| هادی خیری|
«گزارش صدای آدمهایی است که در حاشیه قرار گرفتهاند و روایت مکانهایی است که ناشناخته ماندهاند.» گویی گزارش گورخوابهای روزنامه شهروند مصداق کامل و بارز تعریفی است که در صفحات و سطرهای ابتدایی کتاب «گزارشنویسی، چشم عقاب روزنامهنگاری» آمده است. «زندگی در گور» گزارشی بود که در آن صدای مردمان در حاشیه به گوش میرسید و روایتی از مکانهای ناشناخته داشت. روایت مردمانی که حتی از حاشیه جامعه نیز طرد شده و گورستان را برای زندگیکردن و شاید برای تمرین مردن برگزیده بودند. این مطلب نگاهی ارتباطی و رسانهای به چرایی بازتاب گسترده این گزارش در جامعه ایران است. نکته اولی که در اینباره باید مورد توجه قرار داد، مسأله فاصله رسانه با مردم و دولت (حاکمان) است. ماهیت اصلی رسانه رابط و مجرابودن میان مردم و حاکمان است و بهطور کلی حلقه واسطشدن میان این دو بخش و رساندن صدای مردم به مسئولان مهمترین کارکرد هر رسانه است. روزنامهنگاری بیش از هر چیز باید به شهروندان وفادار باشد و روزنامهنگاران باید ناظران مستقل قدرت باشند. در ایران شاید کمتر روزنامه یا رسانهای را بتوان یافت که وابسته نباشد؛ البته کم و بیش همه جای دنیا اینگونه است که رسانهها وابسته به صاحبان قدرت و ثروت شدهاند و صدای تفکرات جناحی و سیاسی صاحبانشان هستند؛ اما از این حیث نکته متمایز روزنامه شهروند را باید وابستگی آن به یک نهاد غیر سیاسی یعنی جمعیت هلالاحمر ایران دانست. گر چه این سازمان هم وابسته به دولت است و با آمدن و رفتن دولتها تحتتأثیر قرار میگیرد، اما برای همه روشن است که ذات این سازمان غیر سیاسی است و خود را موسسهای خیریه معرفی میکند که یکی از اهداف آن «حمایت از زندگی و سلامت انسانها بدون در نظر گرفتن هیچگونه تبعیض میان آنها» عنوان شده است. ذات و ماهیت غیر سیاسی این سازمان به زیرمجموعههای وابسته به سازمان نیز تزریق شده و در روزنامه متعلق به این سازمان یعنی روزنامه شهروند نیز این رویکرد ملموس است. البته منظور این نیست که روزنامه شهروند به هیچ عنوان رنگوبوی سیاسی ندارد، بلکه سخن اصلی این است که این روزنامه به نسبت سایر روزنامههای کشور چاشنی سیاستزدگیاش کمتر است و شاید کمتر عیان میشود. با بررسی سطحی صفحات اول روزنامه و موضوعات پوشش داده شده، مشخص میشود كه رویکرد «شهروند» رویکردی است که مسائل اجتماعی و معضلات شهری را محور کار قرار داده است و شعار و اسمی هم که برای روزنامه انتخاب شده به نوعی در همین راستاست. بنابراین روزنامه شهروند با وجود وابستگی به نهاد اجرایی کشور، حداقل در مسائل اجتماعی در میانه ایستاده و رسالت اجتماعی خود را انجام میدهد. گزارش «زندگی در گور» نیز دقیقاً به این دلیل مورد توجه قرار گرفت و سروصدا کرد که در آن روزنامه شهروند به رسالت رسانهای خود پایبند بود و بیش از هر چیز به شهروندان وفادار مانده و به نقش نظارتی خود متعهدانه عمل كرد؛ آن هم در جامعهای که بیشتر رسانههای آن به نوعی وابسته به دولت هستند و چشم به یارانهها دوختهاند و در چنین شرایطی ایستادن در میانه ماجراها و نقش ناظر را داشتن و «وفادار ماندن به شهروندان» برای رسانهها کاری سخت و بعضاً هزینهزا (مادی و معنوی) میتواند باشد.
نکته بعدی این است که مسائل اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما اغلب مورد غفلت واقع شده است و تنها در ایام خاصی است که ابزاری برای تبلیغات و جدلهای سیاسی شده و بعد از آن به فراموشی سپرده میشود. به تبع این وضعیت، یکی از مشکلات اساسی رسانههای ما نیز غفلت از مسائل و معضلات اجتماعی است که در بیشتر مواقع تحتالشعاع مسائل حاشیهای و جناحی قرار گرفته و پرداختن گاهگدار به این مسائل نیز بعضاً با انگ سیاهنمایی مواجه میشوند. شخصیتگرایی و سیاستزدگی و علاقه وافر به ارزش خبری شهرت، روزنامهها و دیگر رسانههای ما را از واقعیتهای زندگی مردم دور کرده است؛ مردم در این رسانهها نه تصویری از خود میبینند و نه صدای خود را میشنود و در این شرایط چارهای نمیبینند جز اینکه گمشده خود (صدای خود) را در میان انبوهی از کانالهای تلگرامی و شبکههای اجتماعی بجویند. رسانههایی که گر چه بعضاً ضعف رسانههای اصلی را جبران میکنند و به کمک جریان آزاد اطلاعات میآیند و انحصار را از میان برمیدارند، ولی اطلاعات پاره پاره و سطحی این رسانهها درمان درد نبوده و توان افزایش سطح آگاهیهای اجتماعی را ندارد. انتشار گزارشهای اجتماعی و پرداختن به معضلات فرهنگی و اجتماعی جامعه توسط روزنامههای نوظهوری چون شهروند، هفت صبح، قانون، وقایعاتفاقیه و... که گرایشهای اجتماعی آنها آشکارتر است، نشان میدهد که این روزنامهها درک درستی از شرایط رسانهای امروز و مسائل مبتلابه جامعه داشته و توانستهاند خلأ موجود در فضای رسانهای (روزنامهها) کشور (ضعف گزارشهای اجتماعی) را به خوبی
بشناسند.
گزارش گورخوابهای روزنامه شهروند و گزارشهای اینچنینی در دیگر روزنامهها که این روزها بیشتر هم شده، مطمئناً میتواند جایگاه این رسانهها را در میان رسانههای دیگر و مخاطبان فاصلهگرفته با روزنامهها تحتتأثیر قرار دهد و چهره مردمیتری از آنها به نمایش بگذارد. این در شرایطی است که عدهای از مرگ روزنامهها سخن میگویند ولی جریانسازی و تبدیل یک پدیده اجتماعی (گورخوابی) به موضوع مهم جامعه و افکار عمومی حتی اگر برای چند روز هم دوام داشته باشد که بدونشک داشته است، اقدامی جسورانه، خلاقانه و تحسینبرانگیز محسوب میشود و نشان از این دارد که هنوز روزنامهها میتوانند با گزارشها و تحلیلهای اختصاصی نبض رسانهای جامعه را در دست داشته و جریانساز باشند؛ البته جریانسازی که در راستای بهبود وضع موجود و کیفیت زندگی مردم باشد و توجه مسئولان کشور به مسائل و معضلات مورد نظر را نیز جلب کند. معضلاتی که بعضاً به قدری آشکار و عیان میشوند که دیگر نیازی به تیزبینی چشم عقاب گزارشگر نبوده و تنها کافی است اندکی از شخصیتگراییها، سیاستزدگیها و جناحگراییهایمان در روزنامهها و رسانهها کاسته شود تا شاید صدای آدمهایی که در حاشیه قرار گرفتهاند و در گورهای نصیرآباد هر شب مرگ را مرور میکنند، شنیده شود.
*در این یادداشت از کتابهای «گزارشگری چشم عقاب روزنامهنگاری» نوشته محمدمهدی فرقانی و «عناصر روزنامهنگاری» نوشته بیل کوواچ و روزنستیل استفاده شده است.