كيامرث شهولي، سلطانمراد رضاييفر| تغييرات ايجادشده در جوامع امروزي و تأثير آن در خانواده، بهتدريج نظام خانواده، كاركردها و آثار گذشته خود را از دست داده و متأثر از شرايط جديد و نظام ارزشي كنوني شده است؛ بهگونهاي كه ساختار سنتي خانواده متحول و نوع روابط انسانها در اين خانواده دستخوش تغيير شده است. احساسات و عواطف و نوع نگاه اعضاي خانواده در قبال يكديگر و در قبال زندگي و تشكيل خانواده تغيير كرده است و اين تغييرات خانواده عصر حاضر را دچار آسيبهايي كرده است. از بين آسيبهايي كه خانواده را تهديد ميكند، ناسازگاري و طلاق اهميت خاصي دارد؛ اما مهمتر از آن آثار و نتايجي است كه طلاق در جامعه بر جاي ميگذارد. بررسي آمار طلاق در سالهاي اخير روند روبهرشد آن را نشان ميدهد. از ديدگاه بعضي از جامعهشناسان، طلاق زماني به آسيب اجتماعي تبديل ميشود كه افزايش آن با افزايش جمعيت و همچنين افزايش ازدواجها متناسب نباشد و تعداد طلاق از حد معيني بگذرد. ناسازگاري در مقابل سازگاري قرار دارد و هر گاه سازگاري بين زوجها كم شود، بهتدريج ناسازگاري جاي آن را ميگيرد. پايينترين حد و سطح ناسازگاري زوجها در خانواده اين است كه زوجها ممكن است از يكديگر خوششان نيايد، اما لزوماً متنفر و بيزار از يكديگر نيستند و در كنار هم زندگي ميكنند و هر از گاهي هم ممكن است بگوومگويي جزیي با هم داشته باشند. تقريباً ميتوان گفت همه زوجها كموبيش اين نوع ناسازگاري را تجربه ميكنند؛ اما گاهي اوقات ميزان و شدت ناسازگاري بهحدي ميرسد كه زوجها نميتوانند همديگر را تحمل كنند و ممكن است به پرخاشگري و دعوا دست بزنند و عاقبت سر از مراكز انتظامي و قضائي درآورند و به اصرار خواهان طلاق و جدايي باشند. علل زيادي در شكلگرفتن ناسازگاري و گرفتن طلاق، در حكم آسيبي اجتماعي، موثرند؛ در اين تحقيق هدف آن بود تا بعضي از علل ناسازگاري و طلاق در حوزه پژوهش بررسي شود. بر همين اساس، هدف اصلي تحقيق بررسي علل ناسازگاري و طلاق در خانوادههاي شهرستان ايذه قرار گرفت و براي رسيدن به اين هدف كلي، هشت هدف ويژه و جزیي در نظر گرفته شد كه بر اساس اين اهداف فرضيات طراحي شد و ناسازگاري و طلاق زوجها بهعنوان متغير وابسته و تأثيرپذير، مورد بررسي قرار گرفت و براي رسيدن به اين هدف متغيرهاي ناهمسان همسري، مسایل اقتصادي، نقش فرزندان و والدين، ناتواني جسمي و جنسي، و آرمانگرايانه و احساسي عمل كردن زوجها متغيرهاي مستقل و تأثيرگذار در نظر گرفته شدهاند كه با شاخصسازي اين متغيرها و گردآوري اطلاعات، رابطه آنها با ناسازگاري و طلاق در حوزه پژوهش بررسي خواهد شد.نتايج تحقيق نرگس برزگر حسينآبادي نشان داده كه نداشتن تفاهم، بياعتمادي طرفين نسبت به يكديگر، بيكاري مرد و مشكلات اقتصادي، دخالت والدين در زندگي زن و شوهر، فاصله سني زياد طرفين، وجود محدوديت در زندگي، اعتياد، ازدواج اجباري و ناخواسته، تعصبات بيجاي زن و مرد، شناخت كافينداشتن از يكديگر قبل از ازدواج، تفاوت سطح تحصيلات، اختلافات طبقاتي و فرهنگي و مذهبي، توافقنداشتن زن و مرد درباره وظايف و نقشهاي خود و نداشتن فرزند ازجمله عواملي بودند كه باعث طلاق شدهاند. در تحقيق سلطانمراد رضاييفر معلوم شد اغلب ازدواجهايي كه بين عموزادگان، عمهزادگان، خالهزادگان، داييزادگان و يا اهل همان روستاي مورد پژوهش صورت گرفته بود، موجب تقويت بنيان خانواده و افزايش سازگاري در خانوادههاي روستايي مورد مطالعه شده بود.تجزيه و تحليل اطلاعات بهدست آمده در سطح توصيفي نشان داد كه 43درصد از زنان و شوهراني كه به اختلاف و ناسازگاري دچار شدهاند، 30-20 سالهاند و 83درصد ساكن شهر ايذه بودهاند. همچنين مشخص شد كه 10درصد ازمراجعهكنندگان دوران عقد را سپري ميكنند و هنوز زندگي مشترك خود را آغاز نكردهاند كه دچار اختلاف و ناسازگاري شدهاند. درمجموع، 55درصد از زوجهاي نمونه آماري مورد بررسي كمتر از 5 سال از ازدواج آنها گذشته بود و 18درصد زوجهايياند كهبيشتر از 20سال از زمان ازدواج آنها ميگذرد و اكنون دچار ناسازگاري شدهاند.نتايج پژوهش انجامشده از 85 مرد و 115 زن كه به علت ناسازگاري به دادگاه و شوراي حل اختلاف ايذه مراجعه كرده بودند، نشان داد كه در بيش از نيمي از نمونه مورد بررسي نمره ناسازگاري كمتر از ميانگين بود و فقط 6درصد از نمرات در چارك سوم قرار داشتند؛ يعني اينكه براي 6درصد از مراجعهكنندگان ناسازگاري مشكلي حاد بوده است و بيشتر ناسازگاريها در حد متوسط و پايين قرار داشت كه با ميانجيگري و گرفتن تعهداتي از طرفين، دوباره به زندگي مشترك خود بازگشتند. با آموزشدادن و آشناكردن هر يك از زوجها به وظايف نقش خود ميتوان آنها را براي برآوردهكردن انتظارات نقش مقابل بيشتر آماده كرد و از ناسازگاري كاست. در زوجهايي كه كمتر از 5 سال از ازدواج آنها گذشته است، پايينبودن وابستگي نسبي و نسبت فاميلي بين زوجها، كوتاهبودن دوران آشنايي قبل از ازدواج، احساس دخالت والدين و اقوام همسر، كمي درآمد و نداشتن امكانات زندگي، پايبندنبودن زوجها به فرايض ديني، فروكشكردن عشق اوليه و كاهش وابستگي عاطفي زوجها به يكديگر، نداشتن فرزند و احساس رابطه نامشروع داشتن همسرشان با ديگري يا علاقهمندي همسرشان به ديگري عوامل ناسازگاري در بيشتر از 50درصد زوجهاي جوان است. بنابراين توجه به «همسان همسري» و تقويت ارزشهاي ديني ميتواند ناسازگاري در بين زوجهاي جوان را تا حدودي كاهش دهد. در زوجهاي باسابقه ازدواج بيشتر از 20سال، پايينبودن سطح سواد، ناسازگاري پنهان و طلاق عاطفي كه از قبل وجود داشته است، عدم دخالت زوجها در انتخاب همسر، طرفداري و حمايت فرزندان از يكي از والدين، و بيميلي جنسي زنان نقش اصلي بالاتر از 65 درصدي را در ناسازگاري داشتهاند. بنابراين آموزشهاي خانواده با توجه به تغييرات اجتماعي در جامعه امروزي ميتواند به كاهش ناسازگاري در اين گروه كمك كند.با توجه به الگوهاي ازدواج به نظر ميرسد تقويت الگوي ازدواج انتخاب همسر توسط دختر و پسر و مشورت با والدين و خواستن نظر و دخالت آنان در انتخاب همسر، در شرايط امروزي، ميتواند الگوي مناسبي براي ازدواجهاي پايدارتر و كاهش ناسازگاري بهويژه در بين زوجهاي جوانِ اين شهرستان باشد.