کاوه گوهرین نویسنده
... پس از بازی تیم والیبال ایران در برابر تیم آلمان، سخت افسرده و دلتنگ شدم چرا که باور داشتم جوانان سختکوش تیم ما توان آن را داشتند که به آسانی از پس تیم درجه 2 اروپایی برآیند و در شمار 4 تیم برتر والیبال جهان قرار بگیرند. با همه اینها، یادداشت حاضر زمانی نوشته میشود که هنوز بازی تیم ما با فرانسه برگزار نشده و دور از انتظار نیست که دیگر بار جوانان دلاور و خوشفکر و شگفتانگیز ما به خود آیند و فلک را سقف بشکافند و طرحینو دراندازند. با این همه حتی اگر تیم ما از این مرحله هم بالا نرود، این جوانان کاری کردهاند کارستان و نام والیبال ایران را بر بلندای تاریخ جهانی این ورزش ثبت کردهاند. در همان حال و هوای دلتنگی و ملولی خودم را جای یکی از بازیکنان تیم گذاشتم و پیش خود اندیشیدم که اگر به راستی آنچه به این تیم و عوامل آن روا میشود درباره من نیز مصداق داشت آیا اینگونه از دل و جان به مصاف تیمهای قدرتمند دیگر کشورها میرفتم؟ برای اینکه خواننده هم از دلایل دلتنگی و ملال من آگاه شود مواردی را بر میشمرم تا به پرسش و پاسخ فرجامین برسم:
هر ورزشکاری دوست دارد هنگام حضور در میدان بازی، همسر، خواهر، برادر، پدر و مادر و دوستانش شاهد بازی و هنرنماییاش باشند. در ایران ما بیهیچ دلیل و برهان منطقی از حضور بیش از 60درصد جمعیت کشور، یعنی بانوان، در ورزشگاهها جلوگیری میشود. درحالی که استادیومهای برگزارکننده ورزشهای سالنی از جمله والیبال، بسکتبال، فوتسال و... از سالمترین محیطهای ورزشی هستند و حضور دختران و بانوان ما در این سالنها به یقین کمخطرتر از قهوهخانههایی است که به نام سنت و... دود قلیان و دیگر دخانیات را به حلق آنان وارد میکنند. چه میشد اگر مسئولان فرهنگی سرزمین ما یکبار برای همیشه این معضل را حل میکردند تا هم در مجامع ورزشی جهان این بهانه از دست مدعیان نقض حقوق شهروندی بانوان ما گرفته میشد و هم ورزشکاران ما با شادابی و شوق بیشتری میادین ورزشی را به تحسین از عملکرد خود وا میداشتند.
در همین بازیهای جهانی لهستان، همسران و دختران ایرانیان مقیم خارج از کشور، برای تشویق والیبالیستهای ما در سالن برگزاری مسابقات حاضر میشدند و تلویزیون ایران هم گهگاهی ناپرهیزی میکرد و در صحنههایی آنان را نشان میداد، آیا حضور این بانوان سبب ایجاد معضلی فرهنگی شد؟ اگر پاسخ منفی است پس با کدامین محمل قانونی این تضییع حقوق زنان شورآفرین و با فرهنگ ایران ما اصرار میشود؟
آیا همین بیسیاستیها سبب نمیشود که گروهی مدعی دروغین حقوقی زنان در این قبیل مجامع ورزشی خارج از کشور حاضر شوند و با در دست گرفتن پلاکاردهایی سبب آزردگی و تضعیف روحیه ورزشکاران ما شوند؟
مورد دیگر، شیوه ناهنجار پخش زنده تلویزیونی این قبیل مسابقات است پس از شاهکار سیما در سانسور پخش فوتبال در ایام برگزاری جامجهانی فوتبال این باور در پخش بازیهای جهانی والیبال لهستان، به جز کارگردان تلویزیون لهستان، یک کارگردان دیگر در استودیوی تهران نشسته و ضمن پخش با تاخیر بازی و گزارش، با دخل و تصرف در تصاویر ارسالی، با تبحر تمام در بازی با اعصاب بیننده و مخاطب سنگتمام میگذارند. برای نمونه میانه گیم سوم بازی، تصاویر تکراری و آهستهای را که در گیم اول اتفاق افتاده مدام عرضه میکنند و با این عمل ناهنجار هم شعور و درک بیننده را به تمسخر میگیرند و هم دروغ تحویل مخاطب میدهند، چون در مواردی وقتی آش شورتر میشود مجری فلکزده با بیصداقتی میگوید که این تصاویر از مبدأ اینگونه پخش میشوند!
حرف نادرستی که همه بینندگان صغیر و کبیر به نادرست بودن آن باور داریم. واقعا چه کسی به این آقای کارگردان اجازه داده که با تحریف گزارش تلویزیونی و دخل و تصرف در آن بخواهد برای مخاطب ایرانی تصمیمگیری کند؟
آیا صدا و سیما که امروز خود را یک رسانه بینالمللی میداند، ابتداییترین قوانین جهانی رسانههای دیداری را رعایت میکند؟ اگر چنین نیست پس چگونه انتظار دارد که دیگر ممالک یا اتحادیه اروپا روی پخش کانالهای ماهوارهای ایران مانعتراشی نکنند؟ مگر همین صداوسیما میگذارد که مخاطب داخلی، حتی یک گزارش ورزشی را بدون حذف و سانسور ببیند؟
در فرجام سخن، پاسخ من به آن پرسش کذایی این است، من اگر ورزشکاری بودم که با پخش تلویزیونی ورزش و بازیام چنین معاملهای میشد آن هم در کشور خودم، عطای ورزش حرفهای را به لقایش میبخشیدم و میرفتم کنج و گوشهای مییافتم و برای رفع افسردگی و دلتنگی، راهی مییافتم، شما چطور؟