دوست داشتن به اندازه خاطرات
 

 

|  جين وبستر|

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده‌ای از مردم هرگز زندگی نمی‌کنند و زندگی را یک مسابقه دو می‌دانند و می‌خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است، دست یابند و متوجه نمی‌شوند که آنقدر خسته شده‌اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند، ناگهان خود را در پایان خط می‌بینند. درحالی‌که نه به مسیر توجه داشته‌اند و... نه لذتی از آن برده‌اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می‌شود درحالی‌که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی‌تفاوت می‌شود و فقط او می‌ماند و یک خستگی بی‌لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد...
جودی عزیزم! درست است؛ ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم، آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می‌شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می‌شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می‌خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد، باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.
 دوستدار تو: بابا لنگ‌دراز
برشی از کتاب بابا لنگ‌دراز


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/8950/دوست-داشتن-به-اندازه-خاطرات