| نادر بهادری | جامعهشناس |
زندگی برای هیچکس قابل پیشبینی نیست. در دنيای پیچیده و مدرن امروزی همه افراد جامعه به نحوی درگير مشکلات هستند.
پیچ و خمهایی که اگر توأم با یک نقص جسمی برای فرد باشد، تحمل و توان رویارویی با مشکلات را صد چندان میکند. فردی که به دلیل یک حادثه یا بهطور مادرزادی دچار نقص و معلولیت میشود، جزو همان افرادی است که تنها دردهایش به مشکلات پیچیده زندگی ختم نمیشود؛ او حالا یک دنیای سختتر را باید تجربه کند. این فرد روحیهاش را از دست میدهد و امید به زندگیکردن در او کمرنگ میشود.
در بین این افراد کسانی پیدا میشوند که با حمایت بیشتر خانواده و اطرافیانشان تا حدودی میتوانند شرایطشان را بپذیرند و تاب رویارویی با مشکلات را راحتتر داشته باشند. درک متقابل مردم نسبت به معلولانی که در جامعه ظاهر میشوند، نقش بسیار مهمی دارد. اینکه توانایی این افراد و مهارتهایشان دستکم گرفته نشود، وظیفه انسانی همه افراد یک جامعه است.
در کنار اینها نقش مسئولان جامعه پررنگتر است.
اگر چه سازمان بهزيستی متولي کمک به افراد معلول است، اما نمیتوان همه مسئولیت را به این سازمان محول کرد. از بين بردن مشکلات مختلف معلولان حتی به یک مدرسهساز، معمار، طراح شهری و غیره نیز وابسته است. شاید در زندگی بسیاري از این افراد معلول را دیدهایم که با تمام مشکلاتشان باز هم خوش درخشیدهاند و به همین خاطر تصور کنیم چطور آنها توانستهاند با همه این کمبودها باز هم موفق باشند، پس آنهایی که موفق نیستند، تقصیر خودشان است؛ بله قطعا همینطور است.
آنها روحیهشان را از دست دادهاند، همانطور که افراد سالم با یکدیگر از نظر روحیه، مهارت و دیدگاه فرق میکنند، افراد معلول هم درست مانند همان آدمها هستند منتها یک اتفاق ناگوار شرایط را برایشان سختتر کرده است. به همین خاطر است که وجود مراکز آموزشی برای تقویت روحیه و یکسانسازی اهداف معلولانی که هر کدام با دیگری تفاوت دارند، بسیار حایز اهمیت است. هر چند که در حال حاضر «انجیاو»های زیادی در کشور در رابطه با معلولان فعالیتهای بعضا چشمگیری انجام میدهند، اما آمارهای غیررسمی هرگز از بهبود وضع معلولان در جامعه خبر نمیدهد. این به این معنی است که تلاشها هنوز آنقدر نتیجهبخش نبوده و نهادهای مردمی بدون حمایت دولت نمیتوانند تأثیر درازمدت در بهبود وضع معلولان کشور داشته باشند.