امانالله قراییمقدم امعهشناس
تأمین و رفاه اجتماعی که یکی از آنها، سازمانهای خیریه و کمک به افراد محروم و درمانده و نیازمند است، از دوران باستان در ایران شروع شده است. من در مقالهای تحت عنوان «رفاه و تأمیناجتماعی در عصر هخامنشیان» این موضوع را بررسی کردم و نشان دادم که در آن زمان، وضع ما از لحاظ رفاه و تأمیناجتماعی، بسیار بهتر از وضع کنونی ما بوده است.
اگر رفاه و تأمیناجتماعی را مجموعهای از قوانین و مقررات، برنامهها، خدمات اجتماعی، اقدامات عمرانی، کمکهای اجتماعی، ارایه خدمات رایگان به نیازمندان، خدمات بهداشتی، گسترش آموزش و پرورش، اعطای معاش دوران بیکاری، تأمین نیازهای سالمندان، ناتوانان، تهیدستان، حمایت از مادران و کودکان، زنان بيسرپرست، پرداخت مزد عادلانه به کارگران و کارمندان زن و مرد، بیمه و بیمهبیکاری و از کار افتادگی، کاهش فقر، کمک به معلولان، برقراری عدالت و قضاوت عادلانه و ایجاد امنیت و نظام اداری و کشوری عادلانه و همچنین مقابله با آثار و نتایج چهار نوع رنج اجتماعی مشترک بشر یعنی «بیکاری»، «بیماری»، «بیچیزی و فقر» و «ناتوانی و ضعف» در نظر بگیریم، زیرا مراد از تأمین اجتماعی، برنامههای رفاهی است که بهطورکلی به منظور مقابله با مخاطرات در زندگی و حمایت از افراد جامعه صورت میگیرد و از ویژگیهای «دولت رفاه» است، باید به جرأت بگوییم که در عصر هخامنشیان تا حد بسیار زیادی و در مقایسه با وضع امروزی کشور خودمان و بسیاری از کشورهای جهان به خوبی وجود داشته و کاملا اجرا میشده است.
در هر حال، زمانیکه ما از رفاه و تأمیناجتماعی سخن میگوییم، از جزییترین تا کلیترین آنها را در نظر داریم. به اصطلاح مددکاری، سازمانهای خیریه غیرسازمانیافته، یا مردمی، بیش از 3هزار سال قدمت دارند که به گواهی تاریخ از ایران به سایر نقاط جهان انتشار یافتهاند. بعدها، با ورود اسلام به کشور ایران و با احکام و توصیههایی از قبیل کمک به فقرا و مستمندان، چنین ساختارهای مردم نهادی را تأیید کرده که این تأیید دینی، بسیار خوب و موثر است.
یکی از چنین ساختارهای غیرسازمان یافتهای، تا همین 40-30سال پیش با نام «خیرات» در روستاهای کشورمان موجود بود. محلی بود که چند اتاق داشت و دراویش، فقرا و درماندگان که از مسیر میآمدند، در آنجا سکنی میگزیدند و مردم روستا، برای آنها غذا و پوشاک میآوردند و سایر موارد مورد نیاز آن تهیدستان را فراهم میکردند.
در هر صورت، همبستگیهای قومی و طایفهای اجازه نمیداد که فردی از اعضای خانواده و قبیله، با شکم گرسنه سر بيشام بر بالین بگذارد و اگر چنین بود، ننگ برای آنها بهشمار میرفت.
سازمانهای خیریه عامالمنفعه به تدریج بهصورت سازمان خیریه، خدمات اجتماعی، وزارت رفاه و تأمیناجتماعی و ... درآمد و حالت سازمان یافته به خود گرفت. در اروپا نیز به همین صورت بود. در سال 1651، قانونی تحت عنوان الیزابت و قانون دیگری به نام سیدر، دولت را موظف میکرد تا به فقرا و درماندگان کمک کند و از آنها حمایت به عمل آورد. بعدها انتقاداتی به قوانین حمایت از فقرا مطرح شد که «سر سفره طبیعت، خداوند قاشق و چنگال اضافه نگذاشته است» که این نقد برای جلوگیری از افزایش جمعیت بود. در هر صورت فقرا را به چند دسته تقسیم کردند؛ کودکان، جوانان و افراد پیر. بعد گفتند که نباید همه را در پایتخت جمع کنیم؛ باید آنها را به شهرهای خود بفرستیم تا حداقل بهواسطه شناخته شدن در شهر خود، دست به گدایی نزنند و هم اینکه کمکرسانی به آنها در شهر و دیار خودشان، بهتر صورت خواهد پذیرفت.
پیش از انقلاب، مراکزی به نام «نوانخانه» دایر شد. نوانخانه، ساختمانی بود که در هر شهر کوچک و بزرگی وجود داشت و دارای اتاقهای زیادی بود که فقرا و خانوادههایشان را آنجا جمع میکردند و معلم برایشان میآوردند تا به آنها تدریس کند؛ پزشک نیز به آنجا میآمد و آنها را معاینه و در صورت مریضی، مداوا میکرد. من چنین ساختاری را در مشهد به چشم دیده بودم و کاملا به یاد دارم. مزیت این کار این بود که فقرا و تهیدستان را از کوچه و خیابان، جمع میکرد. بعدها با صنعتیتر شدن جامعه و رشد تعداد فقرا و نیازمندان، امکان مراقبت و توان جمعآوری همه آنها وجود نداشت و سازمانهای خیریه، شکل سازمانی و سازمانیافته به خود گرفتند. بنابراین سازمانهایی مثل بهزیستی یا رفاه و تأمیناجتماعی که شکل سازماندهی شده خیریهها و سازمانهای مردم نهاد است، به همین منظور بهوجود آمدهاند که با کمک دولت و قدرت سازماندهی آن، به فقرا، بیماران، درماندگان و سایر نیازمندان یاری برسانند. البته نیاز است که در این مسیر، تمام سازمانها از وزارت کار، صنعت، بهداشت، آموزش و پرورش، شهرداری و ... در این مسیر، یاری رسان باشند تا خیر عمومی محقق شود.
اهمیت سازمانهای خیریه، چه بهصورت مردم نهاد و چه غیر آن، از لحاظ روانشناختی بسیار زیاد است. هنوز در روستاهای ما، مردم به یکدیگر در بسیاری موارد، یاری رسانی میکنند. از کشت محصول و برداشت و خوشه چینی گرفته تا عروسی، عزا و... همه دوستان و اقوام و آشنایان، آنچه که در توان دارند، انجام میدهند. اهمیت چنین رفتارهایی در این است که حس درماندگی و تنهایی را در جامعه کم میکند. موجب از بین بردن احساس ناامیدی و افسردگی ناشی از حس تنهایی و درماندگی میشود و همه اینها موجب جلوگیری از خودکشی در جامعه میشود؛ چراکه اساسا خودکشی در شرایطی اتفاق میافتد که فرد احساس تنهایی کند و امید به کمک کسی نداشته باشد. رفتارهای انسانی که در خیریه ظهور و نمود مییابد، فرد را از تنهایی و بيکسی میرهاند و نوعی قوت قلب و همدلی در جامعه بهوجود میآورد که خود به بالا بردن انسجام و همبستگی اجتماعی منجر خواهد شد.
اما درحال حاضر چنین رفتارهایی در جامعه ما کمرنگ شده است که دلایل متعددی میتواند داشته باشد ازجمله اینکه هنجارها و اعتقادات جامعه کمرنگ شده است؛ ذهنیت حاکم بر افکار مردم، پول شده است و از ترس تنها و درمانده شدن، به کسی کمک نمیکنند و مواردی از این دست که به این قضیه دامن میزنند.