سربداران
به یادماندنیترین، خوشساختترین و احتمالا بهترین کار تمام کارنامه محمدعلی نجفی که شماری از کارشناسان ارزش و اهمیتش را در تقدم تاریخیاش در قیاس با دیگر سریالهای تاریخی تلویزیون بعد از انقلاب و نیز جذابیت دراماتیک رخدادهای تاریخی که دستمایه ساختش قرار گرفتهاند، میدانند که میتوان هر دو این دلایل در باب ماندگاری سریال فاخر سربداران را پذیرفت و افزون بر آن نجفی هنرمندانه تمام آن چیزهایی را که برای خلق اثری ماندنی لازم بوده، یک جا گرد آورده و در نتیجه کاری حاصل آمده تا اکنون که بیش از سه دهه از نخستین نمایشش میگذرد، هنوز هم جذابیت و تازگی خود را در ذهن و دل تماشاگرانش حفظ کرده است.... داستان سربداران در قرن هشتم در سبزوار رخ میدهد و محور رخدادهای آن قیام سربداران خراسان به رهبری شیخ حسن جوری علیه حضور مغولها در ایران است. این قیام که میتوان از آن بهعنوان الهامبخش شمار زیادی از حرکات آزادیبخش و جنبشهای مردمی بعد از آن تاریخ یاد کرد، چنان سرشار از جذابیتهای دراماتیک است که ساختهشدن هر اثری دربارهاش را میتوان توجیهشده دانست، خاصه که این اثر کاری باشد از سینماگر باسواد و دانستهای چون محمدعلی نجفی و با حضور شماری از بهترینهای سینما و تلویزیون این مرزوبوم که به تبع حالوهوای دوران جنگ و تازگی حس انقلابی موجود در جامعه با انگیزهتر از همیشهشان برای خلق سریالی واقعا فاخر بودند. در این سریال که در سال ۱۳۶۳ ساخته شد، در کنار محمدعلی نجفی که بر صندلی کارگردانی نشسته بود، کیهان رهگذار نویسنده و مشاور کارگردان بود که بعدتر در سریال بوعلی سینا نشان داد کارش را خوب بلد است و قطعا تأثیر کمی در جذابیت و غنای سربداران نداشته است. فرهاد فخرالدینی در مقام آهنگساز، علی نصیریان، سوسن تسلیمی و شماری دیگر از بازیگران بزرگ سینما و تلویزیون و البته طراحی صحنه و لباس و گریم سربداران دیگر عوامل ماندگاری و تازگی مدام این سریال هستند... .
مختارنامه
آخرین کار به نمایش درآمده داود میرباقری با هر متر و معیاری بهترین و قدرتمندترین کار کارنامه این سینماگر و سریالساز صاحب سبک میتواند محسوب شود. مختارنامه را همچنین میتوان قدرتنمایی سازندهاش نیز دانست. پس از موفقیت شگفتانگیز سریال امام علی(ع) خیلیها میرباقری را به این متهم میکردند که دارد نان تصویرکردن داستانی درباره امیرالمومنین(ع) را میخورد و اینکه موفقیتش ریشه در محبوبیت مقام آسمانی امامت در قلوب مسلمین دارد و نه تلاشها و تواناییهای خودش بهعنوان کارگردان. درواقع منتقدان میرباقری چنین عقیده داشتند که سریال امام علی(ع) به دلیل تقدس و محبوبیت کاراکترهای اصلیاش در دلها در هر شرایط و با هر کیفیتی محبوب و پرتماشاگر میشد و هر کس با هر کیفیتی آن را میساخت تفاوتی در این موضوع ایجاد نمیشد. معصومیت از دست رفته هم البته این باور را تقویت کرده بود. سریالی البته نهچندان ضعیف اما بهواقع غیرقابل قیاس با سریال امام علی(ع) که نتوانسته بود نشانی حتی کمرنگ از تاثیرگذاری آن را نیز داشته باشد. چنین شد که تصمیمگیری میرباقری برای ساخت سریال مختارنامه میتوانست معنای ضمنی نوعی قدرتنمایی را نیز داشته باشد. او تصمیم گرفته بود کاری در حد و اندازه امام علی(ع) ارایه دهد... مختارنامه که زندگی مختار ثقفی و قیام او به خونخواهی امامحسین(ع) را محور داستانپردازی قرار داده بود، بههرحال با یک بودجه 20 میلیاردی ساخته شد و البته نتیجه هم درخشان شد، چندان که کسی نگفت بودجه حیف و میل شده یا کار بهتر و دیگری میشد با چنین هزینهای ساخت. میرباقری موفق شده بود یک سریال تاریخی- مذهبی درجه یک حاصل آورد که یک سر و گردن از دیگر آثار تاریخی- مذهبی تلویزیون بالاتر بود. مختارنامه همچنین از نظر تماشاگران نیز نمره قبولی گرفت. شبهای جمعه که این سریال به نمایش درمیآمد، یادآور سالهای اقتدار تلویزیون شده بود. سالهایی که تلویزیون محبوبیت و مشروعیت را با هم داشت و البته نباید فراموش کرد که تنها گزینه مردم برای گذراندن وقت بود. اما حالا مختارنامه در عرصهای پر از رقبای قدرتمند برنده رقابت و تبدیل شده بود به تنها گزینه تعداد پرشماری از مردم در ساعات انتهایی هر هفته... . گذشته از این موارد مختارنامه در تمامی اجزایش موفق بود. بازی حیرتانگیز فریبرز عربنیا چنان بود که بعد از مختارنامه، با این نقش در ذهنها ماند و قطعا تا سالهایسال همه او را همچنان با نام مختار به یاد خواهند آورد. فیلمبرداری سریال بالاتر از سطح بیشتر فیلمهای سینمایی ایرانی بود. گریم حیرتانگیز کار، موسیقی تاثیرگذارش و از همه مهمتر طراحی صحنههای عظیم و پرتحرک جنگی همه و همه چنان بودند که مختارنامه برای تمام بینندگانش بدل شد به معیاری برای اثری واقعا فاخر و ارزشمند...
روزگار قریب
کیانوش عیاری کارگردان سینماست و کمتر کسی او را بهعنوان چهرهای تلویزیونی میشناسد. اما او هر زمان به تلویزیون آمده تماشاگران را حیرتزده کرده است، چه آن زمان که هزاران چشم را ساخت و چه زمانی که با ساخت روزگار قریب نشان داد تفاوت چندانی میان سینما و تلویزیون وجود ندارد و میتوان با رعایت اصول و قواعدی ساده کاری حاصل آورد در حد و اندازه آثار قدرتمند سینمایی که در تلویزیون نیز دیدنی باشد. سریال خوشساخت روزگار قریب که در سال 1386 از شبکه یک به نمایش درآمد، زندگی دکتر محمد قریب از نوابغ پزشکی این سرزمین و بنیانگذار پزشکی اطفال در ایران را دستمایه روایت داستان تاثیرگذارش قرار داده بود. روزگار قریب البته در این حد نمانده و با رویکرد ژرفاندیشانه نویسنده فیلمنامه و کارگردان بدل شده بود به روایت روزگار دکتر قریب که از سالهای پرآشوب اواخر قرن گذشته تا سالهای میانی قرن حاضر را دربرمیگرفت. به گویشی بهتر این سریال داستان ایران و اتفاقات رخ داده در این سرزمین در فاصله سالهای ۱۲۹۵ تا ۱۳۵۴ بود. کیانوش عیاری با پایبندی تام و تمام به سبک روایی و بصری مستند نمایش در این سریال چنان در روایت داستان زندگینامهای سریالش به عمق زده بود که موفقیت بیاندازه کمترین دستاوردش بود. در حقیقت اتفاقی که رخ داده بود غیرقابل باور بود. اگر پیش از ساختهشدن روزگار قریب کسی میگفت سریالی که به زندگی یک دانشمند ایرانی میپردازد میتواند سریال پربینندهای شود، قطعا خیلیها حرفش را باور نکرده و به او میخندیدند. اما عیاری از غیرممکن، ممکن ساخته و سریالش را بدل به یکی از پربینندهترین آثار تلویزیونی آن سالها کرده بود...
جنبههای درخشان روزگار قریب کم نبودند. درواقع وقتی کاری تا این حد موفق میشود، آشکار است که تمام عوامل و اجزای این اثر کارشان را در منتهای درجه موفقیت ارایه کردهاند. اما در میان این همه عوامل و عناصر درخشان بیراه نیست اگر بگوییم بازیگران این سریال درخشانترینها بودند. هنوز که هنوز است وقتی نام دکتر قریب به میان میآید چهره دردکشیده مهدی هاشمی و بازی فوقالعاده او در ذهن زنده میشود. مرحوم حسین پناهی، ناصر هاشمی، رضا کیانیان، مهران رجبی و صبا کمالی نیز بازیهای بهیادماندنی ارایه داده بودند ... .
در چشم باد
مسعود جعفریجوزانی سینماگری درجه یک است. این ادعا را نه به دلیل کارگردانی آثار فاخری چون شیرسنگی یا بلوغ که صرفا با اتکا به ساخت سریالی چون «در چشم باد» میتوان مطرح و البته اثبات کرد...
«در چشم باد» وقایع سیاسی و اجتماعی پایان قاجار و آغاز سلطنت پهلوی، جنگ دوم جهانی و سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب را در کنار داستان زندگی قهرمانش روایت میکند. این سریال که ساخته شدنش پنج سال، از سال 82 تا 87 زمان برد، داستان پرفرازونشیب عاشقانهها و شکستهای خانوادهای است که لحظات تلخ و شیرین زندگیشان از دوره قیام میرزا کوچک جنگلی تا آزادسازی خرمشهر را شامل است. بیژن در کودکی قیام میرزا را میبیند و تاثیرش را بر زندگی خانواده؛ در جوانی بهعنوان خلبان تلخی شکست بیمقاومت را در جریان حمله متفقین در جنگ دوم جهانی تجربه میکند، طعم زندان و تبعید و البته مهاجرتی اجباری را میچشد و درنهایت در جستوجوی عشق به ایران برگشته و در جریان آزادسازی خرمشهر شهید میشود. پارسا پیروزفر در نقش بیژن بیگمان بهترین کار کارنامهاش را ارایه داده و جز او باید به حسین علیزاده اشاره کرد که با موسیقی موثر و ماندگار خود در ماندگاری «در چشم باد» نقش کمی نداشته است...
کیف انگلیسی
بیشک بهترین کار تمام کارنامه سیدضیاالدین دری درباره روزهای ابتدایی قرن حاضر تا روزهای کودتای بیستوهشت مرداد است که تاریخ دوران را با جذابیتی کمتر دیده شده در آثار تاریخی تلویزیون ایران تقدیم مخاطبان کرده است. کیف انگلیسی چنان جذاب بود که حتی موضعگیریهای شعاری و حکومتی آن درباره افراد و احزاب نیز نتوانست مخاطبان را از تماشای آن بازدارد و این اتفاقی است که خود دری چند سال بعد در سریال کلاه پهلوی به عینه تجربه کرد و دید که به حاشیه راندن عنصر جذابیت دراماتیک در یک اثر داستانی، حرکت بر ضدافکار جامعه و تکیه به یکسری شعار ایدئولوژیک چگونه میتواند تماشاگران را گامبهگام از کاری دور کند... کیف انگلیسی داستان متن و حاشیههای سیاسی به قدرت رسیدن یک سیاستمدار مستقل را روایت میکرد و اینکه چگونه گامبهگام و شاید حتی نادانسته در دامی که دستهای پشت پرده برایش پهن کردهاند، گرفتار میآمد. در کنار این خط داستانی پرداختن به زندگی خصوصی او و دلمشغولیهای شخصیاش تماشاگران را بیشتر به او نزدیک میکرد و باعث ارتباط بهتر تماشاگران با کل سریال میشد. اینها همه رازهای جذابیت این سریال بودند؛ جذابیتی که بهعنوان مثال در کلاه پهلوی یا حتی سریالی چون معمای شاه بدل به عنصر مفقوده شده و قسمتبهقسمت تماشاگران را از آن دور کرده است. الان که سالها از نمایش کیف انگلیسی میگذرد، شاید بتوان گفت علاوه بر جذابیت روایی این سریال بازیگران آن بیشترین ماندگاری را در ذهن و دل تماشاگران داشتهاند. شاید اغراقآمیز به نظر برسد اما حداقل برای نگارنده کیف انگلیسی مترادف است با تصویر لیلا حاتمی، علی مصفا و البته محمدرضا شریفینیا در بهترین نقشآفرینی کارنامه پر برگ بازیگریاش...
کوچک جنگلی
یکی از بهیادماندنیترین سریالهای دهه 60 که بهروز افخمی را به سینما و تلویزیون ایران معرفی کرد؛ با اینکه چگونگی روی کار آمدنش و چگونگی بیرون رفتن ناصر تقوایی از این پروژه تا همیشه بر دوش او سنگینی خواهد کرد. افخمی که در آن روزها از مدیران گروه فیلم و سریال تلویزیون بود، به دلیل حساسیتهای کاری تقوایی و مشکلات آن دوران در تولید، به ناگاه به جای او برای ساخت این سریال انتخاب شد و البته نباید ناگفته گذاشت که در این چالش بسیار موفق و سربلند از کارزار بیرون آمد. آمدن افخمی تغییرات بسیاری را در کوچک جنگلی به وجود آورد و همراه با تقوایی بسیاری از عوامل کار این پروژه را ترک کردند و از میان آنها میتوان به داریوش ارجمند اشاره کرد که قرار بود در کوچک جنگلی تقوایی نقش میرزا را بازی کند. کوچک جنگلی که روند تولید آن از سال ۶۳ آغاز شد و درسال ۶۶ پایان یافت، حرف و حدیثهای بسیاری داشت. در ابتدا ناصر تقوایی با نگاهی به داستان مردی از جنگل نوشته احمد احرار، فیلمنامه آن را نوشت و قرار بود کارگردانی آن را نیز انجام دهد که نشد و بهروز افخمی کار را در دست گرفت. مبارزات میرزا و یارانش محور اصلی روایت داستان این سریال بود که توانست موفقیتی کمسابقه را میان تماشاگرانش به دست آورد. چنان موفقیتی که مدیران را وسوسه کرد یک نسخه سینمایی از آن ساخته و روانه اکران کنند...
هزار دستان
شاید موفقترین سریال تاریخی تلویزیون با محبوبیتی تام و تمام میان عوام و خواص که بسیاری از کارشناسان از آن نهفقط بهعنوان بهترین سریال دهه 60 یا کارنامه مرحوم علی حاتمی که حتی از آن بهعنوان بهترین کار کارنامه این کارگردان که کارنامهاش پر است از آثار متفاوت درجه یک، یاد میکنند... هزار دستان به آخرین روزهای قاجار و مقدمات تغییرات وسیع اجتماعی- سیاسی در این مملکت نگاه دارد. علی حاتمی با آن وسواس هنرمندانه در فیلمسازی که خود از آن به نوعی قالیبافی یاد کرده، تصویری ماندنی و تاثیرگذار از آن دوران به دست میدهد، چنان که حافظه تصویری بیشمار تماشاگران این سریال تصاویر حاتمی را بدیلی بر تصاویر واقعی آن دوران میدانند، به عبارت بهتر سیمای دوران وقوع رخدادهای داستان هزار دستان در ذهن تماشاگران این سریال با تصاویر هزار دستان شکل گرفته است. موسیقی درخشان و بازیهای ماندگار علی نصیریان، داود رشیدی، عزتالله انتظامی، محمد علی کشاورز و... نقش زیادی در ارزشهای این سریال داشتهاند و ماندگارشدن آن بیحضور این نقشآفرینان شاید ممکن نمیشد. این سریال البته به جز ارزشهایش، آورده دیگری نیز برای سینما و تلویزیون ایران داشته. علی حاتمی که حقیقتا برای ساخت هزار دستان جانفشانی کرد، با ساخت شهرک سینمایی یک یادگاری ماندنی به سینما و تلویزیون ایران بخشید؛ یادگاری که اکنون سالهاست تنها دارایی ما برای ساخت آثار تاریخی درباره اوایل قرن حاضر و اواخر قرن گذشته به شمار میآید...
امام علی (ع)
محبوب ترین، قدرتمندترین و البته تاثیرگذارترین سریال تاریخی- مذهبی که درباره تاریخ صدر اسلام در تلویزیون ایران ساخته شده است. داود میرباقری که قبل از این سریال با کارهایی چند، که شاخص ترین شان گرگ ها بود، خود را به عنوان کارگردانی مستعد در سریال های تاریخی به همگان شناسانده بود، با ساخت سریال درخشان امام علی (ع) چند گام را یک جا برداشته و بدل شد به تک خال تلویزیون در سریال سازی آن سال ها. داستان جذاب و آشنای سریال؛ طراحی صحنه ای که بر خلاف کارهای دیگر تاریخی تلویزیون وامدار سنت تئاترهای لاله زاری نبود؛ شخصیتهای کار شده و جذابی که حتی بدترین و منفورترین هاشان نیز بهانه ای برای دنبال کردن سرنوشت شان به مخاطب می دادند؛ روایت تاریخ با پیچ های دراماتیک که با افزودن رخدادها و افرادی در قصه اصلی ایجاد شده بود؛ و البته بازی های حیرت انگیز بازیگرانی چون محمدرضا شریفی نیا، داریوش ارجمند، مهدی فتحی، ویشکا آسایش و... همه و همه دست به دست هم دادند تا سریال امام علی (ع) بدل شود به بهترین کار تاریخی- مذهبی تلویزیون در آن سال ها- و با اغماض حتی تا امروز. سریال امام علی(ع) چنان موفق بود که نه تنها بهترین و حداقل محبوب ترین کار کارنامه داود میرباقری لقب گرفت، بلکه تبدیل شد به سرمشقی برای ساخت آثاری از آن جنس چون تنهاترین سردار و ولایت عشق؛ که هر دو توسط مهدی فخیم زاده جلوی دوربین رفتند؛ اما حتی نتوانستند سایه ای از سریال امام علی (ع) نیز باشند...
بوعلی سینا
این مجموعه تلویزیونی تولید سال ۱۳۶۴ است و به زندگی بوعلی سینا، دانشمند مشهور میپردازد. شاید ماندگارترین تصویر ذهنی این سریال برای خیلیها امین تارخ باشد که با وجود این همه نقشهای تاریخی در کارنامهاش، همچنان برای خیلیها، همان بوعلی سینای سریالی است که مرحوم کیهان رهگذار در سال 1364 ساخت. سریال بوعلی سینا دومین سریال تاریخی بعد از انقلاب پس از سربداران بود که تقریبا هم با همان تیم ساخته شد و رهگذار 36 ساله، فارغالتحصیل تئاتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران که مدتی قبل از این سریال، فیلمنامه فیلم سفیر را نوشته بود، دست به کار شد و علاوه بر نویسندگی فیلمنامه برای اولین و آخرین بار، کارگردانی یک اثر تلویزیونی را هم در دست گرفت. نجفی این بار بهعنوان مشاور در کنارش ایستاد و بازیگرانی مثل امین تارخ، فیروز بهجتمحمدی، چنگیز وثوقی، محمد ابهری، حسین محباهری و اسماعیل محرابی که در سربداران هم بازی کرده بودند، به سریال پیوستند. قصه زندگی بوعلی سینا هم دارای ویژگیهای جذاب و ذاتی برای پرداخت است. ابنسینا، مردی بهشدت باهوش است که در میان کشمکش سلسلههای غزنوی، سامانی و آلبویه قرار گرفته بود و همه دنبال جذب او بودند. این داستان حتی برای غربیها هم جالب توجه بود و آنها بعدها در نگاهی کاملا تحریفگرایانه در فیلم طبیب به شخصیتی تخیلی چون راب کول به جای بوعلی سینما رسیدند! سریال در سال 64 در اقدسیه تهران کلید خورد و کار با سرعت در اصفهان و نایین پیش رفت تا این سریال 12 قسمتی (کلا 720 دقیقه) در پایان همان سال، ساخته و پخش شود. اگرچه دکورها، لباسها و گریم تا حدی تئاتری و اغراقآمیز است اما سریال با توجه به ضعف آثار ساختهشده در این سالها همچنان ماندگار است.
... و تجربههای دیگر
روزی روزگاری نیز میتوانست در این لیست بیاید. کار زیبای امرالله احمدجو با بازی حیرتانگیز خسرو شکیبایی و ... یا سریال امیرکبیر که سعید نیکپور آن را درباره زندگی این شخصیت بزرگ تاریخی ساخته و خود نیز در آن بازی کرده بود. در میان کارهای موفق این سالها به پهلوانان نمیمیرند و شب دهم، هر دو از حسن فتحی نیز میتوان اشاره کرد و البته به سریال زیبای شهریار که کمال تبریزی درباره زندگی این شاعر بزرگ جلوی دوربین برده بود. در این میان آثاری نیز هستند که باوجود هزینهها و امکانات فراوان قربانی ضعف فیلمنامه، نابلدی سازندگان بهخصوص کارگردان و نیز نگاه یک بعدی و شعاری کارگردان شده و نتوانستهاند نتیجه مناسبی درنهایت به دست آورند. گذشته از معمای شاه، دیگر کار سازنده این سریال تبریز در مه نیز در این گروه میتواند جای بگیرد. تفنگ سر پر امرالله احمدجو یکی دیگر از کارهای شکست خورده سالهای اخیر است. «شیخ بهایی» شهرام اسدی؛ «عمارت فرنگی» محمدرضا ورزی؛ «نردبام آسمان» محمدحسین لطیفی و «معصومیت از دست رفته» داود میرباقری از دیگر کارهایی هستند که متاسفانه در این سالها به جایگاهی سزاوار زحماتی که برای ساختشان کشیده شده است، نرسیدهاند...