مریم حسینینیا کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی
یک سال از ازدواج آقا و خانم ف میگذرد. آقای ف کارمند بخش فروش یکی از شرکتهای خصوصی تازه تاسیس است و خانم ف خانهدار. زندگی خوبی دارند. نقاط اشتراک زیادی دارند و همین تفاهم دلپذیری را برایشان به همراه آورده. مثلاً هر دو از بینندگان پرو پاقرص تلویزیونند. بعضی مواقع صدای خاصی از خانهشان نمیآید جز صدای برنامههایی که یا در حال پخش است یا خانم ف برای آقای ف ضبط کرده تا شب که به خانه آمد، ببیند. مثلاً دستپخت مامان! بخش آشپزی دستپخت مامان برای خانم ف و دیدن لوازم و زندگی مردم برای آقای ف. خودش یک بار این را مطرح کرد. گفت دوست دارم ببینم مردم چه جوری زندگی میکنند و چه افراد مشهوری برای خوردن به خانه مردم میروند. بعد از آن یک شبی که داشتند دستپخت مامان را میدیدند آقای ف پرسید دقت کردی همه مهمانها از خوبی داشتن بچه حرف میزنند؟ خانم ف که مشغول یادداشت لوازم مورد نیاز غذا بود، چیزی نگفت اما روزهای بعد به این قضیه دقت کرد و فکر کرد چرا خودشان بچه ندارند؟ همه از لذتهای داشتن بچه میگفتند و اینکه چقدر زندگیشان بعد از بچهدار شدن زیباتر شده است.
6 سالی از زندگی آقا و خانم ف میگذرد. زندگی خوبی دارند و حاصل زندگیشان ف کوچکی است که خیلی هم شیرین زبان است. یک روز خانم ف با نگرانی تلفن را برداشت و از آقای ف خواست همین الان به خانه برگردد. آقای ف با رئیسش جلسه داشت و از خانم ف خواست تا عصر که به خانه میرود صبر کند. عصر خانم ف گفت که ف کوچک علائم افسردگی دارد! امروز ناگهان از اتاق بیرون آمد و گفت کسی مرا دوست ندارد. «کسی با من بازی نمیکند و همه با خواهر و برادرهای خودشان بازی میکنن».
هفت سال از زندگی آقا و خانم ف میگذرد. زندگی خوبی دارند و حاصل زندگیشان ف کوچک و ف ۱۰ روزه است. امروز آخرین روز مرخصی آقای ف است. خسته از بیخوابی ـ ف ۱۰ روزه تمام شب را گریه کرده ـ روبروی تلویزیون نشسته و کانالها را عوض میکند. روی یک شبکه نگه میدارد. تصاویری از بچههای کوچک پخش میشود که هر کدام چیزی میگویند و طلب خواهر و برادر دارند. کارشناس برنامه بعد از دیدن این تصاویر به آقای ف چشم میدوزد و از معایب تک فرزندی میگوید. آقای ف به ف کوچک نگاهی میاندازد و لبخندی میزند و خوشحال است که او از این معایب در امان مانده.
10 سال از زندگی آقا و خانم ف میگذرد. زندگی خوبی دارند و ثمره زندگیشان ف کوچک و ف کوچکتر است. ف کوچک مدرسه است و ف کوچکتر در حال بازی. خانم ف کد روی قوطی رب را پیامک میکند و بعد حواسش را به تلویزیون میدهد. کسی تماس میگیرد تا با کارشناس برنامه صحبت کند. خانمی میپرسد به نظر شما چند بچه داشته باشیم بهتره؟ ف کوچکتر سرو صدا میکند. باید سری به غذا بزند. به سمت آشپزخانه میرود و بخشی از گفتگو را از دست میدهد. به ف میگوید صدای تلویزیون را بیشتر کند و میشنود که خانم کارشناس از الگویی نام برد و گفت «... به پیروی از ایشون چهار تا بچه رو خوب میدونیم».
پانزده سال از زندگی خانم و آقا ف میگذرد. زندگی خوبی دارند. حاصل زندگیشان ف کوچک، ف کوچکتر و دو جفت ف دوقلو است. آقای ف با ف کوچکتر به بغل و ف کوچک به روی سن میروند. مراسم تجلیل از خانوادههای پرجمعیت اداره است. همانطور که ف کوچکتر میکروفن را میبلعد، آقای ف متوجه این قضیه نمیشود که چطور فرزندان او اقدامی موثر در جهت کاهش سالمندی جمعیت شدند. او و خانم ف تنها تلویزیون تماشا میکردند!
*عبارات داخل گیومه برگرفته از برنامههای صدا و سیماست.