از پاشنه درآوردند؛ آنهم در روز نخست ثبتنام. بامزههای شبکههای اجتماعی، هنرپیشه سابق و یک لیدر تیم فوتبال. جوانی که فکر میکرد چون علوم سیاسی خوانده رجل سیاسی قلمداد میشود و چون در دانشگاه از رشته علم حدیث فارغالتحصیل شده لابد رجل مذهبی هم به حساب میآید. فعال سیاسیای که میگفت میداند ردصلاحیت میشود اما میخواهد مشروعیت شورای نگهبان را به چالش بکشد و فوتبالدوستی که میخواست از امیر قلعهنوعی دعوت کند در کابینهاش وزارت ورزش را بپذیرد. خبرنگاران حاضر در ستاد انتخابات کشور به این اظهارات میخندند. نقلقولهایشان را مخابره میکنند و همزمان لبخند را بر لبان خوانندههای شبکههای اجتماعی و رسانههای مجازی مینشانند همه چیز تا اینجای کار روندی شاد، مفرح و حتی بامزه به خود گرفته است.
یک نفر دوربین به دست که آخر هم معلوم نمیشود از طرف کدام رسانه به ستاد انتخابات وزارت کشور آمده از کاندیداهای در حال ثبتنام سوالاتی میپرسد که پاسخش احتمالا قرار است یک کلیپ طنز پساانتخاباتی را تغذیه کند. میگوید شخصا آمدهام و کار مستند میکنم اما با نامزدهایی که برای سخنرانی پشت تریبون میروند، چالش هم میکند و از آنها میخواهد احترام سران نظام را حفظ کنند. وضع تا ظهر روز نخست به همین منوال است حتی اندکی از ظهر گذشته تنها سه نفر با سابقه فعالیت سیاسی برای ثبتنام به وزارت کشور میآیند، مصطفی میرسلیم، نامزد حزب موتلفه که میگوید سازوکار جمنا را قبول ندارد و حضورش با لباس کار توجه رسانهها را به خود جلب میکند، قاسم شعلهسعدی و مهدی خزعلی. بقیه افرادی گمنام و غالبا بیاطلاع از فضای سیاسی و رسانهای هستند. بهراحتی در دام سوالات بیربط خبرنگاران میافتند و از توجه آن همه دوربین و میکروفن دستپاچه میشوند. علیاصغر احمدی، رئیس ستاد انتخابات کشور مدام به خبرنگاران گزارش میدهد و آخرین آمار ثبتنامکنندگان را اعلام میکند. 72 نفر تا این لحظه، 86 نفر تا این ساعت، اما بزرگشدن این عدد نشانه چیست؟ بالا رفتن صدای خندهها از اظهارات مردی که با دمپایی برای ثبتنام به ستاد انتخابات آمده و میگوید برنامهاش برای ریاستجمهوری پروژه مسکن دلباز! است را تا کجا میتوان تاب آورد؟ احتمالا تا پایان این 5 روز صدها نفر برای انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام میکنند. حرفهای عجیبشان را میشنویم، ژستهای غریبشان را ثبت میکنیم و به سادگيشان میخندیم. همزمان فراموش میکنیم که فرآیند انتخابات، رأیدادن و انتخابشدن تا همین جایی که هست، با تمام انتقاداتی که به آن وارد است، با همه نقایص قانونی و فراقانونیاش با چه خون دلی در یکصد سال گذشته برای این ملت به دست آمده است. ما و تمام کسانی که صدای خندههایمان بالا میرود و آن لبخند دلنشین بر لبانمان میهمان میشود، یادمان نمیآید که زمانی رعیت بودیم در برابر شاه که حاکم منصوب میکرد بر ولایت طهران و اصفهان و اگر ظلم حاکمانش را تاب نمیآوردیم یا باید فلک میشدیم یا بست مینشستیم در سفارتخانه بریتانیا و حرم عبدالعظیم تا شاه مملکت بالاخره به تنگ بیاید و مثلا ظلالسلطان عیاش را از اصفهان بردارد و به ولایت فارس بگذارد. رأیدادن، انتخابکردن و انتخابشدن و پای صندوق رفتن در همین منطقه جنوب غربی آسیا برای بسیاری از مردم یک رویا است. شهرهایشان را زیر و زبر کردند، حنجرههایشان پاره شد از بس كه فریاد کشیدند «الشعب یُرید اسقاط النظام». به نظر میرسد این روند بامزه و خندهآور را باید جایی تمام کرد. میتوان هزینه ثبتنام را از افرادی که میخواهند نامزد ریاستجمهوری شوند، گرفت تا بلکه شاید مانعی باشد برای ثبتنام هر کسی که به ناگاه هوس ثبتنام به سرش میزند. بههرحال روند بررسی احراز صلاحیتها برای دولت هزینه دارد. میتوان شرایطی گذاشت که شأن جمهوریت نظام حفظ شود، میتوان به این تمسخر دموکراسی خاتمه داد.