چشم ‌بادامی‌ها دوستش ندارند...
 
هاروکی موراکامی از نویسندگان ژاپنی است که این روزها طرفداران زیادی در ایران دارد. محمود مرادی، یکی از مترجمان آثار او درباره این نویسنده و آثارش می‌گوید....
 

حميد محمدى|  سبيل‌هاى بلند، سرى كم‌مو و سينه‌اى ستبر! اين پدر من است. از زمانى كه يادم مي‌آيد تعلقات كشور ژاپن، جزء لاينفك زندگى او بوده و احتمالا از روزی كه خود را شناخته تا الانى كه موهايش به سپيدى مي‌نگرد همين بوده و هست. مهم‌ترين اين تعلقات نیز فيلم‌هاى سامورايى و مهم‌تر از همه رمان‌هاى ژاپنى است. آن‌گونه به‌خاطر دارم پدرم دهه ٧٠ را با داستان‌هاى «یاسوناری کاواباتا» به سر برد و دهه 80 براى او با رمان‌هاى كوتاه و سورئاليستى «کیمیفوسا آبه» گذشت! در هر حال که چند سالى از دهه ٩٠ مي‌گذرد و او مانند اغلب رمان‌خوانان حرفه‌اى ايران، كتاب‌هاى «هاروكى موراكامى» را در دست گرفته است. چه بسا هيچ‌گاه هم از خواندن آن سير نخواهد شد، چراكه به‌نظر مي‌رسد او نيز مانند بسيارى از تحليلگران معتقد است موراكامى آن‌قدر نويسنده بزرگى هست كه نامش به‌عنوان نام‌آورترين نويسنده ژاپنى در سنگ تاريخ حک شود. از طرفى، این نویسنده آنچنان قله‌هاى رمان‌نويسى را فتح كرده كه ادبيات سرزمين آفتاب، نويسنده‌اى بالاتر از‌ هاروكى ميانسال را به خود نخواهيد ديد.اين سال‌ها «هاروكى موراكامى» نويسنده مقبول هر ايرانى است. همه ما گوش‌مان به زنگ مانده تا صدايى برخيزد و خبر از ترجمه اثر جديد اين نويسنده توانا را بدهد. شايد همين دليل نيز كافى باشد تا مترجمان بسيارى را راغب به بازگردانى داستان‌هاى موراكامى به زبان پارسى بكند و البته در پس آن سوداى فروش چند‌هزار نسخه‌اى ترجمان خود را داشته باشند! از اين‌رو براى بررسى داستان‌هاى موراكامى و دلايل اقبال عمومى مردم ايران از او، سراغ محمود مرادی، از جوان‌ترين مترجمان نوشته‌هاى موراكامى در كشور رفتيم. کسی كه از قضا آثار او با استقبال بسيار خوبى مواجه شده است؛ به گونه‌ای ‌كه ٣ اثر ترجمه مرادی از موراكامى به ترتيب؛ ١٠، ١٢ و ١٤ بار تجديد چاپ شده‌اند. با اين همه در بخش نخست گفت‌وگو با این مترجم جوان به بررسی آثار ‌هاروكى موراكامى پرداختيم، اما وقتى به گپ‌وگفت با يك مترجم شهرستانى مي‌نشينى كه همچون نويسنده مورد علاقه‌اش؛ بى‌سروصدا، منزوى و البته پركار به فعاليت خود مي‌پردازد، ناخودآگاه صحبتت به سمت‌وسوى فضاى ترجمه در شهرستان‌ها و البته مشكلات كلى مترجمان در كشور گل مي‌اندازد. در ادامه گفت‌وگو با محمود مرادى، مترجم آثار ‌هاروکی موراکامی را مي‌خوانيد.

  به‌عنوان نخستین سوال؛ آشنایی شما با موراکامی از کجا و چطور آغاز شد که این‌طور به نوشته‌های او علاقه نشان دادید؟
زمانی که برای نخستین بار می‌خواستم رو به ترجمه ادبیات داستانی بیاورم، کارهای بسیاری را رصد کردم، تا این‌که روزی به داستانی کوتاه از موراکامی در مجله نیورک‌تایمز برخوردم. وقتی این داستان را مطالعه می‌کردم، متوجه شدم او نویسنده‌ای با ویژگی‌های قائم به شخص او است. نخستین مسأله‌ای که موجب جذابیت موراکامی برای من شد، در نظر گرفتن تمامی افراد با هر زمینه‌ای در داستان‌نویسی‌هایش بود. این نویسنده چشم‌بادامی برخلاف بسیاری از نویسندگان جهان؛ به دنبال راضی نگه داشتن مخاطب خاص مثل منتقدان نیست یا این‌که تنها با فکر استقبال مخاطب عام دست به قلم نبرده است. این ویژگی بسیار منحصربه‌فرد بوده و نشان از شخصیت بزرگ یک نویسنده دارد.
  گویا موراکامی شخصیت بزرگی برای شماست، اما از نوع زندگی این نویسنده با این‌که در میانسالی به سر می‌برد، اطلاعات زیادی در دست نیست. شما به‌عنوان کسی که داستان‌های موراکامی، جزیی از زندگی شخصی‌اش شده است، حتما پیگیر این مسائل بوده‌اید. نظرتان در این زمینه چیست؟  
اطلاعات زیادی در دست نیست، چون موراکامی از آن دست نویسندگان نیست که در پی شهرت آنچنانی باشد یا به همین راحتی‌ها تن به مصاحبه با نشریات نمی‌دهد. ولی مسائل معمولی از زندگی‌اش گفته می‌شود؛ مثل تمامی نویسندگان. برای مثال موراکامی در خانواده‌ای پرورش یافت که پدر و مادرش هر دو مدرس و استاد ادبیات ژاپنی بوده‌اند یا آغاز به کار نویسندگی‌اش در‌ سال 1979 و چاپ نخستین رمانش با نام «به آواز باد گوش بسپار» در این سال بوده. جالب آن‌که این داستان را همراه با کار در کلوب جاز همسرش نوشت. اما از ‌سال 1982 که کلوب را فروختند، نویسندگی را به‌عنوان پیشه اصلی خود برگزید. در این‌ سال رمان «گوسفند وحشی» را نوشت و مورد اقبال بسیاری قرار گرفت، همچنین جایزه مهم ادبی نوما را دریافت کرد.
  شما بیشتر به‌عنوان مترجم آثار موراکامی در محافل ادبی شناخته شده‌اید، اما در دیگر زمینه‌های ادبی و کتب روانشناسی نیز ترجمه‌هایی دارید. در این رابطه بازگردانی داستان‌های موراکامی چه نکته مهمی نسبت به دیگر نویسندگان خارجی دارد؟
به‌نظرم مهم‌ترین نکته درباره ترجمه آثار ‌هاروکی موراکامی همان چیزی است که «جی رابین» یکی از مهم‌ترین مترجمان موراکامی در موردش می‌گوید. او معتقد است هر چه بیشتر به داستان‌های موراکامی نگریسته می‌شود، بیشتر روی مسأله بازنویسی باید تأمل کرد و بیشتر به این موضوع پی برده می‌شود که هیچ نسخه موثقی از کارهای موراکامی وجود ندارد. او می‌گوید: «وقتی «ویلیام کانینگ» یکی از نقاشان مطرح اروپایی به نمایشگاه آثار خود نیز می‌رفت؛ روی دیوار به اصلاح برخی از آثارش می‌پرداخت. این بازنویسی‌ها مرا یاد کار کانینگ می‌اندازد!»
  محمود مرادی به دلیل داشتن ترجمه‌هایی روان و ممتد، یکی از مطرح‌ترین مترجمان موراکامی در ایران محسوب می‌شود. البته بازگردانی شما از نوشته‌های اصلی این نویسنده نبوده و غالبا از زبان انگلیسی بازگردانی کرده‌اید. باتوجه به این‌که برخی انتقاداتی بر ترجمه از زبان دوم دارند، شما این موضوع را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
یکی از دغدغه‌های خود من درست بودن ترجمه از زبان دوم بود. مسأله‌ای که بعد از مدت‌ها توانستم آن را برای خودم حلاجی کنم. نخستین اثر من از موراکامی در‌ سال 83 به پایان رسید اما تا این‌که به دست ناشر برسانم نزدیک به 6‌سال زمان برد. البته دلایلی موجب شد پی ببرم که حداقل در مورد این نویسنده توانای ژاپنی، ترجمه از زبان دوم اشکالی ندارد، زیرا از کتاب‌هایی برای ترجمه آثار موراکامی استفاده می‌کنم که مترجمان انگلیسی‌زبان آن کاملا مورد اعتماد و مورد تأیید خود موراکامی هستند، همچنین این مترجمان کاملا روی نوشته‌های او شناخت دارند.
  به‌نظر شما مهم‌ترین نقطه قوت ‌هاروکی در نوشته‌هایش چیست؟
درهم‌آمیختگی فلسفه در داستان‌های موراکامی. این نویسنده بین مسائل سخت فلسفی و درک مردم عوام پلی مستحکم ساخته تا تمامی مردم از طبقات مختلف بتوانند پی به این مفاهیم ببرند. بدین جهت موراکامی را نویسنده شاخصی می‌دانم، زیرا کمتر نویسنده‌ای را دیدم که نوشته‌هایش رگه‌هایی از دانش فلسفی داشته باشد و مهم‌تر آن‌که بتواند آن را با زبانی ساده به مخاطبان خود ارایه دهد.
  دلیل این‌که فلسفه تا این حد در نگاه شما اهمیت دارد چیست؟
خب اگر مردم فلسفه را خوب بفهمند و درکش کنند، دیگر شاهد بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی که وجودش امروز بر کسی پوشیده نیست، نخواهیم بود. حتی اگر بینش فلسفی در جهان امروز گسترش پیدا کند، بسیاری از مشکلات بزرگ جهانی مثل جنگ و خونریزی برطرف خواهد شد. از این رو معتقدم فلسفه دانشی است که باید بین تمامی اقشار با تناسب به درجه فهم آنها گسترش پیدا کند.
  البته آن‌طور که گفتید نحوه انتقال آن نیز بسیار مهم است.
بله، به نظر من هم مهم‌ترین موضوع نیز همین انتقال مفاهیم مهم و پیچیده فلسفی به زبان ساده است، چراکه داستان‌های فلسفی بسیار هستند اما انتقال آن به زبان ساده را کمتر دیده‌ایم. موضوعی که موراکامی در آن موفقیتی چشمگیر داشته و توانسته این مفاهیم را که بسیار به کار مردم می‌آیند، به راحتی انتقال دهد.
امروز ادبیات داستانی ژاپن پیشرفت بسیاری داشته، طوری که توانسته در جهان ادبیات مطرح شود.‌ هاروکی موراکامی نیز یکی از طلایه‌داران این حرکت است. نظر شما چیست؟  به‌نظر من ادبیات ژاپن در دهه گذشته خیز بسیار بلندی برداشته است. البته این قدم رو به جلو را در تمامی حوزه‌ها برای سرزمین آفتاب شاهد هستیم که ادبیات هم جزیی از آنهاست. با این حال اگر موراکامی را به‌عنوان آوانگارد ادبیات داستانی ژاپن درنظر بگیریم، نکاتی در مورد آن وجود دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرد. اگر این مسأله را بخواهیم در قالب گفت‌وگو ارزیابی کنیم باید گفت طبق آن چیزهایی که از نقدهای منتقدان و برخی نویسندگان ژاپنی برداشت کردم، «هاروکی موراکامی» در ژاپن نویسنده خیلی مورد قبولی نیست، چراکه آنان معتقدند او خلأ بزرگی در ادبیات سنتی این کشور ایجاد کرده است. اما به نظر من نوشته‌های موراکامی دو رویه دارد و بین داستان‌نویسی سنتی و مدرن است. از این رو طبیعی است کسانی که طرفداران ادبیات سنتی صرف هستند او را نپذیرند یا حتی می‌بینیم افرادی که ادبیات امروز را محدود به مدرنیته می‌کنند با او موافق نیستند. ولی باید بپذیریم وقتی موراکامی به غرب سفر کرد، ادامه زندگی خود را در فضایی تجربه می‌کند که بین‌فرهنگی است. البته حضور در فضای بین‌فرهنگی کمک بسیاری به این نویسنده کرده، زیرا او توانسته است مرزهای زمانی و جغرافیایی را درهم‌بشکند و مخاطبان بسیاری را جذب خود کند.
   ادبیات امروز کشور ما نیز شاهد از سر گذراندن این فضای بین‌فرهنگی است، یعنی به نحوی بین مدرنیته و سنت گیر افتاده‌ایم. به نظر شما همین مسأله می‌تواند دلیلی برای تمایل ایرانیان به نوشته‌های موراکامی باشد؟
نظر من هم چنین است. اگر بخواهیم واقعیت را درنظر بگیریم موراکامی در فضای بین‌فرهنگی زندگی کرده و نفس کشیده است. الحق و الانصاف نیز  بر این فضا تسلط بسیاری دارد. همان‌طور که گفتید فضای فرهنگی امروز ما ایرانیان هم در چنین فضایی غوطه‌ور است. شاید مهم‌ترین دلیل پذیرش موراکامی در ایران  نیز همین موضوع باشد. او هم سنت‌ها را درک کرده و هم برای شکستن سنت‌های دیرینه پا به میدان گذاشته است. از طرفی هم فضای مدرنی را ترسیم می‌کند که ریشه در سنت‌ها دارد. مطمئنا کسی که بتواند این دو رویه را درک کند و آن را با شگردی خاص ارایه دهد، طرفداران بسیار را به سمت خود خواهد کشید.
  مترجمان آثار موراکامی بنا بر طرفداران بسیار این نویسنده در ایران معمولا افراد بسیار مطرحی هستند که اسم و صدای آنها را بسیار می‌شنویم، اما شما برخلاف آنان ترجیح‌تان زندگی در شهرستان است و از پایتخت دوری می‌جویید. این موضوع و دوری از تمرکز امکانات در تهران برای یک مترجم جوان مشکل‌زا نیست؟
بسیاری این تصور را دارند که زندگی در شهرستان به دلیل کمبود امکانات، مشکلات عدیده‌ای برای نویسندگان به‌دنبال دارد، اما نظر من برخلاف آنهاست. البته در گذشته شرایط فرق می‌کرد، زیرا اغلب ناشران حرفه‌ای در تهران فعال بودند و ارتباط گرفتن با آنها بسیار سخت بود. اما حالا که شاهد پیشرفت تکنولوژی‌های ارتباطی هستیم، مسأله ارتباط با ناشر حل شده است. منظورم این است که وقتی بزرگترین مشکل نویسندگان و مترجمان شهرستانی حل شده نیازی به زندگی در تهران و تحمل همهمه‌های بی‌جهت نیست. امروز بسیاری از همکاران با استفاده از این تکنولوژی به راحتی می‌توانند با ناشران ارتباط برقرار کنند، کارشان را به آنها ارایه دهند و پس از ارزیابی اثرشان، بازخورد کارشان را بگیرند.
  صحبت از فضای ترجمه در شهرستان‌ها شد، به‌نظر شما بزرگترین چالش امروز ترجمه کشور چیست؟
به‌نظر من یک شکاف بزرگ در ترجمه ایران وجود دارد و آن هم این‌که در استان‌ها و شهرستان‌های در حاشیه نمود بیشتری پیدا می‌کند. سوای این‌که بسیاری از همکاران مشکلات عدیده‌ای را عنوان می‌کنند اما مورد مهم ایجاد ارتباط بیشتر و مداوم مخاطبان خاص، به‌ویژه داستان‌نویسان، منتقدان و مطالعه‌گران حرفه‌ای با مترجم است. این موضوع تنها با برگزاری نشست‌ها و میزگردهای متعدد میسر خواهد شد. البته دلیل اهمیت آن هم این است که وقتی مترجم به‌طور مستقیم با نقدها و چالش‌ها مواجه شود آن را حل خواهد کرد. حتی در این محافل می‌توان از سلیقه مخاطب مطلع شد، تا بفهمیم کتابی که ترجمه شده یا حتی قبل از ترجمه آن را می‌پسندد یا این‌که مخاطب دوست دارد چه نوع از آثاری را بخواند. ایجاد زمینه‌ها برای ارتباط‌های مترجم با مخاطبان خود موجب خواهد شد همکاران من به‌طور مستقیم بفهمند چه کارهایی مورد اقبال عموم قرار خواهد گرفت و آنها چه کاری باید انجام دهند. البته این نشست‌ها و میزگردها تا حدودی در تهران دیده می‌شوند اما در شهرستان‌ها بسیار محدود هستند، طوری‌که می‌توان گفت اصلا نشستی وجود ندارد.
  شما جزو نسل جوان مترجمان ایران هستید که پس از دوره درخشان ترجمه در تاریخ ادبیات معاصر پا به میدان گذاشته‌اید؛ دوره‌ای که مترجمان بزرگی همچون عبدالحسین نوشین، سروش حبیبی، امیر جلال‌الدین اعلم و بزرگانی از این‌دست نام خود را در تاریخ ترجمه رمان حک کرده‌اند. با گذر از این دوره، وضع کنونی را چگونه می‌بینید؟
اگر از جایگاه امروز به دنیای ترجمان فارسی نگاه کنیم به جرأت تمام می‌توان گفت کشور از گذشته اساتید بسیار بزرگی به خود دیده است که همواره از آنها به‌عنوان سرآمدان این عرصه یاد می‌شود. بدون تعارف می‌گویم تاریخ ادبیات کشور از اساتید فوق‌العاده قدرتمندی در عرصه ترجمه بهره برده است. امروز هم جوانان بسیاری به این عرصه ورود کرده‌ و پویایی خاصی به این فضا داده‌اند. این موضوع موجب شده برای بسیاری از کتاب‌ها چندین ترجمه وجود داشته باشد. اما نکته این است که تنها یکی از آنها به خوبی ترجمه شده‌اند و آن هم غالبا به نام یکی از اساتید نامدار خورده است که خوانش آن را برای مخاطب بسیار لذت‌بخش می‌کند.
  باوری در فضای ترجمه و نویسندگی وجود دارد مبنی بر این‌که ایرانیان بیشتر از کتب ترجمه استقبال می‌کنند تا تألیف. این موضوع را تا چه میزان قبول دارید؟
نه به‌نظر من این‌گونه نیست و این بحث را خیلی قبول ندارم. خود من نیز بیشتر از ترجمه، دغدغه نوشتن را دارم. با این پیش‌زمینه می‌توانم بگویم آثاری که به معنای واقعی کلمه خوب و حرفه‌ای باشند؛ نوشتن آنها توسط یک نویسنده داخلی یا خارجی برای مخاطب تفاوتی ندارد، بلکه اثر خوب مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
  مصداقی هم برای موضوع دارید تا به‌عنوان نمونه در عرصه داستان‌نویسی حرفه‌ای کشور مطرح شود؟
در این مورد خیلی از نویسندگان ایران حرفه‌ای کار کرده و می‌کنند. اما اگر بخواهم برای مثال یک نفر را نام ببرم، «مصطفی مستور» خواهد بود که داستان‌هایش مورد اقبال افراد پرشماری قرار گرفته و کارنامه درخشانی از این جهت دارد. در ایران از این‌گونه نویسندگان کم نداریم که کارشان مورد استقبال قرار گرفته باشد، ولی همه آنها یک شرط را رعایت کرده‌اند و آن این‌که حرفه‌ای بودند و یک سطح بالاتر از افراد دیگری که می‌نویسند، نوشته‌اند. از این رو اثر آنها مورد استقبال قرار گرفته است.
  به‌عنوان آخرین سوال؛ تا به حال کتابی خوانده‌اید که افسوس بخورید چرا ترجمه نشده است؟
بله. کتاب‌های بسیاری وجود دارند که همیشه با خودم می‌گویم‌ ای‌کاش ترجمه می‌شدند تا مردم ما هم بتوانند از آنها استفاده کنند. این مسأله در حوزه‌های بسیاری رخ داده و تنها محدود به داستان نمی‌شود. چرایی این امر هم بازمی‌گردد به برخی محدودیت‌ها مثل محدودیت زمانی و انرژی مترجمان که نمی‌توانند تمام کتاب‌ها را ترجمه کنند. با این حال همیشه با خودم فکر می‌کنم ‌ای کاش روزی برسد تا بتوان تمام کتاب‌های منتشرشده در جهان را مورد استفاده ایرانیان قرار داد.

ادبیات ژاپن نویسندگانی دارد که به‌زعم بسیاری از منتقدان قدرتمند از ‌هاروکی موراکامی هستند. در این گزارش بعضی از این آثار را که در ایران ترجمه و منتشرشده معرفی کرده‌ایم.

یاسوناری کاواباتا
کاواباتا نخستین نویسنده ژاپنی بود که توانست جایزه نوبل را برای این کشور به دست آورد. در اهمیت او همین بس که گابریل گارسیا مارکز در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود آرزو دارد نویسنده یکی از رمان‌های کاواباتا باشد. مقصود او رمان کوتاه «خانه زیبارویان خفته» بود. مارکز در ادامه در کتاب «یادداشت‌های روزهای تنهایی» (ترجمه محمدرضا راه‌ور) می‌گوید: «روزی که در نوشتن داستانی عاجز مانده بودم، دو کتاب خواندم که معتقد بودم هر دو مفیدند. اولی، کتاب «تربیت احساسات» اثر «گوستاو فلوبر» بود... کتاب دوم که دوباره خواندم «خانه زیبارویان خفته» بود از یاسوناری کاواباتا که روح مرا تکان داد.» مارکز البته اشاره نکرد که بعدها رمان «خاطره دلبرکان غمگین من» را به تأسی از همین رمان کاواباتا نوشت. درواقع «خاطره دلبرکان...» نسخه بسیار ضعیفی بود از «خانه زیبارویان خفته». این رمان 15‌سال پیش توسط مترجم ضعیفی برای نخستین بار در ایران ترجمه شد. به همین جهت چندان بین علاقه‌مندان کتاب با اقبال مواجه نشد. بعدها در ‌سال 87 مترجم دیگری هم آن را ترجمه کرد که چهره‌ای سرشناس نیست. با این حال به نظر می‌رسد همچنان دو کتاب از این نویسنده بزرگ قابل پیشنهاد باشد؛ یکی «آوای کوهستان» که از آن با عنوان شاهکارش یاد می‌کنند و دیگری رمان «کیوتو». «آوای کوهستان»‌ سال 1363 با ترجمه داریوش قهرمان‌پور منتشر شد و درحال حاضر نایاب است. دیگری هم رمان «کیوتو» است که نشر چشمه به‌تازگی آن را با ترجمه مهدیه عباس‌پور منتشر کرده است. کاواباتا زندگی قابل تأملی دارد.‌ سال 1970، وقتی دیگر نویسنده بزرگ ژاپنی، یوکیو میشیما خودکشی کرد، درباره او گفت: «هرچه هم انسان از جهان بیگانه باشد، خودکشی راه‌حل نیست. هر چه آدمی که خودکشی کرده در خور ستایش باشد، باز هم بسیار دورتر از قدیسان جای دارد.» با این حال دو‌سال بعد خودش نیز به‌وسیله گاز به زندگی‌اش پایان داد!

یوکیو میشیما
کاواباتا نخستین ژاپنی بود که‌ سال 1968 جایزه نوبل ادبی را برد با این حال بعدها مشخص شد سه‌سال قبل، یوکیو میشیما نامزد این جایزه بزرگ شده است. با این حال عده‌ای بعدها گفتند که اعطای این جایزه به شولوخف (نویسنده روس)‌ در ‌سال 1965 به دلایل سیاسی بوده و حق میشیما را نادیده گرفتند. او ‌سال 68 هم نامزد جایزه بود و این بار هم‌تایش یعنی کاواباتا به این اعتبار دست یافت. اگر چهارگانه این نویسنده را بخوانید متوجه خواهید شد که ادبیات ژاپن بسیار بالاتر از اینهاست که تنها آن را در امثال موراکامی خلاصه کنیم. به اعتقاد بنده حتی نویسنده‌ای به‌مراتب قدرتمند از کاواباتا، موراکامی و حتی ایشی‌گورو است. چهارگانه این نویسنده شامل چهار رمان است که هرکدام داستانی مجزا دارند؛ «برف بهاری»، «اسب‌های لگام‌گسیخته»، «معبد طلایی» و «زوال فرشته». اسم چهارگانه را هم گذاشت «دریای حاصل‌خیزی». اگر از روی زمین به ماه نگاه کنید، پهنه‌ای را خواهید دید که شبیه دریاست اما خب همه می‌دانیم که آن‌جا آبی وجود ندارد. درواقع سرابی است که میشیما هم در انتخاب اسم چهارگانه‌اش به این مفهوم اشاره دارد. شخصا «اسب‌های لگام‌گسیخته» را (هرچند به لحاظ فرم قوی‌تر از سه رمان دیگر است) چندان دوست ندارم اما مابقی مجلدها همه خواندنی هستند. به لحاظ شخصیتی هم نویسنده عجیبی بوده، به شدت ورزش می‌کرد و در فنون شمشیرزنی سامورایی استاد بود، حتی در مسابقات به مقام‌هایی هم در سطوح بالا دست پیدا کرده بود. با این حال در 45سالگی با مرگی عجیب و به روش «هاراگیری» به زندگی‌اش پایان داد. رمان‌های «برف بهاری» و «اسب‌های لگام‌گسیخته» سال‌ها قبل منتشر شده بودند اما دوباره با ترجمه غلامحسین سالمی منتشر شدند و درحال حاضر در بازار کتاب موجود‌ند. اما برای یافتن ترجمه «معبد طلایی» احتمالا به دردسر خواهید افتاد. «زوال فرشته» را هم نشر مهناز چاپ کرده که تا چند‌سال پیش در کتاب‌فروشی‌ها بود. حالا نمی‌دانم.

ریونوسکه آکوتاگاوا
اگر بخواهم فهرستی از داستان‌های کوتاه شاهکار جهان تنظیم کنم، قطعا یکی از آنها داستان «در جنگل»‌ نوشته ریونوسکه آکوتاگاوا است. براساس اين داستان، کارگردان بزرگ ژاپنی، کوروساوا فیلمی ساخت با عنوان «راشامون» که یکی از شاهکارهای سینمای ژاپن است. کوروساوا فیلم را در‌ سال 1951 ساخت و قبل از آن بیش از 10 فیلم دیگر هم ساخته بود اما منتقدان اعتقاد دارند همین فیلمش سبب شد شهرتی جهانی پیدا کند. با این حال اگر بخواهم بین نسخه سینمایی و داستان یکی را انتخاب کنم، به نظر می‌رسد داستان آکوتاگاوا قدرتمندتر باشد، چون تکنیک، سوژه داستان، شیوه روایت و شخصیت‌پردازی همه با هم چنان در این داستان کوتاه عجین شده که کمتر می‌توان به قدرت آن یافت. او براي مخاطبان فارسي‌زبان نامي آشناست. داستان «دماغ» اين نويسنده را احمد شاملو‌ به فارسي برگردانده و مجموعه داستانی هم از او با عنوان «پرده جهنم» با ترجمه جلال بایرام منتشر شده است. «دماغ» به شدت نمادین به نظر می‌رسد اما خود داستان «پرده جهنم» (در مجموعه «پرده جهنم») با وجود زیرمتن‌های نمادین به نظر داستانی بهتر است. با این حال همچنان «در جنگل» بهترین داستانی است که از او خوانده‌ام؛ داستانی که به ظاهر جنایی است. جنازه‌ای یافت شده و کارآگاه درحال بازرسی از مظنونان است اما جلوتر که می‌روید احساس می‌کنید نویسنده به دنبال قاتل و مقتول و جانی و جنایت نیست. داستان انگار ماجرای سرگرداني انسان معاصر است. مایه‌های پسامدرنیستی داستان هم قابل‌تأمل است؛ بیشتر البته به لحاظ شیوه روایی. در هر حال طرح قصه را لو نمی‌دهم تا لذت خواندنش را از دست ندهید. اين داستان را سال‌ها پيش،‌ بانوي فقید داستان‌نويس ايران، خانم سيمين دانشور به فارسي ترجمه كرد و در كتاب «ماه‌عسل آفتابي» به چاپ رساند که مدتی نایاب بود. بعدها اما دوباره به همت انتشارات «نگاه» منتشر شد و درحال حاضر در بازار کتاب موجود است.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/88158/چشم-‌بادامی‌ها- دوستش-ندارند