در سينماي جنگ ايران به ميزان بضاعت تاكنون به عمليات جنگي، وقايع جنگ، سرداران جنگ و آنچه در دوره جنگ اتفاق افتاده بود يا مسائل اجتماعي كه بعد از جنگ در كشور رخ داد پرداخته شده است، آنچنان كه به اعتقاد من در اين زمينه كم نگذاشتهاند و البته در ازاي آن مورد بيمهريهايي هم قرار گرفته است. بيمهريهايي را كه در پارهاي موارد ديده شد بعضي از آثار خوب دفاعمقدس سينما با بدسليقگي و كجسليقگي مواجه شدند يا اين كه در زمان ساخت شرايط و امكاناتي كه باید براي اين فيلمها فراهم ميشد، نشده بود. در مواردي كارهاي ارزشمندي از كارگردانهاي خوب فقيرانه ساخته شدند. اين مقايسه تا حدود زيادي وضعيت ما را روشن ميكند. از طرفي ديگر از نظر من و آنچنان كه در عمل اتفاق افتاد نشانگر اين است كه سينماي دفاع مقدس ژانري است كه ما ميتوانيم هويت ملي و بومي به آن دهيم. اين سينما به نسبت گونههاي ديگر سينما از معدود گونههايي است كه ما ميتوانيم روي آن بوميسازي كنيم. مخاطب ما با شخصيتها و قصهها و حوادثي كه در زمان جنگ و بعد از آن اتفاق افتاده است ارتباط برقرار ميكند، به اين دليل كه درك نسبتا درستي از شرايط دارد. البته اين دقيقا به شكل عام و مطلق نيست. ما در اين حوزه فيلمهاي قوي، توانمند و پخته داشتهايم و متقابلا فيلمهايي هم داشتهايم كه از لحاظ ساختار و فرم ضعيف بودهاند. اما آنچه مسلم است نمرهاي كه ميتوان به كارنامه سينماي جنگ ايران داد، نمره قابل قبولي است. البته كاملا ايدهآل نيست اما قابل قبول محسوب ميشود.
آنچه اهميت دارد اين است كه يك استراتژي راهبردي روشني درباره حوزه جنگ نداريم. شعارهايي كه در اين زمينه داده ميشود از حد كليات خارج نميشود و معمولا در جزييات باقي ميماند. آنچه مسلم است در حوزه جنگ اگر بخواهيم صحبت كنيم قطعا زواياي متعددي وجود دارد. تا به حال به زاويه سياسي، زاويه اقتصادي و زاويه مهندسي جنگ پرداخته نشده است. آنچه كه شايد بيشتر مورد توجه قرار گرفته است كه البته در دوره 8ساله جنگ اجتنابناپذير بود و بهطور طبيعي ما در آن دوران بايد به سمت الگوسازي حماسي ميرفتيم، هر كشور ديگري هم به جاي ايران بود همين كار را ميكرد كه در زمان جنگ جنبه تهييج افكار عمومي و بسيج افكار عمومي را به سمتي ببرد كه بهسمت يك نقطه مركزي دفاع از آب و خاك كشور، ارزشها و باورهايش هدايت كند. اين كار را سينماي ايران به قدر وسع انجام داده است. طبيعتا بعد از جنگ صورتمسأله بايد مورد بازنگري قرار گيرد، با سقوط صدام هم مجددا اين موضوع بايد مورد بازنگري قرار گيرد. ما به جهت انعكاس حوزه دفاع مقدس در سينما و اساسا در رسانهها احتياج به يك اتاق فكر راهبردي داريم كه به نسبت شرايط و موقعيتهاي مختلف بتواند كمك كند كه جهتگيريهاي كلي را شناسايي كنند و موضوعاتي را كه داراي اولويت و اهميتهاي زمانه خود است تحت پوشش قرار دهند. از طرفي ديگر در اكثر كشورهاي دنيا معمولا اسناد طبقهبنديشده محرمانه درباره جنگ وجود دارد كه مرسوم است كه يك زمان 30ساله برايش متصور ميشوند، بعد از 30سال اين اسناد را در اختيار پژوهشگران، محققان و اهل نظر و طبيعتا هنرمندان قرار ميدهند. من فكر ميكنم وقت آن رسيده است كه بزرگان كشور در حوزه دفاع مقدس زواياي پنهانمانده و پرداختهنشده كه پارهاي از آنها را به تشخيص بزرگان با دلايل منطقي پنهان ماندهاند در اختيار اهل نظر و اهل فكر قرار دهند. مطمئنا اين ميتواند سوژهها و دريچههاي تازهاي در اختيار فيلمسازان قرار دهد. اين ميتواند آنچه براي نسل جوان مورد ابهام است را روشن كند.
بعضي موضوعات در جنگ وجود دارد كه اگر از دايره خطوط قرمز خارج شوند ميتوانند سوژههاي تازهتر و نابتري را در سينما و رسانهها ايجاد كنند.
از طرفي ديگر خيلي سوژهها وجود دارد كه در سينماي جنگ مغفول مانده است. موضوعاتي مانند اسرا (چه اسرايي كه از ايران در عراق بودند و چه اسرايي كه از عراق ميگرفتيم) كمتر مورد توجه بوده است، به بحث جنگهاي هوايي و دريايي جنگ به دليل پرهزينه بودن كمتر پرداخته شده است، همينطور به مسائل اجتماعي بعد از جنگ و نقش زنان در جنگ كمتوجهي شده و چندان به آن پرداخته نشده است.
اگر ما سينما را بهعنوان يك رسانه و هنر بدانيم كه هست بايد بدانيم هنر اصلي سينما قصه گفتن است، بخشي از كتب الهي هم به نقل قصه پرداختهاند. بنابراين گفتن قصه البته به درستي و با رعايت تمام قوانين يك قصهگويي درست و يك درام درست ميتواند جذاب باشد. اين موضوع هم مثل همه موضوعات ديگر مثل عشق و حسادت و هر مقوله ديگري كه قابليت قصه گفتن داشته باشد و البته زبان و بيان سينماي حرفهاي در آن رعايت شود، قطعا براي نسل جوان حایز اهميت خواهد بود. اما نكته اين است كه هم سوژه فيلم و هم فيلمساز آن بايد به روز باشد. در غير اين صورت تكراري خواهد شد و قطعا جذابيت لازم را براي نسل جوان نخواهد داشت.