| صفیه قلیزاده | کارشناس ارشد مدیریت شهری|
هویت در شهرها از دو بعد کالبدی و کارکردی ازجمله فرهنگ، زبان، ادبیات، اسطوره و موسیقی و.. تشکیل میشود که تقویتکننده حس تعلق به مجموعههای مادی و معنوی شهر است. هویت شهری از معیارهای رشد شهری محسوب و عاملی برای ارتقای محیط و مشارکت و امنیت شهروندان مطرح میشود و بهتبع شهرنشینان را به سوی شهروندشدن سوق میدهد؛ ازجمله عوامل مهم هویتبخش برای شهر و ساکنان آن، بافتهای تاریخی محسوب ميشود و باید مسئولان به نگهداری و مرمت آثار تاریخی، معماری بناها، طراحی نمادهای شهری و نامگذاریهای مرتبط با فرهنگ بومی اقدام کنند و اگر خیابانها و مناطق مختلف شهر براساس فرهنگ و حافظه مشترک تاریخی مردم باشد، میتواند هویت و حس مکان را تقویت کند. در شهر تهران توجه به هویتبخشی و تقویت فرهنگ بومی از جانب مدیران شهری و شهروندان کمرنگ شده است که با واکاوی این مسأله مشخص میشود که نقطه شروع بی توجهی به ابعاد هویتی و روح اجتماعی در شهرها، تعریف غلط از مفاهیمی ازجمله توسعه شهری و جهانیشدن است و این دو مفهوم به ترتیب به اقدامات عمرانی و تقلیدی صرف از دیگران معنا شدهاند که پیامد این اشتباه، ساختوسازهای بیرویه و نابودی میراث شهری و فرهنگ محلی است و موجبشده که این ذهنیت در میان شهروندان و مدیران شهری به وجود آید که شهر جز ساختمانهای بلند، پارکها، خیابانها و سازمانها نیست و با هجوم بولدوزرها به فضاهای شهری، شهر به فضایی برای ساختن صرف تبدیل شده و نه ساختن برای زیستن. شهرسازی مدرن، بیتوجه به هویتبخشی و تقویت فرهنگ بومی به سمت ایجاد برجها و آسمانخراشها حرکت میکند؛ اما در اصل شهر جایگاه برقراری تعاملات و تقویت حس شهروندی است. براساس اعلام سازمان یونسکو، ایران به لحاظ داراییهای تاریخی و میراث شهری جزو 10 کشور برگزیده جهان است اما از نظر درآمد گردشگری جزو 100 کشور نخست جهان نیز محسوب نمیشود؛ متأسفانه ریشه این اتفاق به بیتوجهی به میراث شهری و ساختوسازهای صرف برمیگردد. متأسفانه در جامعه ما میراث محلی مورد کمتوجهی قرار گرفته و نسبت به غنا و ارزش بافتهای تاریخی و آداب و رسوم محلی بیمهری وجود دارد اما در بسیاری از کشورهای توسعهیافته از این میراث بهعنوان مزیت رقابتی خود و برای شناساندن خود به جهانیان استفاده میکنند؛ بهعنوان مثال در کشورهای توسعهیافته رویکرد جهانی محلیشدن را در پیش گرفتند و به پشتوانه همین رویکرد برای شهر برنامهریزی میکنند. آنها از طریق برندسازی بهدنبال جذب تجار، سرمایهگذاران و گردشگران به مناطق خود هستند و با ایجاد تمایز میان هویت خود با دیگران برای خود مزیت رقابتی ایجاد میکنند و با حضور فعال در مناسبات جهانی و عرصه میراث شهری خویش، برای خود برندینگ ایجاد میکنند و از مراکز خاص، سکونتگاهها و مکانهای ساده شهری ذهنیت مثبتی را ایجاد میکنند و زمینه جذب توریست و تجار را فراهم میکنند.
مدیران و برنامهریزان شهری باید در برنامهریزی خود نگاه محلی و فراملی را بهصورت توأمان لحاظ کنند. نگاه محلی به این مفهوم است که مکانهایی که حکم هویت اصلی شهر دارند حفظ شده و برنامهریزان شهری در زمان گسترش شهر به احیا و حفظ هویت چنین مکانهایی به همراه نسلهای آن توجه لازم را داشته باشند با وجود آنچه طرح شد، با مشاهده وضع شهرها پی میبریم که شهرهای ما بدون مطالعه دچار دگرگونی شدند و در گیرودار تحولات دچار تغییراتی شدهاند که به از دست رفتن هویت آنان و کاهش تعلقات فرهنگی- اجتماعی شهروندان ختم شده است و تداوم این روند به کاهش همبستگی اجتماعی و کمارزش شدن فضاهای مهم هویتی شهر منجر شده است، نتیجه این روند سبب رشد قابل توجه فضای خصوصی و عدم شکلگیری فضای عمومی است و این رویکرد در برنامهریزی و مدیریت شهری نیز تسری پیدا کرده است که در این شرایط و در نبود حس تعلق، مردم نیز هماهنگ با روند موجود بهراحتی میتوانند خانهای با خاطرات قدیمی را بفروشند و به جای آن برج بسازند؛ متأسفانه این ضعف عملکرد در عرصه فراملی نیز قابل مشاهده است. ما در عرصه جهانی منفعلانه پیش رفتیم و به جای به نمایش گذاشتن و تعریف خود با فرهنگ ایرانی و هویت دینی و اسلامی بهصورت صرف از فرهنگهای دیگر تقلید کردیم. عدم تعریف و معرفی واقعی خود در مناسبات جهانی موجب شد تا در این فرآیند گم شویم. سیاستگذاران و مدیران شهری ما باید همراه با دگرگونی و تحولات شهرها، میراثهای تاریخی و هویتی شهر و آیینهای مذهبی را حفظ کنند. متأسفانه تداوم روند ذکرشده موجب شده است تا هویتهای محلی و مذهبی ما اندکاندک کمرنگ شود و جای خود را به انگارههای متفاوت با هویت ما بدهد. ما متأسفانه امروزه به الگوهای بومی، ریشهای و ماندگار خود بیمهری میکنیم و به اقداماتی دست میزنیم که در نفی گذشته قرار میگیرند. پیامد این روند موجب شده است تا در سطح جامعه دچار بحران هویت فرهنگی شویم و شهروندان با اصل و ریشههای فرهنگی خود بیگانه شوند. سوالی که باید بهصورت استفهام انکاری مطرح شود آن است که مگر محلی زیستن و جهانیاندیشیدن با هم تعارض دارند؟