شهروند- امین فرجپور| انگار همه ساله در آستانه نوروز باید منتظر خبر بمانیم. خبر اینکه فرشته مرگ با آن داس هراسانگیزش بیاید و عزیزی از بزرگانمان را برباید و ببرد. امسال حس میکردیم خطر دور شده و مرگ سرش را جایی دیگر گرم کرده؛ که ناگهان خبر رسید. خبر تلخ دیگری رسید. خبر رسید که علی معلم پر کشید و رفت. برای خودش شاید خبری چون این به معنای آرامش و آسایش ابدی باشد. برای ما اما تلخ بود، چون زهرمار. تلخی تحملنشدنی جانسوزی که تا عمق جان نفوذ میکند. آتش میزند تلخی خبری چون این؛ بهخصوص برای کسی که علی معلم را از نزدیک بشناسد، با آن عشق بیاندازهاش به سینما و دنیای تصویرش، با آن ژست زیبا و متفاوت با آن سرزندگی و طنازی ذاتیش و البته با آن عشق مفرطش به زندگی که در تکتک ذرات وجودش موج میزد. کوچ علی معلم، امسال، آن خبر مهم جگرسوزی بود که روزهای آخر سال را زهر هلاهل کرد برای دوستان و دوستداران این ژورنالیست بزرگ...
علی معلم که سینمادوستان او را بهعنوان سردبیر و مدیرمسئول ماهنامه دنیای تصویر و بنیانگذار جشن سینمایی تلویزیونی حافظ میشناسند؛ و تلویزیون بینهای اندکی قدیمیتر سیمای سرزنده او را دربرنامههایی چون جنگ هنر، از واژه تا تصویر، سینمای اندیشه و... به یاد میآورند. زمان کوچش 54سال بیشتر نداشت. سایت دنیای تصویر در اطلاعیهای نوشت: خانواده دنیای تصویر پدرش را از دست داد. سینما به ما یاد داده که زندگی یعنی لحظات توأمان شادی و غم، ولی هرگز فکر نمیکردیم روزی برسد که قرار باشد بدترین خبر ممکن را در دنیای تصویر منتشر کنیم. دقایقی قبل علی معلم، مدیرمسئول و سردبیر نشریه دنیای تصویر، بنیانگذار جشن سینمایی تلویزیونی حافظ، مدرس، مجری و برنامهساز و تهیهکننده سینما در سن 54سالگی و درپی حمله قلبی، دار فانی را وداع گفت. معلم که در اوایل دهه70 با تأسیس ماهنامه دنیای تصویر فصل تازهای را درفضای مطبوعات رقم زد، فعالیتش فقط به مطبوعات و رسانهها محدود نمیشد. او درمقام تهیهکننده نیز با تولید فیلمهایی چون شوکران، گاوخونی، ازدواج به سبک ایرانی و آل تجارب موفقیتی را درسینمای ایران رقم زده بود. معلم که به پاس فعالیتهایش درعرصه فرهنگ و هنر مدرک دکترای افتخاری دریافت کرده بود، یکی ازمعدود چهرههایی بود که بهرغم حضور در برنامههای تلویزیونی با اعتبار به شمار میآمد. به نظر میرسد با کوچ معلم، برای شماری از حرفهایهای این کار وقت ماهیگرفتن از آب گلآلود رسیده باشد. وقت گفتن از بزرگ از دسترفته و استفاده از فرصتی که به این راحتی گیر نمیآید، رسیده است. وقت ویژهنامههای رنگ به رنگ و جورواجور ماهنامهها و گاهنامهها رسیده است. وقت تسلیتگفتن دشمنان قسمخورده بزرگان و هنرمندان و مطبوعات رسیده است. فقط حیف که خود معلم دیگر بهار را نمیبیند تا بنشیند و به این چیزها بخندد...