محسن جلیلوند استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بینالملل
خاورمیانهای که ما امروزه در آن زندگی میکنیم، حاصل عهدنامه «سایکس پیکو» است. عهدنامهای که بین سایکس وزیر امورخارجه انگلستان و پیکو وزیر امورخارجه فرانسه و پس از جنگجهانی دوم و فروپاشی عثمانی بسته شد. براساس این عهدنامه بود که خاورمیانه فعلی در قرن بیستم به وجود آمد و درحقیقت کشورهای ایجاد شده در این منطقه از تقسیم امپراتوری عثمانی به وجود آمدند.
برخی از کشورها چون کویت، اسراییل و امارات متحده عربی بعدها شکل گرفتند و کشوری چون بحرین هم بعدها از ایران جدا شد و به همین دلیل نیز چنانچه به مرزهای این کشورها دقت کنیم، با این حقیقت روبهرو میشویم که مرزهای این کشورها صاف است و روی نقشه تقسیم شده است و تنها ایران و مصر دارای مرزهای طبیعی هستند و البته شخص پیکو نیز در خاطراتش بر این مورد تأکید میکند. در خلال این تقسیمبندی است که کشورهای سوریه، لبنان و بخشهایی از ترکیه را فرانسه میگیرد و عربستان و عراق هم به انگلستان داده میشود.
با این توافق، انگلستان که عربستان را تحت سیطره خود گرفته، با شریف حسین- امیر حجاز- به تفاهم میرسد و با ملک عبدالعزیز پادشاه عربستان نیز توافق میکند و به این ترتیب آلسعود شکل میگیرد. پس از این شکلگیری، فرزندان شریف حسین یعنی عبداللهاول در اردن و ملکفیصل در عراق به حکومت میرسند. اما اتفاقات در این منطقه تنها به این موارد خلاصه نمیشود و درحقیقت این منطقه آبستن حوادث بسیاری است. چنانچه شاهد کودتای ژنرال عبدالکریم قاسم در سال 1958 در عراق هستیم. سپس در سال 1963 کویت از عراق منشعب شد و بهعنوان کشوری جدیدالتاسیس شکل گرفت. از سوی دیگر با کودتای 1956 جمال عبدالناصر، دولت ملکفاروق در مصر سرنگون میشود و در 1969 نیز معمر قذافی در لیبی علیه ملکادریس کودتا میکند و در سال 1971 نیز اماراتمتحدهعربی از تشکیل 7 شیخنشین در جنوب خلیجفارس به وجود میآید.
به این ترتیب طی این دوره یعنی پس از جنگجهانی، خاورمیانه آبستن حوادث گسترده و تأثیرگذاری در عرصه جهانی است. چنانچه ایران نیز در این تحولات با کودتای 1953 علیه دولت ملی مصدق، تأثیر میپذیرد. اما فارغ از تمامی اینها باید به گفته آغازینم درخصوص کشورهای خاورمیانه و عدماصالت آنها بازگردم. چنانچه محمد حسنین هیکل روزنامهنگار مصری درخصوص خاورمیانه میگوید: «خاورمیانه عبارت است از ایران و مصر و بقیه شورهزار است» و درحقیقت منظور هیکل از این شورهزار نیز کشورهایی است که به صورت مصنوعی و طی سالیان سال و توسط بیگانگان ساخته شدهاند و درحقیقت اروپا با تکه کردن عثمانی و از بین بردن قدرت این منطقه سعی کرد تا انتقام سالها استعمار عثمانیها را بگیرد و البته در این زمینه نیز موفق بود.
حال چنانچه بخواهیم به چرایی اتفاقات خاورمیانه بپردازیم، این مورد را نیز باید از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار داد. چراکه توازن قوای خاورمیانهای که در قرن بیستم ساخته شده، در زمان جنگ سرد به ایران، عراق و مصر بازمیگردد. اما وقایعی که در این زمان در خاورمیانه شکل میگیرد، درحقیقت این توازن قوا را بر هم میزند. از سویی اعراب و اسراییل در سالهای 67-1948 و 73 با اسراییل وارد جنگ میشوند. وقوع انقلاب اسلامی ایران و جنگ میان عراق و ایران نیز ازجمله دیگر مواردی است که توازن را برهم میزند چراکه اعراب تا پیش از جنگ ایران و عراق، اسراییل را دشمن خود میدانستند اما با وقوع این جنگ، ایران به دشمن آنها بدل شد که این از نقطهنظرهای گوناگونی در بستر تحولات خاورمیانه اثر گذاشت.
پایان جنگ ایران، با فروپاشی شوروی مصادف شد و این زمانی بود که دکترین آمریکا نیز درخصوص خاورمیانه و تحولات موجود در آن تغییر کرد. تا پیش از این زمان، دکترین کارتر حاکم بود و این دکترین میگفت، ناامنی خلیجفارس، ناامنی ایالات متحده آمریکاست و به همین خاطر نیز جلوی آن میایستیم. اما بعدها این دکترین جای خود را به دکترین بوش پسر میدهد که در آن ناامنی خلیجفارس، ناامنی آمریکا نیست و تنها وظیفه ایالات متحده، حفظ امنیت خاورمیانه است. این دکترین در فاصله سالهای 1991 تا 2001 که درحقیقت دوران فطرت تاریخی خاورمیانه است، بر این منطقه سیطره مییابد و آمریکا از 3 منظر ژئواستراتژیک، ژئوپلیتیک و ژئوکالچر به استقرار دکترین خود در منطقه میپردازد که این امر در کتاب استراتژی نظامی آمریکا در قرن21 با عنوان ایدهخاورمیانهبزرگ و خاورمیانهجدید مطرح میشود و در آن بر این نکته تأکید میشود که در قرن 21 باید خاورمیانه جدیدی شکل بگیرد. حال چنانچه بخواهیم این امر را از 3منظری که به آن اشاره کردیم مورد بررسی قرار دهیم؛ از منظر ژئوپلیتیک، باید به نظریهای تحتعنوان هارتلند اشاره کرد. براساس این نظریه، کرهزمین دارای قلب است و کسی که بر قلب زمین حکومت کند، میتواند بر کل زمین حکومت کند. در آن زمان حدفاصل اروپایشرقی و غربی و بخش جنوبی آن هارتلند محسوب میشد. اما در این زمان ابعاد ژئواکونومیک مورد توجه قرار گرفتند و به این ترتیب خاورمیانه که معدن نفت جهان به حساب میآید، تحتعنوان هارتلند نامیده شد، یعنی منطقهای دارای اهمیت که کشورهای دنیا برای سیطره بر آن تلاش میکنند. بر همین اساس هم بود که زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر نیز معتقد بود که خاورمیانه هارتلند جدید است و قدرتی که بتواند در این منطقه حاکم شود، میتواند بسیار قدرتمند باشد و اینکه در این منطقه بيثباتی وجود دارد دارای اهمیت نیست، بلکه تنها مدیریت این بيثباتی مهم است. به همین دلیل نیز پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق و تنها در ظرف 2سال 50میلیون نفر از جمعیت خاورمیانه کشته میشوند. البته پیشبینی من براساس برنامههای آنها این است که تا سال 2050 خاورمیانه را در وضع بيثباتی قرار دهند. به این ترتیب است که از لبنان، عراق، سوریه و .... همگی در بيثباتی هستند و ثباتی که در بحرین، امارات، عربستان وجود دارد نیز ثبات ظاهری است و درحقیقت برای این کشورها هم برنامهریزیهای طولانیمدتی در دست دارند. به این ترتیب آنها میخواهند خاورمیانه به وضع کلنگی 3 هزار سال پیش خود بازگردد و آنها با قدرت و سیطره خود خاورمیانه جدید را شکل دهند.
به همین دلیل نیز دیوید کامرون در سازمان ملل میگوید: «جنگ با داعش سالیان سال طول میکشد!» و این درحالی است که همه میدانیم چنانچه آنها بخواهند، میتوانند بهراحتی و بهسرعت چنین گروهی را متلاشی کنند، اما غرض از نابود نکردن آنها و آوردن داعش و بنیادگرایی در منطقه، تضمین بيثباتی تا سال 2050 است تا به این ترتیب بار دیگر خاورمیانهای جدید شکل گیرد. همانگونه که یکبار این خاورمیانه توسط آنها و در سالها پیش شکل گرفت، اکنون و براساس برنامهریزیهای طولانیمدتی که دارند، درصدد شکلدهی دوباره به این منطقه و براساس خواست و برنامههای
خودشان هستند.