عبدالرسول وصال: روحاني در دنياي بي رقيبش همچنان يك رقيب قدرتمند دارد و آن خود اوست.
مائده امینی: وی در زندگی قبلی خود یک سفرهماهی بود.
محدثه عیوضخانی: چه حالی میده کشیدن یک گل ارکیده. در یک بعدازظهر اردیبهشت. (بیربط به پایان سال)
زهرا جعفرزاده: «روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب است، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام میشود. بهار میآید.» (جای خالی سلوچ، محمود دولتآبادی)
مهدی حسنی: بهترین سالمان تمام شد و بهترین سالمان در راه است. مدتی است فکر میکنم به جای آرزوی سالی بهتر در آینده، بهترین سال را زندگی کنیم؛ دریابیم.
افشین امیرشاهی: تعطیلات عید که تمام شد و برگشتیم سرکارمان، امیدوارم روزنامه با این خبرها منتشر نشود که فلان تعداد از هموطنانمان در تصادفات نوروزی جان باختند، محیط زیست در سیزدهبهدرتخریب شد و چه بلایی سر ماهیهای قرمز سفرههای هفتسین آمد و... بهارتان دلنشین و روزگارتان شاد.
بهناز مقدسی: چشمانت روز است و تنت نوروز. و من تمام سال را شتابزده به سویت دویدهام. بهار من دستان توست.
لیلا مهداد: به رسم هر ساله قرارمان سر همان ساعت و سر همان خیابان.
فرشید غضنفرپور: شهروند 96؛ چه شود؟
امیر صادقیپناه: بیایید به امید تماشای شهروند پویا در 96 خوشحال باشیم.
سمیرا زمانی: بعضی وقتها مثل خوابه. مثل خواب بود. رفت. همین.
تهمینه انصاری: چشمانت چنان جذبه دارد که ترس دارم تمام سیبهای هستی را به سویت بکشاند.
آیدا پیغامی: این 95 نحس لعنتی فقط زودتر تموم شه.
وحیده کریمی: اونهایی که میگن 95 نحس بود، 94 را تجربه نکرده بودند. 95 را دوست میدارم بسیار زیاد.
پریسا اسلامزاده: امیدوارم سالی در راه باشد که همه دلها آرام و خوشحال باشند و هیچ دردی دلی را آزرده نکند.
مهدی افروزمنش: بارزترین خصلتمان کتمان بدبختیهای شخصیمان است.
اکبر منتجبی: وقتی رسیدم اول کار نبود. ماهها میشد که تیم جدید کار خودش را شروع کرده بود. افشین انگار مهره مار داشت. تیم تحریریه شاد و سرحال بود و این خیلی خوب بود.
شادی خوشکار: کاش یه برف حسابی بیاد!
یاسمن طاهریان: خواهش میکنم، اول شما بفرمایید.
آرمین منتظری: زندگی آنقدر طولانی نیست که وقتتان را با آدمهای احمق تلف کنید.
ستاره کاظمی: والّا تناقض دیگه، هم عمر ماست که با عوض شدن زود به زود سال میگذره و هم این روزها (نزدیک سال جدید) آدم یه امید به زندگی کاذب پیدا میکنه.
مریم رضاخواه: خیلیها تاختن؛ خیلیها باختن؛ خیلیها سوختن؛ خیلیها از نفس افتادن؛ اما زندگی ادامه دارد.
سیما فراهانی: امروز سالهاست میرود و ما همیشه چشم داریم به فردا.
امیرحسین خواجوی: یادمان باشد که زیباییهایی کوچک را دوست بداریم، حتی اگر در میان زشتیهای بزرگ باشد.
مهتاب جودکی: من دلم به حال اسفند میسوزد.
سهیلا روزبان: از آنچه که گذشت، از آنچه که از دست رفت، از آنچه که حاصل نشد، حسرت نخور، زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد.
فاطمه صفری: هر سال میگم میرم خونه استراحت ولی مثل کوزت کار میکنم. اما در کل خوش میگذره.
نرگس جودکی: «نگاه کن! بهار آمده از سیمخاردار گذشته.» (شفیعی کدکنی)
سعید غلامحسینی: کار درست رو کوالا میکنه. فهمیده هیچی تهش نیست، میگیره میخوابه.
مریم شکرانی: هنوز دقیق نفهمیدم اشتیاقم برای پشت سر گذاشتن فصلها و رسیدن به بهار از کجا میآید؟! شاید فردای جهان روز قشنگتری باشد!
هادی حیدری: عید که میشه، همه از تهران میرن، غافل از اینکه تهران، فقط توی نوروز جای زندگیه!
فرشته کیانی: «ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی/از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی» (حافظ)
فاضله شوکتپور: سالی بدون غم و سرشار از امید، همراه با موفقیت برایتان آرزو دارم.
معصومه فدایی مقدم: سال نو میآید از ره، دستهایم بر دعا/اینچنین میخواهم از ذات پر از مهر خدا/غصه و غم، کینه و نفرت برون سازد ز دل/جایشان مهر و محبت را کند بر ما عطا
نسرین مجتهدزاده: امید است سال جدید، همان سالی باشد که آرزویش را داشتم و دارم. سالی که فقر، کودکان کار و اعتیاد نباشد.
پیمان مرادخانی: بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند/ رونده باش / امید هیچ معجزهای ز مُرده نیست/ زنده باش
فروغ فکری: شما نمیدونی ولی ما هر سال اسفند پیچک میکاریم به نیتتون.
محمد باقرزاده: تموم بشن این سالها... والّا...
علیرضا کیانپور: توییتهای شما را خواندم. بد نبود؛ بیشتر توییت کنید! «کارشناس ارشد توییتر»
حسام خراسانی: روزگار نو شد، به رسم همین روزگار باید نونَوار شد؛ کفش نو، جام نو، خاطرههای نو. راستش اصل حرف هم همین است، چه کنیم با کهنه خاطرههای دوستداشتنی؛ با خاطرهسازهای دوستداستنی، با آدمهایی که کهنه نمیشوند؛ با آنها که از روزگار و از یاد نرفتند. با مادربزرگها، با پدربزرگها، با عکسهای یادگاری روی طاقچه.
شیرین آذرپور: مسیر زندگی رو عوض کنیم که آخر سال حرفی برای گفتن داشته باشیم نه مثل من الان که دو ساعته دارم فکر میکنم یه چیزی بنویسم!
امیر رساممهر: تا ده روز پیش به ترکیه فکر میکردم. پنج روز پیش باقی مانده عیدی رو چک کردم دیدم یزد خودمون خیلی بهتره. حالا چه کاریه؟ تو ایام عید بهترین جا همین تهران خودمون هست. والّابه خدا!
امین احمدی تالش: عجب سالی بود امسال (همون 95 رو میگم). پر از مرگ و میر و سکته قلبی. عیب نداره! باید حواسمون به خورد و خوراکمون باشه؛ مخصوصاً مال مغزمون.
مجتبی پارسا: خوب بود.
حسین قهار: راه گم کردهام... نمیدانم بروم یا بیایم! این وسط زندگی هم با اینکه خوش نمیگذره اما زود میگذره!
امیر هاتفینیا: «زندگی/جویی جوینده است/رزمنده با خزهها و جلبکها.» او، نه «خزه» بود، نه «جلبک». اما نوروز دو سال پیشمونو له کرد. ول کردیم حالا دیگه، ول شد یعنی. الانم دنبال اینیم جایی اجابت مزاج کنیم که بزرگ باشه، تنگ نباشه اذیت شیم.
رضا نامجو: سال 95 گیر سهپیچ داده بود که تمام نشود. خیلیها را با خود برد، بعد دست از سر آدمها برداشت.
امین فرجپور: میگویند کاش میشد هر سال را دو بار زیست؛ که در این صورت اشتباهات آدم کمتر میشد. من اما میترسم از روزی که زندگی دوباره به معنای اشتباهات متنوعتر باشد!
مریم نراقی: داود رشیدیِ باوقار، کیارستمیِ ماندگار، رضا رستمیِ شاهکار، گورخوابهایِ گرفتار، آتشنشانانِ فداکار، کولبرانِ ناچار... و علی معلمِ بینظیر. روزگار، لطفن سال ۹۶ بیشتر دقت کن.
محمود محرابی: اولین کسی که من رو متوجه اومدن بهار کرد، زردآلوی باغچهمون بود. تنها درختی که پر از شکوفه شده بود.
رامونا دوراخان: پر از تازگی و سرسبزی. پر از خاطرات زیبا و دوستداشتنی...
بهاره طلوع: یک هیجان بینهایت، استرسی شیرین و دلهرهای خوشآیند، سفر با اسب، سفری باشکوه...
حسین جمشیدی: بوی عید و بهار میآید. به امید سالی پر از خوشی برای مردم، به ویژه همکارانم.
نیره خادمی: هر کجا سازی شنیدی، شعر و آوازی شنیدی یاد من کن.
الناز محمدی: شاملو اگر زنده بود قطع به یقین، شاهکار بهاریاش را میگذاشت برای امسال، برای این کبیسه نحس که «بر زمستانی که از آن گذشت، نامی نیست، نامی نیست» هوم؛ بهار دیگری آمده است؟
یاسر نوروزی: زندگی مثل یک پانتومیم؛ حرف دلت را بزنی باختی...
محمود اشرفی: برای آدم پیاده هیچ خیابانی یکطرفه نیست.
مینو میرزایی: زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش/نیست امید که همواره نفس برگردد!
سعید اصغرزاده: سال نحس رفت و آن مواعید که همگان را دادند باز هم، محصور ذهنشان باقی ماند و با این همه خرسندم چرا که بهار هست و تو هستی و عشق هست و امید.
علی اناری: دِ اِنــد!