کوچه اول
 

 

| علی‌اکبر محمدخانی| دروغ چرا؟ دیروز غروب تِه کوچه اول خفت شدم. طرف گفت: یه بار دیگه از این مطالب بنویسی فلانت می‌کنیم. ازش پرسیدم خب چی بنویسم؟ گفت: فقط از گل و بلبل بنویس. به همین خاطر امروز رفتم توی باغ که از همنشینی گل و بلبل و نسیم باد صبا و این چیزها بنویسم که دیدم بلبله همینجوری که قار قار می‌کرد، کُرک و پر گُل رو هم می‌‌کند، می‌ریخت زمین و لقد مي‌کرد. من رفتم جلوش رو گرفتم گفتم: جانِ داداش نکن این کارو، الان من این داستان رو بنویسم که باز ازش برداشت بد می‌کنند. بلبله گفت: چه کار کنم؟ من گفتم: برید روی همو ماچ کنید، تا من یه داستان عاشقانه بنویسم. هیچی اون‌ها هم تا اومدند همو ماچ کنند، یهو ریختند توی باغ و مارو گرفتند. بعد هم گفتند: یک لانه فساد کشف کردیم که درش انواع و اقسام فسق‌ و فجور انجام می‌شد. عکس من رو هم پخش کردند توی تلویزیون گفتند همش تقصیر اینه.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/86544/کوچه-اول