محمد صادقی‌فر، داوطلب پرتلاش هلال در گفت‌وگو با «شهروند»:
 
امدادگران اعضای خانواده من هستند
 
امدادگری به من یاد داده که تشنه یادگیری باشم؛ هرچقدر که آموختم، باز هم تلاش کنم و یاد بگیرم حرفم با مسئولان این است که ما هوای مردم را داریم، شما هم هوای ما را داشته باشید
 

میلاد صمیمی|  مناطق حادثه‌خیز زیادی در کشور ما وجود دارد که باوجود حادثه‌های زیاد و تلفات فراوان مالی و جانی آدم‌های توانمند و با اراده‌ای را پرورش داده که هر کدام‌شان یک تیم نجات کاملند. شاید بپرسید چطور ممکن است یک آدم به اندازه سی، چهل نفر یا بیشتر قابلیت‌هایی داشته باشد و بتواند آدم‌های زیادی را نجات دهد. اما باید دانست که ذات هلال‌احمر و تجربه‌ورزی در حوادث طوری است که امدادگرانی را بار می‌آورد که مثل یک آچارفرانسه همه فن حریفند. درباره «محمد صادقی‌فر»، نجاتگر باسابقه هلال‌احمر استان مازندران صحبت می‌کنم. او را «پهلوان» هم صدا می‌زنند. «شهروند» در ادامه گفت‌وگویی با این امدادگر پرتلاش داشته است.
ضمن معرفی بفرمایید که چه دوره‌های آموزشی را تا به حال گذرانده‌اید؟
محمد صادقی‌فر هستم. فرزند اکبر، متولد ‌سال ۱۳۷۰. در آذرماه ‌سال ۹۱ توانستم وارد پایگاه‌های امدادی شوم. دوره‌های کمک‌های اولیه، پایه داوطلبی، عمومی امداد، عمومی نجات، تخصصی جاده، تخصصی پیش‌بیمارستانی، تخصصی کوهستان، تخصصی سیلاب، تخصصی پشتیبانی در عملیات، تخصصی تغذیه اضطراری، مقدماتی کوه‌پیمایی، مقدماتی نقشه‌خوانی و کار با جی‌پی‌اس، فیزیولوژی ارتفاع در سطح بین‌المللی نپال و پزشکی کوهستان در سطح بین‌المللی از انجمن کوهستان سفید دنیا را گذرانده‌ام.
چه انگیزه‌ای باعث شد امدادگری را به‌صورت جدی دنبال کنید؟
کمک‌کردن را همیشه دوست داشتم. یک روز در الیمستان یک پسر ۱۵ساله گم شده بود و هلال‌احمر برای پیدا کردنش به منطقه آمده بود. امدادگران آماده و کاربلد بودند، اما با مسیر آشنایی نداشتند. من مسیر را نشان دادم و پس از چندساعت آن پسر 15ساله را در  لبه پرتگاه پیدا کردیم. خیلی خوشحال شدم که او نجات پیدا کرد. از همان موقع علاقه‌ام به هلال‌احمر بیشتر شد.
هلال‌احمر در حال‌حاضر کجای زندگی شما قرار دارد؟
این‌که بتوانی به‌عنوان یک آفریده خدا کاری بدون منت برای بنده‌هایش انجام دهی و به آنها زندگی ببخشی، غرورآفرین است. همه اینها نشان‌دهنده لطف پروردگار به امدادگران و نجاتگران است. باید بگویم که زندگی‌ام با هلال گره خورده و بدون آن نمی‌توانم پیش بروم.
از عملیات‌های نجات بگویید.
بهترین عملیات نجاتی که در آن حاضر بودم، مربوط به کوهنورد مالزیایی در‌ سال ۹۲ بود که بعد از دو روز در قله دماوند زنده پیدایش کردیم و به سفارت مالزی تحویل دادیم. بدترین خاطراتم ریزش کوه در ۲۹ اسفند در منطقه زیارباغ بود که سنگ بزرگی روی سمند و بر سر مادر یک خانواده ۳نفره فرود آمد. پسر روی شکم مادر زنده بود ولی تکان نمی‌خورد. با ابزار رهاسازی هیدرولیکی و پنوماتیکی سنگ را برداشتیم و رهاسازی کردیم. دو نفر را سالم بیرون آوردیم و جسد مادر را با ناراحتی... . خاطره بد دیگری هم دارم؛ فصل پاییز در منطقه پلور مشغول عملیات گشتزنی بودیم که یک قلاده گرگ حمله کرد و پای راستم آسیب دید.
در مورد این حادثه بیشتر توضیح می‌دهید؟
همین‌طور که به گشتزنی مشغول بودیم، کنار آبشار پلور توقف کردیم. من از آمبولانس پیاده شدم تا کنار جاده با تلفن صحبت کنم. پشت آمبولانس کنار جاده یک حفره برفی بود که من از داخلش خبر نداشتم؛ دیده هم نمی‌شد. کنار حفره ایستاده بودم که به یکباره برف من را به داخل کشاند. سریع برگشتم نگاه کردم و متوجه شدم گرگ داخل آن حفره بوده و پایم را گرفته. دستم را دور گردنش انداختم و نگهش داشتم و کمک خواستم. وقتی فشار روی گردنش را زیاد کردم، گازش را محکم‌تر کرد و استخوان مچ پایم را ترک داد. همه اینها در یک لحظه اتفاق افتاد. دوستانم رسیدند و من را نجات دادند. آن‌قدر فشار گازش زیاد بود که مدام از درد به خودم می‌پیچیدم. مقداری که گذشت، پاهایم سست شد. دوجا از پایم سوراخ شده بود و به استخوانم رسیده بود. بعد بچه‌ها من را به تهران انتقال دادند و بعد از یک دوره درمان سلامتیم را به دست آوردم.
امدادگری چه درسی به شما داده؟
امدادگری به من یاد داده که تشنه یادگیری باشم. هرچقدر که آموختم، باز هم تلاش کنم و یاد بگیرم. امدادگری به من یاد داده چطور جان یک هموطن را با کمک دوستانم نجات دهم. امدادگری به من اتحاد را یاد داده. امدادگری به من آموخته که در کار نجات، ملیت و نژاد هیچ دخالتی ندارد. امدادگران برایم مثل اعضای خانواده هستند.
در خصوص گروه نجات الیمستان برای ما توضیح دهید.
گروه نجات الیمستان برگرفته از برترین‌های گروه‌های کوهنوردی آمل و نجاتگران جمعیت هلال‌احمر است؛ نیروهایی که به تنهایی امدادگران بسیار توانایی هستند. امسال ۶۵۰۰ نفر مهمان جنگل الیمستان بودند. 44نفر گمشده و ۲نفر دچار حادثه قلبی و حمله خرس شدند. تمامی این عزیزان درحال حاضر صحیح و سالم در کنار خانواده‌های خود هستند و ما از این بابت واقعا خوشحالیم. این تیم با مسئولیت خود به منطقه آمده و به صورت داوطلبانه امدادرسانی می‌کند؛ هیچ چشمداشتی هم ندارد.
چه راهکاری برای بهبود وضع امدادگران کشور پیشنهاد می‌کنید؟
همه امدادگرهای کشور مطمئنم بعد از این همه‌سال توقع‌شان این است که جذب همین سازمان بشوند. به خدا مشکل غذا و پتو و ماشین و لباس با آوردن از خانه‌شان حل می‌شود ولی استخدام امدادگری که این همه بی‌منت زحمت می‌کشد، بهترین هدیه می‌تواند باشد. نمی‌دانم تابه‌حال دوستان پایگاه گزنک محور هراز را دیده‌اید یا نه. این پایگاه یک کانکس سر جاده و هر لحظه درحال تکان‌خوردن است. انتظار بسیاری از امدادگران این است که کانکس‌ها به پایگاه تبدیل شوند.
من نجاتگر کوهستان هستم. مشکلاتم در حین عملیات کمبود تجهیزات است. من و دوستانم داریم در قله دماوند امدادرسانی می‌کنیم، در سرمایی که شاید کمتر کسی حسش کرده باشد. تنها یک کوهنورد می‌داند من چه می‌گویم، از چه سرمایی صحبت می‌کنم و نداشتن تجهیزات زمستانی یعنی چه.
در آخر باید بگویم امدادگران در فصل زمستان آمادگی‌شان را بالاتر ببرند و سریع‌تر خود را به محل حادثه برسانند. حرفم با مسئولان هم این است که «ما هوای مردم را داریم، شما هم هوای ما را داشته باشید.»


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/89802/امدادگران-اعضای-خانواده-من-هستند ---