ایرج فدایی، کارگر شرکت واحد در گفت‌وگو با «شهروند» از زندگی و روزهای کارگری اش گفت
 
مرد ناشناس خیابان‌ها
 
تصویر فدایی با چشم‌هایی گریان و در مقابل شورای شهر تهران در روزهای گذشته خیلی ها را تکان داده است
 

الناز محمدی|  «ایرج فدایی» را کسی به اسم نمی‌شناسد، عکسش را با چشمانی گریان و صورتی تکیده اما این روزها خیلی‌ها دیده و در شبکه‌های اجتماعی دست به دست کرده و البته تکان خورده اند. او همان کارگری است که هفته پیش به همراه تعدادی از کارگران شرکت واحد به مقابل ساختمان شورای شهر تهران رفت تا خواسته‌هایش را با اعضای آن در میان بگذارد؛ خواسته‌هایی که پیگیری تحویل خانه‌ای که قرار بود از 14‌سال پیش تعاونی مسکن شرکت اتوبوسرانی تهران به او بدهد، اصلی‌ترین آنهاست. آن روز اما اتفاقات خیابان بهشت طوری پیش رفت که در آخر، اشک او را درآورد. ایرج فدایی در روزهای گذشته، مدام اشک ریخته است؛ مثل وقتی که با دست‌هایی با هم گره خورده و صورتی که درخستگی در آن پیدا بود، نشست روی صندلی و گفت که خسته است و هروقت حرف آن روز، 14 آذر شد اشک به چشمهایش دوید. فدایی حالا 17‌سال است که راننده اتوبوس داخل شهری است و سال‌های گذشته را شب تا صبح روی اتوبوس‌های بی آر تی خط تهرانپارس – آزادی گذرانده است، با نفسی تنگ که یادگار آن دو‌سال جبهه در سال‌های دور جنگ است و البته آلودگی سمج تهران.
 آقای فدایی ما با شما از طریق تصاویری که از شما و درحال گریه کردن، در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد؛ آشنا شدیم؛ تصاویری که به تجمع شما و تعدادی دیگر از کارگران شرکت واحد، مقابل شورای شهر تهران برمی‌گردد. دلیل اعتراض شما چیست؟
مشکل ما مسکن است. از 14‌سال پیش قرار بود که تعاونی مسکن شرکت اتوبوسرانی به ما مسکن بدهند. آن موقع که آقای بیژنی در تعاونی بودند به چند نفر خانه دادند ولی وقتی او برکنار شد، دیگر این موضوع پیگیری نشد.
 اگر بخواهند خانه را به شما تحویل بدهند، در کدام منطقه است؟
به یک‌سری در اطراف پاسگاه نعمت‌آباد خانه داده‌اند، به بعضی‌ها هم در سپیدار کرج. آنها هم خانه‌هایشان وضع مناسبی ندارد و هنوز نیمه کاره است.
 الان مستاجرید؟
بله.
 کجا زندگی می‌کنید؟
اطراف شهریار؛ یعنی جاده ملارد، شهرک شاهد.
 چقدر اجاره خانه می‌دهید؟
10‌میلیون پیش داده‌ایم، 500‌هزار تومان اجاره.
 چند سالتان است؟
48 سال.
 ولی سن‌تان خیلی بیشتر از 48‌سال می‌زند.
خب دیگر مشکلات، زیاد داشته‌ام. من بچه جبهه و جنگم.
 رزمنده بودید؟ چندسال؟
14 ماه سابقه جبهه دارم. من دانش‌آموز بودم که به جبهه رفتم و در خانواده‌مان چهار شهید داده‌ایم. برادرم هم جانباز است.
 یعنی چندسال‌تان بود که به جبهه رفتید؟
17سال.
 کدام جبهه‌ها بودید؟
خوزستان و کردستان.
 چه سال‌هایی؟
از‌سال 65 تا زمان آتش‌بس. پنج مرحله به جبهه رفتم، هی آمدم و برگشتم. بیسیم‌چی بودم.
 خودتان جانبازی ندارید؟
نه، زخمی شدم ولی سطحی بود.
 الان با این مشکلات، پشیمان نیستید که چرا رفتید جنگیدید؟
نه، به هیچ وجه.
 چرا؟
به‌خاطر مملکتم بود.
 اگر دوباره جنگ بشود، باز هم می‌روید بجنگید؟
بله، صد در صد.
 چه محکم می‌گویید بله!
چون هم آن‌موقع مطمئن بودم، هم الان.
 یعنی ترسی ندارید؟
نه، چه ترسی. بالاخره آدم یک روز می‌میرد. مهم، کیفیت مرگ است.
چندتا بچه دارید؟
یک پسر 18 ساله.
چندسال است که کارگر شرکت واحدید؟
17سال.
الان در کدام خط اتوبوسرانی کار می‌کنید؟
در سامانه یک که خط بی آر تی تهرانپارس – آزادی است. شب‌کارم.
یعنی از چه ساعت تا چه ساعتی؟
از ساعت 9 شب تا شش صبح.
حالا چه شد که شب‌کار شدید؟
به‌خاطر حقوقش که 500 -400هزار تومان از روزکارها بیشتر است، حداقل یک گوشه‌ای از دردمان را دوا می‌کند.
 یعنی کل دریافتی‌تان در ماه چقدر است؟
با اضافه کاری و همین 400 تومان اضافه، نزدیک سه میلیون. یک‌سوم حقوقم بابت کرایه خانه و ایاب و ذهاب می‌رود، دیگر چیزی نمی‌ماند برایمان.
 کف حقوق و حداکثر حقوق کارگران شرکت واحد چقدر است؟
بستگی به اضافه کاری و هزارجور شرایط دیگر دارد. ولی در کل بین 3 تا 4‌میلیون تومان است.
  خب خیلی هم کم نیست.
شرایط کاری ما واقعا سخت است. رانندگی کردن هر روز در این شهر که پر از آلودگی و ترافیک است، جانی برای ما نمی‌گذارد. شما خودت بیا ببین یک شب می‌توانی با این کارتن خواب‌ها کار کنی؟ شبها می‌آیند در اتوبوس تا از سرما در خیابان یخ نزنند و چون تمیز نیستند و زمستان است و شیشه‌ها بسته، گرمای بخاری به آنها می‌خورد، آدم از بو خفه می‌شود. خب به هرحال آنها هم آدمند، دل‌مان برایشان می‌سوزد.
 چه شد که کلا کارگر شرکت واحد شدید؟
خب کار دیگری بلد نیستم. فقط رانندگی بلدم. از همان اولش هم کار دیگری بلد نبودم و به رانندگی ادامه دادم. ما خانوادگی راننده‌ایم. برادرهایم هم به همین کار مشغولند.
 هیچ‌وقت شده که پشیمان شده باشید از این‌که راننده شدید؟
خب قسمت ما هم همین بوده.
 تحصیلات‌تان؟
دیپلم ردی‌ام.
 به آن روز برگردیم؛ روزی که از صورت گریان شما عکسبرداری و در سطح گسترده‌ای منتشر شد. چه شد که تصمیم گرفتید به مقابل شورای شهر بروید؟
خب ما در دو‌سال گذشته هم چندبار برای این موضوع جمع شده بودیم اما هیچ‌وقت هم جوابی نگرفتیم. قرار بود که تعاونی مسکن به صورت بلاعوض به ما خانه بدهد اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. مشکل ما الان این است که مدام به ما می‌گویند این موضوع را بررسی می‌کنند ولی جوابی به ما نمی‌دهند.
 شما چند نفرید که این مشکل را دارید؟
دقیقا نمی‌دانم ولی فکر می‌کنم حدود 500 نفر باشیم.
 آن روز که مقابل شورای‌شهر جمع شدید، چند نفر بودید؟
 حدود 90 -80 نفر.
 وقتی عکس‌تان در فضای مجازی، آن هم با آن حجم زیاد دست به دست شد، واکنش‌تان چه بود؟
خب تعجب کردم، انتظارش را نداشتم.
 شد که مثلا حس خجالت داشته باشید؟
نه خجالت برای چی؟ احساسات آن موقع من گریه بود. توقع چنین برخوردی را نداشتم و آن روز خیلی از این موضوع ناراحت شدم. خب ما فقط می‌خواستیم خواسته‌های منطقی‌مان را بگوییم.
 آن روز دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
ما ساعت 10 صبح 14 آذر به خیابان بهشت رفتیم. آن روز برخورد با ما با همیشه فرق داشت. قبل از این هم ما چندبار دراین‌باره اعتراض کرده بودیم و همیشه برخورد کاملا محترمانه‌ای با ما شده بود، اما آن روز برخوردها با ما متفاوت بود. وقتی تعدادمان زیاد شد، اتفاق‌های ناخوشایندی افتاد.
 کدام قسمت شما آسیب دید؟
من یک کف‌گرگی خوردم و صورتم و سرم آسیب دید. هنوز هم به‌خاطر ضربه‌ای که به پشتم خورد، نمی‌توانم خوب به صندلی تکیه بدهم.
 بعد از این‌که عکس شما منتشر شد، کسی سراغ شما را گرفت؟
نه هیچکس.
 عکس را چه کسی از شما گرفت؟
یکی از کارگرانی که با ما آمده بود.
 از خانواده‌تان کسی عکس‌تان را دیده؟
امروز خواهرم که خراسان زندگی می‌کند، دیده و نگران شده بود. زنگ زد گفت چی شده؟ من هم گریه‌ام گرفت.
 آن روز بازداشت هم شدید؟
بله. 16 نفرمان را بازداشت کردند. دو ساعت بازداشتگاه بودیم که بعدش من حالم بد شد و به بیمارستان رفتیم. بیمارستان هم‌چون پول همراهمان نبود، پذیرشمان نکرد.
 آقای سرخو، عضو شورای شهر دو روز پیش از شما و همکاران‌تان به دلیل اتفاقاتی که آن روز افتاد، معذرت‌خواهی کردند.
معذرت‌خواهی به چه درد ما می‌خورد. جلوی زن و بچه‌های‌مان با ما برخورد کردند. (گریه)
 در این مدت، از مردم کسی سراغ شما را نگرفته است؟
نه. من در تاریکی می‌روم سر کار و در تاریکی برمی‌گردم. کی من را می‌شناسد؟ کی اصلا من را در اتوبوس نگاه می‌کند که بخواهد من را بشناسد؟
 غیر از مسأله مسکن، مشکلات دیگرتان چیست؟
ما امنیت شغلی چندانی هم نداریم. شنیده‌ام که قانون کار را دارند عوض می‌کنند که روی نیروی رسمی بودنمان تأثیر می‌گذارد و به نفع کارفرما پیش می‌رود. آلودگی هوای تهران هم ما را خیلی اذیت می‌کند. من تنگی نفس شدید دارم. در این 17 سال، واقعا سلامتم تهدید شده است ولی چاره‌ای نیست، چه کار کنیم. به خاطر همین تنگی نفس، شب‌ها کار می‌کنم که کمتر اذیت شوم. خب دخل و خرجمان هم جور در نمی‌آید، باید مدارا کنیم. پسرم هم ناراحتی اعصاب دارد و چندوقت یک بار در بیمارستان بستری می‌شود و هرچی پول داریم پای بیمارستان می‌رود.
 تنگی نفس‌تان یادگار جبهه است؟
تقریبا. آن موقع که خوزستان و در سوسنگرد بودم، آخرهای شیمیایی به من هم رسید.
 آن روز غیر از شما افراد دیگری هم بودند که رزمنده یا جانباز بوده باشند؟
بله. پنج نفرشان جانبازند. در میان کارگرهای شرکت واحد تعداد کسانی که رزمنده و جانبازند، زیاد است. من هم عضو ایثارگان شهرداری تهران هستم.
 می‌دانید تهران چه تعداد کارگر شرکت واحد دارد؟
حدود 7 تا 8‌هزار نفر.
 فکر می‌کنم بیشترشان هم بیرون تهران زندگی می‌کنند. درست است؟
بله، بیشترشان در حومه تهران زندگی می‌کنند. از این هفت‌هزار پرسنل، شاید 500 نفرشان در تهران زندگی کنند. همه کرج، پردیس، فردیس، راباط‌کریم، قلعه‌ حسن‌خان و غیره‌اند. خب آدم‌های بیچاره هم کارگر می‌شوند، آدم درست و حسابی و وضع خوب که نمی‌آید بشود راننده اتوبوس، با این همه مشکلات.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/84645/مرد-ناشناس-خیابان‌ها