احمدرضا کاظمی طنزنویس [email protected]
مدتی است شایعه حضور امیرتتلو درفیلم سنتوری 2 بر سر زبانها افتاده! پریروز خود تتلو هم دریک پست اینستاگرامی ضمن استقبال از این خبر، به خاطرش از اساتیدی چون آقای مهرجویی و همینطور آقای شریفینیا تشکر کرده بود! البته بنده شخصا استاد خطابکردن آقای مهرجویی را درک میکنم ولی این استاد گفتنش به شریفینیا مرا بیشتر یاد این بچه درسخونهای ردیف جلوی کلاس انداخت که در دانشگاه به مسئول حل تمرین ریاضی1 هم «استاد» میگفتند! بگذریم، سناریوی احتمالی فیلم را با هم مرور میکنیم:
شخصیت اصلی:
امیر یک ورزشکارِ هنرمندِ گیاهخوارِ سفیرِ صلح است که بدون داشتن سابقه حرفهای در فوتبال، قصد دارد خودش را به ترکیب اصلی تیمملی برساند تا در بازیهای جامجهانی حضور پیدا کند. او پس از گلهای قشنگی که پنجشنبهشبها در سالنِ فوتسال به بروبچز محلهشان زده، حالا آرزوی بالای سربردن جامجهانی روسیه و برگزاری کنسرت دراین کشور را دارد.
داخلی- شب
امیرسنتوری روی تختش دراز کشیده. دوربین روی خالکوبی جامجهانی او که در تحتانیترین قسمت کمرش قرار دارد، زوم میکند. صدای آهنگ «آی جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو واکن- ای جیگیلی جیگیلی جیگیلی به من نگاه کن» به گوش میرسد. امیر گوشیاش را درمیآورد و سیصدوسیوسومین پستِ روزش را برای هوادارانش که به «سنتوریتی» معروف هستند، در اینستاگرام قرار میدهد و میخوابد.
داخلی- روز
امیر با صدای آلارم گوشیاش که آهنگ «بذار تو حال خودم باشم/ نمیخوام پاشم/ نمیخوااااااد پاشه» است از خواب بلند میشود. از یخچال یک لیوان شیر با مقداری تربچه و ریحان برمیدارد و به سراغ تردمیل میرود. سنتورش را هم روی دستههای تردمیل میگذارد و درحینِ دویدن و خوردن، شروع به ساختن یک آهنگ جدید میکند: «ااااای بابا دسخوش! از جلو شبیه جودی، شبیه جنیفری از...». ناگهان گوشی امیر زنگ میخورد: «الو امیر داداچ کجایی؟ من باچگاهم! امروز پچتبازو و چیکم داریما! زود بیا»
2ساعت بعد- باشگاه
امیر درحالی که با یک دستش دمبل میزند، با دست دیگر به سراغ اینستاگرام رفته و درحمایت از تیم پرسپولیس پستی میگذارد و از مربی این تیم میخواهد او را به تیم دعوت کند. امیر کل بازیکنان تیم و کادرفنی پرسپولیس را هم تگ و منشن میکند! نیمساعت میگذرد اما هیچ کدام از اعضای تیم به جز آبدارچی باشگاه که برایش یک کامنت: «بسیار زیبا بود. ممنون» گذاشته بود او را حتی لایک هم نمیکنند. امیر ناراحت میشود! پستش را پاک و تمام مراحل فوق را درمورد باشگاه استقلال تکرار میکند و البته همان بازخورد فوق را هم میگیرد، با این تفاوت که اینبار حتی آبدارچی استقلال هم برایش کامنت نذاشته!
4ساعت بعد- چایخانه
امیر ناامید و افسرده از هر دو تیم به چایخانه روبهروی باشگاه میرود. فیلمی از قلیان بولوبری- هلویش توی اینستاگرام میگذارد و درحالی که پاسپورتش را ورق میزند، تمام کسانی که باعث بانی روی آوردن مجدد او به دود شدهاند را در کاپشن نفرین میکند.
2ساعت بعد- بازهم چایخانه
امیر ناامید و افسرده خطاب به قهوهچی میگوید: «اینو ببر زغالشو عوض کن». نگاهی به اینستایش میکند، ناگهان بین انبوه پیامها یکی از مسیجهای داخل دایرک توجهش را جلب میکند. امیر مسیج را باز میکند و میبینید که مربی تیمملی برایش پیامی داده است: «نظر به چاقی و خوشگوشت بودنِ بازیکنان پرسپولیس و با توجه به هیکل ورزیده و روی فرم حضرتعالی، به جای آنها از شما برای حضور درترکیب تیمملی دعوت به عمل میآید.» لبخندی روی لب امیرسنتوری نقش میبندند. قلیان را برمیدارد و خرد میکند! دوربین مجدد روی خالکوبی جامجهانی او زوم میکند. امیر تصویری خیالی از مربی تیمملی را روبهروش میبیند. دوربین حرکت کرده و آرام آرام صفحه ایسنتاگرامی که سرمربی تیمملی با آن برای امیر پیام داده بود را نشان میدهد، صفحهای که فقط 15 تا فالوور دارد و متأسفانه فاقد تیکآبی است!» آرام آرام آهنگ «کی از پشت لباساتو میبنده؟!» درصحنه طنینانداز میشود و فیلم به پایان میرسد.