امین شولسیرجانی | مدیر مدرسه تأکید کرده که فقط سری به کلاس بزنم و بروم بدون حتی یک کلمه حرف زدن با بچهها: «ما کاری نداریم که شما نیت خیر داری یا شر. مقررات اجازه نمیده. هر سوالی باشه خودمون جوابگو هستیم آقا». پذیرش این شرطها باعث شده که برای چند دقیقه فرصت دیدار از کلاس را داشته باشم. آن هم با حضور مدیر و معلم.
بچهها آمادهاند برای شروع درس. کلاس سوم الف دبستان پسرانه غیرانتفاعی [...] در منطقه یک شهر تهران 15 دانشآموز دارد؛ دانشآموزانی که هفت نفرشان بچههای طلاقاند.
مدیر یکی از کارهای فوق برنامه مدرسه را بهانه میکند و یکی، دو دقیقهای با بچهها حرف میزند. همه رویشان به مدیر است و چندتایی هم به نشانه تأیید دایم سر تکان میدهند. هنوز صحبت مدیر تمام نشده که صدای زنگ تلفن همراه یکی از دانشآموزان همه را میخکوب میکند. اثری از یک خواننده مشهور موسیقی رپ. مدیر و معلمی که دو طرفم ایستادهاند دستوپایشان را گم میکنند. یکی از بچهها انگار که بخواهد از خودش رفع اتهام کند، میگوید: «گوشی یاشار زنگ میخوره آقا.»
آمار کشفیات زیاد نیست!
یاشار گوشیاش را از کیف بیرون میآورد و صدای زنگ گوشی را قطع میکند. سرش را بالا میگیرد و با چهرهای که نشانهای از نگرانی در آن دیده نمیشود به ما خیره میشود. مدیر صدایش را صاف میکند و با دستانش سعی میکند دو لبه کُتش را به هم نزدیک کند: «واقعا برای من جای تعجب داره. هزاربار گفتیم تلفن همراه ممنوعه.» رویش را به سمت من میچرخاند: «خوشبختانه معاون مدرسه هر صبح به صورت رندم کیفها را کنترل میکنه. آمار کشفیات زیاد نیست. انصافا وضع ما خوبه. شما باید بقیه مدارس را ببینید.» مدیر اینبار به سمت یاشار سر برمیگرداند: «شما تشریف ببرید دفتر.» هنوز یاشار کلاس را ترک نکرده که مدیر رو به معلم و طوری که من متوجه شوم میگوید: «ما کمکم رفع زحمت میکنیم که مزاحمتی برای درس بچهها ایجاد نشه.»
پرستار برای بچه پدر و مادر میشه؟
مدیر، مرد حدودا ۵۵سالهای است که موهایش رو به سپیدی میزند: «پیر شدیم. شوخی نیست ۳۰سال درس بدی، مدرسه اداره کنی، آدم تربیت کنی، بدی تحویل مملکت.» مدیری که حتی راضی نیست نام کوچکش هم در گزارش بیاید چند سالی است که به قول خودش با یک «معضل بزرگ» روبهرو شده؛ «سالبهسال تعداد بچههایی که پدر و مادرشون طلاق میگیرن زیادتر میشه. من و همکارام بیچاره شدیم. دوبار میخواستم استعفا کنم ولی موسس مدرسه قبول نکرد.» کافی است که از مدیر بپرسی «چرا بیچاره؟» تا سر درد دلش باز شود: بیچارگی برای یه دقیقه است، آقا. همین کلاسی که شما دیدی هفت نفرشون بچههای طلاق هستند. سه نفرشون با مادرها زندگی میکنن، سه نفر با پدرها. یکیشون هم با پدربزرگ پدریاش. هر روز یه مشکلی داریم. همین آقا یاشار که تلفنش زنگ خورد، افسردگی شدید داره. ما چندبار به پدرش زنگ زدیم، جواب نداده. بعد ایمیل زده به مشاور مدرسه گفته رفته ماموریت خارج از کشور. بچه رو هم داده دست پرستار. آقا بینی و بینالله پرستار برای بچه پدر و مادر میشه؟ مادرش هم که اصلا نیست. دو، سه ماه یهبار میاد سر میزنه فقط هم درباره نمرههای یاشار میپرسه. این شد بچه تربیت کردن آقا؟
منتظر جواب نمیماند. حرف زیاد دارد. درد دلهای مدیر تمامی ندارد اما باید برود. قرار است چند روز دیگر در مدرسه سمینار اصول تغذیه کودکان برگزار شود و مدیر عجله دارد برای رسیدن به جلسه هماهنگی. از جایش بلند میشود و جملههای پایانیاش را با سرعت بیشتری میگوید: «بنده براساس تجربهام میگم ما اگه به جای شمال شهر همین مدرسه رو توی مرکز شهر داشتیم وضعمون بهتر بود. در عوض وضع مالیمون خوب نبود. حداقل اعصابمون حفظ میشد. نمیدونم کی گفته، فکر کنم وزیر بهداشت گفته که نصف مردم مشکل روحی دارن. خب، راست گفته آقا. من الان یکی از همین آدما هستم. نصف وقت من و مشاور مدرسه به سر و کله زدن با پدر و مادرهایی میگذره که حاضر نیستن برای یک دقیقه همسر قبلیشونرو ببینن. مورد داشتیم زن و مرد اومدن اینجا که درباره مریضی بچهشون حرف بزنن. همینجا دعواشون شد. ما هم شدیم حَکَم. زیاد از این اتفاقها میافته. ولی شما یه طوری بنویس که مسئولان از بالادست راه و چاهو نشون بدن به ما.
شمال شهر؛ هر دو ازدواج یک طلاق
مدیر میگوید در هر کلاس «چند نفری پیدا میشن که پدر و مادرشون جدا شده باشن» اما «شرعا» و «قانونا» مجاز نیست که آمار بدهد: «پدر و مادرها دلشون خواسته طلاق گرفتن به ما ربطی نداره ولی اینکه بچهشونرو رها کنند به امان خدا به ما ربط داره. فردای قیامت همه باید جواب بدیم.» شاید مدیر مدرسه نتواند آمار دقیق بدهد اما آمارهای رسمی بخشی از واقعیت را عیان میکنند. سید سلمان سامانی، سخنگوی وزارت کشور آذرماه امسال اعلام کرد ۴۷درصد طلاقها در همان پنجسال اول زندگی رخ میدهند. انوشیروان محسنیبندپی، رئیس سازمان بهزیستی هم گفته است در شمال تهران از هر ۲٫۲ ازدواج، یک مورد به طلاق منجر میشود. آمار طلاقها در شمال شهر پایتخت از این منظر معنادار میشود که بدانیم میانگین طلاق در کشور، یک طلاق بهازای ۴٫۵ ازدواج است. اگر آمار رئیس سازمان بهزیستی را مبنا قرار دهیم معنیاش این است که در مدارس مناطقی از تهران تعداد کودکانی که والدینشان از یکدیگر جدا شدهاند بیش از سایر مناطق است. اما این مدارس و این بچهها چه مشکلاتی دارند؟
آسیب روابط بدون چارچوب
پدر و مادرها به بچهها
نسرین بهتاش روانشناسی خوانده و چند سالی است که بهعنوان مشاور با مراکز آموزشی همکاری میکند. مدارسی در مناطق یک تا سه شهر تهران. تجربه شخصی بهتاش نشان میدهد که در بسیاری از این مدارس بهطور میانگین در یک کلاس 12نفره، 6 تا 7 دانشآموز حضور دارند که پدر و مادرهایشان از هم جدا شدهاند و این جدایی به دلیل حاشیههای بسیار زیاد موجب آسیب رساندن به دانشآموزان هم شده است: «بچهها مشکلات زیادی دارند. اضطراب زیاد، ترس از ارتباط با دیگران، ناخن جویدن و پرخاشگری بیشتر توی این بچهها دیده میشه. چند دقیقه از صحبت کردن نسرین بهتاش که میگذرد، او مورد به مورد به خاطر میآورد که بچههای طلاق چه مشکلاتی دارند: «بدترین چیزی که دیدم اینه که پدر و مادرها برای اینکه بچهرو به خودشون نزدیک کنن درباره دلیل جداشدنشون صریح حرف میزنند. مثلا بچه 8ساله میدونه که پدر یا مادرش به دلیل رابطه با یک نفر دیگه و خیانت جدا شده. یا بعد از جدایی روابط غیررسمی دارند و بچهها کاملا در جریان این روابط هستند و حتی با پدر و مادرشون در میهمانیها و... حضور دارند؛ مثلا بچه در این سن شاهد مصرف مشروبات الکلی و مسائل دیگه است. شما از بچههایی که این رفتارها رو میبینند، انتظار دارید بهداشت روانیشون حفظ بشه؟» از نظر بهتاش، این تمام ماجرا نیست. از آنجا که این بچهها از نظر مالی در وضع مناسبی هستند، پدر و مادرهایشان سعی میکنند با ثبت نام آنها در کلاسهای متعدد و در اختیار گرفتن پرستار، وقت کمتری را با آنها بگذرانند: «بچهها از پرستارها خستهاند. دایم درحال عوضکردن پرستار هستند. دایم درحال بهانه گرفتن هستند، چون بچهها پدر و مادر میخوان.»
دوست دارم بابام دروغ نگه!
شنیدن خواستههای بچههای طلاق در مدارس بالای شهر از زبان خودشان مُهر تاییدی است بر سخنان بهتاش. پویان، دانشآموز کلاس سوم است. او یکی از همین بچههای طلاق است: «آرزوم اینه مثل تعطیلات با بابام برم شمشک بعد که برگشتم دو، سه روز برم پیش مامانم بغلش کنم. یا تنهایی تکلیف انجام ندم.» مهمترین چیزی که پویان را آزار میدهد «دروغ گفتن مادر و پدرش» است: «انتظار دارم هر چیزی رو سر من نندازن. بهم دروغ نگن. بابام مثل قبل که میره کارخونه زود برگرده. پرستار جلوی معلم تو خونه سرم داد میزنه. منم میزنمش، باهاش دعوا میکنم. هر پرستاری میاد باید بدونه من اعصاب ندارم. با من بحث نکنه. به بابا گفتم پرستار نمیخوام.»آریا هم جنس حرفهایش شبیه پویان است، اینکه دلش تنگ است و نمیتواند با دوستانش بیرون از مدرسه قرار بگذارد. او هم از رفتارهای پدر و مادرش ناراحت است: «یه آدمی تو زندگی بابام هست که ازش خوشم نمیاد. از بابام پرسیدم ولی دروغ میگه. من از اون زنه خوشم نمیاد.» آریا دوست دارد زودتر بزرگ شود چون: «احساس میکنم زندگی بزرگترها راحتتره و کسی سردرگمت نمیکنه و خودت تصمیم میگیری.» او دوست دارد با مادرش زندگی کند اما این امکان را ندارد و آرزوهای دیگر...
وظیفه پدر و مادریشان
را فراموش میکنند
حرفهای بچههای طلاق برای فاطمه قاسمزاده، روانشناس کودکان بسیار آشناست. او سالهاست در این زمینه کار کرده است. قاسمزاده معتقد است به اندازهای که «چگونگی» به بچهها آسیب میزند، خود طلاق این آسیب را وارد نمیکند: «الان طلاق در طبقهای که دارای وضع مالی خوبی هم هستند، افزایش یافته است. پدر و مادرهایی که از هم جدا میشوند شکل جدا شدنشان خیلی مهم است. معمولا این جدا شدنها با حاشیههای زیادی همراه است. پدر و مادر بعد از جدا شدن بدون توجه به وضع فرزندشان با هم قطع رابطه میکنند و حتی حاضر نیستند درباره وضع فرزندشان با هم حرف بزنند. در یک جمله، زن و مرد وقتی از هم جدا میشوند وظایف پدر و مادریشان را فراموش میکنند.» روابط پدر و مادرها بعد از ازدواج یکی از مسائلی است که در میان صحبتهای مدیر، مشاور و بچهها بهعنوان یکی از آسیبها مطرح بود. قاسمزاده هم این مشکلات را تأیید میکند: «مرد و زن حق طبیعیشان است که بعد از طلاق دوباره ازدواج کنند، اما شکل رفتارشان با بچهها باعث میشود آنها حساس شوند و آسیب ببینند. نباید رفتاری در پیش گرفته شود که الگوی غیرعرفی و غیراخلاقی را نزد بچهها ترویج کند.»
آموزش و پرورش آماده نیست
قاسمزاده عقیده دارد در گروههای اصطلاحا «نوکیسه» رفتارهای غیرعرفی رواج بیشتری دارد: «درصد یادگیری بچهها از پدر و مادرها خیلی زیاد است. این بچهها در سالهای بعد ممکن است دچار انحراف جدی شوند. در مدرسه هم باید برای بچههای طلاق مراقبتهای نامحسوس دقیق طراحی شود. اما آموزش و پرورش ما هم متاسفانه برای این موارد مهارت و آمادگی ندارد.» بیاطلاعی پدر و مادرها از وظایفشان بعد از طلاق و همینطور آمادهنبودن آموزش و پرورش چه نتیجهای به بار میآورد؟ «افزایش آمار دانشآموزان معتاد، برقراری رابطه با جنس مخالف در سنین پایین، یاد نگرفتن مهارت حل مسأله و حتی سوءتغذیه، افسردگی و پرخاشگری» از پیامدهایی است که قاسمزاده آنها را برمیشمارد. این همه آسیب در کمین نسلی نشسته است که حالا موج فزاینده طلاق روزبهروز بر تعدادشان میافزاید. یاشار، نام مستعار همه کودکانی است که قربانی رفتارهای غیرمتعهدانه پدر و مادرهایشان و کمتوجهی نظام خدمات اجتماعی و آموزش و پرورش در کشور میشوند.