گرايشهاي صلحطلبي درجهان رو به افزايش بود، ولي اتفاقاتي كه دربرخي دموكراسيهاي غربي رخ داد، اميد به موفقيت صلحطلبي را كمرنگتر ازهميشه كرده است. زماني كه درسال 1993 ساموئل هانتينگتون نظريه برخورد تمدنها را مطرح كرد، به مذاق بسياري از افراد صلحجو خوش نيامد و نبايد هم ميآمد، زيرا از اينكه انسان ببيند آيندهاش را جنگ تمدني و مذهبي و نژادي رقم ميزند، خشنود نخواهد شد. يكي از كوششها براي مقابله با اين ديدگاه؛ نظريه گفتوگوي تمدنها يا فرهنگها بود كه با وجود استقبال از آن و تصويب درمجمع عمومي سازمان ملل، موفقيتي كسب نكرد، زيرا كه اين نظريه درمقام تجويز بود، درحالي كه ديدگاه هانتينگتون درمقام توصيف و پيشبيني بود. نظريه تجويزي گفتوگوي تمدنها، برمبناي يك نگراني درست از برخورد تمدنها بود، ولي مشكل آنجا بود كه نظريه برخورد تمدنها مبتني بر وجود نيروهايي بود كه درجهان درحال شكلگيري دیده میشد. نيروهايي كه مادي و موثر بودند، درحالي كه نظريه مقابل آن صرفا يك نگاه فرهنگي و اخلاقي بود كه بهطور طبيعي نميتوانست خنثيكننده نظريه برخورد تمدنها باشد. جالب اینکه مجمع عمومی سازمان ملل درسال 1998، سال 2001 را، سال گفتوگوی تمدنها نام نهاد ولی درهمین سال حمله به برجهای دوقلوی نیویورک نشان داد که واقعیت جهانی را نمیتوان با نگرشهای اخلاقی و فرهنگی تغییر داد بلکه نیاز به نکاتی بیش از این است. در هرحال اكنون درگیر ادامه آن وضع متخاصمانه تمدنها هستيم. انتخابات اخیر آمريكا اين وضع را بغرنجتر هم كرده و هيچ بعيد نيست كه در اروپا نيز شاهد تحولات همسوی بيشتري باشيم. كافي است كه جناح دستراستي حزب جبهه ملي فرانسه به رهبري لوپن در انتخابات بعدي رياست جمهوري برنده شود. وضعيت مركل نيز متزلزل و در برابر دستراستيها تضعيف شده است. خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا و گرايش مداخلهجويانه و جنگطلبي آنها نيز بيشتر شده است. حتي دركشورهاي اسکاندیناوی مثل سوئد و نروژ كه به صورت سنتي صلحطلب هستند، گرايشهاي راست درحال تقويتشدن است. دركشورهاي بلوك شرق مثل چك و لهستان و مجارستان و... زمينههاي افراطيگري نژادي قويتر از ساير نقاط است و به قول معروف نزده میرقصند. بنابراين وضعيت سياسي جهان بالقوه خطرناكتر از پيش شده است. دراين ميان كافي است برخي نقاط خطرناك و آماده اشتعال مثل آتشفشانهای فعال وجود داشته باشند تا به يكباره شعلههاي آن به همه جا سرايت كند. يكي از اين نقاط بالقوه خطرناك سوريه است.
سوريه درعين حال كه وضعيت خطيري دارد ولي جنگ حلب ميتواند پايه رسيدن به صلح باشد و اثرات مثبتي را درجهان ناپايدار برجاي بگذارد. اينكه ميگوييم ميتواند فقط يك آرزو نيست، بلكه شواهد آن نيز قوي است و كافي است كه ما نيز خودمان را با اين فرآيند هماهنگ و همسو كنيم. چرا چنين ادعايي ميشود؟
1- در ابتداي بحران سوريه هر دوطرف ماجرا خطاي محاسباتي داشتند و گمان ميكردند كه ميتوانند طرف مقابل را در مدت كوتاهي شكست دهند، ولي تجربه 5سال جنگ نشان داد كه بزرگترين پيروزي نظامي ممكن درحلب هنگامی رخ ميدهد كه بهترين شهر سوريه را خرابه تحويل بگيرند. مخالفان دولت نیز كه در ابتدا خيلي اميدوار به پیروزی بودند نيز، اكنون در بنبست هستند. هر دوطرف اکنون درک واقعبینانهتری از اوضاع دارند.
2- چند منبع تقويتكننده جنگ هماكنون يا تضعيف شده يا از ميان رفته است. نخستین منبع، جنبش مردمي بهار عربي بود، كه به سرعت به فصل خزان خود رسيد و برگريزانش آغاز شد و يأس و نااميدي مجموعه نيروهايي كه به اين بهار دلبسته بودند را، فرا گرفت. منبع ديگر كشورهاي حامي مخالفان اسد است که تغییر وضع دادهاند. ابتدا مصر و تونس كه حامي مخالفان بودند، به دليل تغيير دولتهايشان به صف موافقان دولت اسد پيوستند. تركيه كه حامي جدي مخالفان بود، متوجه شد كه سوريه لقمهاي بسيار بزرگتر از آن است كه از گلوي تركيه پايين برود و حتي ممكن بود كه موجب خفگي اردوغان شود و با كمك ساير كشورها فعلا اين لقمه را بالا آورده است! عربستان نيز درگير جنگ يمن و كسري بودجه شده؛ آمريكا نيز با آمدن ترامپ تغيير رويه داده است. بنابراين كشورهاي حامي مخالفان اسد همه تضعيف شدهاند، ولي درسوي مقابل حمايت كشورهاي حامي اسد بيشتر شده، ولي اين يك روي قضيه است، زيرا سخنان اخير ولاديمير پوتين در گفتوگو با اسد بسيار مهم و تعيينكننده است. او ضمن تبريك آزادسازي حلب به اسد گفت كه: «اكنون زمان تحقق روند سياسي رسيده است و مانعتراشها درمسير صلح و سياست حذف شدهاند.» شاهد ديگر ماجرا حملات تركيه به شهر الباب در شمال سوريه است كه به نوعي یکی از مقرهای مهم داعش و ساير نيروهاي افراطي بود. تركیهها با حمايت نيروهاي ارتش آزاد سوريه وارد اين جنگ درمنطقه الباب شدهاند. همچنين با تفاهم نسبي كه درميان روسيه و آمريكا درموضوع سوريه ابراز ميشود، همگي حكايت از شواهدي ميكند كه قرار است پيروزي نظامی حلب پايه يك تفاهم سياسي باشد، حتي اگر به ادليب، يعني مقر جديد مخالفان افراطي و سلفي اسد نيز حمله شود، به معناي امكان تفاهم تركيه و روسيه و ايران و آمريكا در خلاصشدن از سر تندروها و رسيدن به يك راهحل سياسي براي آينده سوريه است. تمامي شواهد حاكي از چنين تفاهمي است و اين اميد را ايجاد ميكند كه يكي از آتشفشانهای نظامي خطرناك درحال خاموششدن است و امیدهای جدی در راه رسیدن به صلح دراین منطقه خطرناک فراهم شده است.