| دکتر سعید اسلامی| دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد چالوس|
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات 2016 ریاستجمهوری ایالات متحده تردیدهای بسیاری را در عرصه سیاست بینالملل به همراه داشته است. این تردیدها تقریبا در همه حوزهها اعم از ارتباط با روسیه، چین، پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)، توافق گرمایش زمین در پاریس، توافق اتمی ایران و 1+5 و بسیاری از حوزههای دیگر همراه با انتخابهای متعارض رئیسجمهوری جدید در دفتر کاخ سفید، پنتاگون، سازمان سیا و بهویژه پست وزارت خارجه توسط یکی از بزرگترین مدیران اقتصادی در ایالات متحده و دوست «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهوری روسیه بر این تردیدها افزوده است. به همین دلیل این روزها از «دونالد ترامپ» با عنوان جعبه سیاه یاد میشود و اینکه دوره تصدی او بر کاخ سفید دورهای پرتنش و آنارشیک را در سیاست بینالملل در پی خواهد داشت.
این امر با توجه به فقدان پیشینه سیاسی آقای ترامپ گرچه طبیعی است، اما حالا دیگر چند روزی بیشتر به انتقال قدرت در کاخ سفید باقی نمانده است. با این وجود همه کسانی که بر این جعبه سیاه مینگرند، متفق هستند که رئیسجمهوری جدید گرچه مرد سیاست نبوده، لیکن مردی موفق در عرصه اقتصاد است. بیآنکه دوباره طعنههای خانم کلینتون را درباره مقروض بودن آقای ترامپ تکرار کنیم، اما نمیتوان تردید کرد که او نامی آشنا در عرصه اقتصاد ایالات متحده خاصه شهر نیویورک است. به همین دلیل با محور قرار دادن این فاکتور مهم در ارزیابی شخصیت این جعبه سیاه میتوان راهی در درک سیاستهای او گشود.
این شیوه نگارنده که بر درک عرصه سیاست از طریق رفتارشناسی رهبران متکی است نهتنها مبدعانه نیست، بلکه دستکم بیش از صدسال قدمت دارد، اما شاید ارزیابی ترامپ از این منظر مبدعانه باشد. اساس این نگاه متعلق به «ویلفردو پارهتو»(1848-1923)فیلسوف نخبهگرای اوایل قرن بیستم و از معلمین فکری موسولینی است. ویلفردو پارهتو همچون موسکا و حتی متأخرین آنها مانند «سی.رایت میلز» در ایالات متحده به این اصل باور داشتند که تاریخ، گورستان اشراف است. به یک تعبیر عامتر در نزد فلاسفه نخبهگرا اساساً تاریخ متعلق به نخبگان است و تودهها در آن نقشی ندارند. فرق نمیکند این الیت اقتصادی باشد یا سیاسی. اما پارهتو چه میگفت که در درک بیشتر رئیسجمهوری ایالات متحده ما را سودمند باشد تا پرتویی باشد بر تحلیل اعمال احتمالی رئیسجمهوری جدید؟
شاید گفته شود باید به انتظار نشست آن وقت در مقام تحلیل برآمد. لیکن اگر اینگونه باشد مهمترین رسالت فلسفه سیاسی که دغدغه امر عمومی و سپس فهم عمل و رفتار مباشران و کوشندگان سیاست است راهی جز تعطیل و تعویق ندارد. پـارهتـو در كتـاب «رسالهای در باب جامعهشناسي سياسي عمومي» مفاهيم اصلي نظريه خود در مورد چگونگي انسجام و همبستگي جوامع انساني بيان ميدارد: «اول تعادل و ثبات اجتماعي كـه عبـارت از نابرابریهای موجود در ميان انسانهاست و موجب پيدايش گروه نخبگـان مـیشود؛ دوم منافع كه عبارت از انگيزههای اقتصادی عمل اجتماعي هستند؛ سوم غرايز يا ذخـاير ثابـت كه احساساتي هستند كه بر رفتار اجتماعي تأثير میگذارند و چهارم «مشتقات» كـه مظـاهر شبه عقلاني و فريبنده غرايز هستند و معمولاً شكل عقايد فلسفي، اخلاقي و مذهبي به خـود ميگيرند.» بحث پارهتو در مورد قدرت سياسي بيشتر در حول دو عامل اخير صورت ميگيرد. به نظر پارهتو، مشتقات از نظر عملي پوچ بوده و تنهـا انعكاسـي از عوامل عميقتر هستند.
وي با تكيه بر غرايز، طبقهبندي خاصي از شخـصيتهـای سياسـي به دست میدهد. اين غرايز عبارتند از «غريزه تركيب»، «غريزه تجمیع يا تـداوم»، «غريزه ابراز احساسات»، «غريزه اجتماعي بودن»، «غريـزه صـيانت نفـس و تملـك» و «غريزه جنسي».
پارهتو در بحث از قدرت سياسي بر دو غريزه اول تكيه ميكند. كساني كه دارای ميزان بالايي از غريزه اول هستند مردان عمل بـوده و هوشـيار و مـدير و مدبرند. چنين كساني اگر در سياست وارد شوند سازشكار و معاملهگر و اگر در اقتـصاد وارد شـوند مرد خطر ميشوند. پارهتو مانند ماكياولي اين نـوع شخـصيت را «روبـه صـفت» یا نخبه روباه مـينامد. غريزه دوم موجب دلبستگي و تعصب به گروه ميشود و چنين اشخاصي گرچـه كنـدذهن از كار درميآيند، ولي مرد جنگ و ستيز هستند. پارهتو اين نـوع شخـصيت را «شيرصـفت» یا الیت شیر مينامد. علاوه براین پارهتو معتقد است گروه نخبگاني كه بتوانند تركيب متناسبي از روبهان و شيران در خود جمـع آورند، در قدرت باقي ميمانند. از اينرو پارهتو گردش نخبگان را شرط لازم براي بقاي جامعه و پرهيز از انقـلاب مـيدانـد. البته چرخشی کامل و نه ناقص. آن هم از طریق ظهور نخبگان جدید.
با دقت در نظریه پارهتو دونالد ترامپ، رئیسجمهوری جدید ایالات متحده را میتوان بهواسطه داشتن نشانههای آشکار غریزه ترکیب که غالبا در قامت مردان ریسکپذیر اقتصاد ظاهر میشود (آنگونه که از زندگی و تجارب اقتصادی او آشکار شده است) سیاستمداری از جنس روباهان دانست تا از جنس شیران. روباهانِ اهل سازش و معامله، نه شیران سنتپرست اهل ستیز. به همین خاطر در نخستین رفتارهای سیاست خارجی دونالد ترامپ، چین بهعنوان رقیب اقتصادی ایالات متحده را مخاطب قرار داده است، نه کشوری قدرتمند همچون روسیه را. بهویژه در همان آغاز حتی در کمپینهای انتخاباتی، دونالد ترامپ آن بخش از استراتژی ایالات متحده آمریکا که با کمکهای بلاعوض، هزینههای حمایت از شرکای سنتی در پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)، شرق دور و دنیای عرب مرتبط بوده را مورد اعتراض و چالش قرار داد و آشکارا نشان میدهد که رئیسجمهوری جدید آمریکا سیاست خارجی کشور متبوع خود را در سایه منافع آشکار اقتصادی تفسیر خواهد کرد.
با این نگاه میشود ادعا کرد که رقیب واقعی و اصلی ایالات متحده نه روسیه و ایران در جهان و در منطقه، بلکه کشور چین خواهد بود. البته تمرکز این سیاست نه در خاورمیانه بلکه شرق دور است. لذا زمزمههای بازگشت استعمار پیر به خاورمیانه، پیامهای خوشایند و ضمنی ارسالی به کرملین را شاید بتوان با این رویکرد مورد سنجش قرار داد. در هر حال گرچه خیلیها او را با «رونالد ریگان» مقایسه میکنند، لیکن ریگان در دهه پایانی جنگ سرد با رقیب قدرتمند سیاسی آمریکا در اردوگاه شرق مواجه بود، کشوری قدرتمند در میدان اقتصاد جهانی همچون چین. بیهوده نیست که «گراهام آلیسون» ازمدیران موسسسه بلفر دانشگاه جان.اف.کندی درسال 2015 در مقالهای با عنوان: «دام توسیدید؛ آیا چین و ایالات متحده به طرف رویارویی پیش میروند؟» با روش خاصی از تحلیل تاریخ با بهره گرفتن از استعاره «نیرنگ توسیدید» در جنگهای تاریخی آتن و اسپارت، رویارویی میان چین بهعنوان قدرت درحال ظهور و ایالات متحده آمریکا بهعنوان قدرت مستقر را پیشبینی کرده است. از نگاه آلیسون حداقل مطابق با 16 فاکت تاریخی ازسال 1500 میلادی تا حال حاضر احتمال این رویارویی میان چین و آمریکا با درصد قابل توجهی محتمل به نظر میرسد. در صورتیکه تا پیش از ترامپ، اقتصاد چین در پهنه سیاستهای اقتصادی نظام سرمایهداری لیبرال توجیه میشد. اینکه این رویارویی به شکست یا پیروزی کدام یک از طرفین ماجرا ختم خواهد شد موضوع دیگری است. اما با پرهیز از هرگونه پیشداوری تنها با اتکاء به این نشانهها میتوان انتظار داشت که با آغاز تصدی ترامپ، روباهان دارای غریزه ترکیب فعال مایشاء و همه کاره عرصه سیاست باشند، نه شیران سنت پرست. گرچه نشانههای تعارضآمیز انتخاب سختکیشترین نظامیان محافظهکار در شغلها و تصدیهای مهم با این امیدواری ناسازگار و با اصل دوام قدرت نخبگان با ترکیبی از غرایز ترکیب و تداوم که هم در شیران است و هم در روباهان ناسازگارتر، اما میتوان انتظار داشت که با وجود ترکیب نخبگان شیر و روباه در مهمترین پستهای کلیدی همچون وزارت دفاع، وزارت خزانهداری، سازمان سیا، مشاور امنیت ملی و ریاست شورای تجارت خارجی ایالات متحده، تصمیم نهایی با روباهان سوداپیشه باشد تا شیران ستیزهجو. مگر اینکه نتیجه این برداشت با شخصیت و اعمال غیرمنتظره رئیسجمهوری جدید به برداشتی نارسا و حتی معکوس بینجامد.