علی کریمی استاد دانشگاه
اخلاق کلمه عربی؛ جمع خُلق یعنی عادت، طبیعت و سرشت است که معادل فارسی آن خوی است. علم اخلاق علمی است که میخواهد صفات خوب را در بشر تقویت کرده و صفات بد را کاهش دهد؛ البته نه با پند و اندرز، بلکه با آموزش و ارایه راهکار. از آنجایی که خُلق و خوی انسان بخشی از ویژگیهای شخصیتی افراد است که به مرور طی یک روند طولانی تحت تاثیر عوامل مختلف شکل گرفته است، بنابراین تقویت صفت خوب (فضیلت) و تغییر صفت بد(رذیلت) طولانی خواهد بود. اول باید بپذیریم دچار فلان گرفتاری اخلاقی هستیم، سپس از طریق مطالعه و مشاوره خود را درمان کنیم و در مرحله بعد اگر توانستیم دیگرانی را که چون ما هستند، درمان کنیم. نکته مهم آنکه چون بیشتر رفتارهای شخصیتی ما به اعتقاد روانشناسان اخلاق در فاصله 2 تا 6 سالگی شکل میگیرد و متاسفانه در ایران؛ نسلهای قبل با این مسأله چندان آشنا نبودند یا آموزشی در اینباره ندیدند؛ بیشتر نسل حاضر جامعه ما دچار نابسامانیهای شخصیتی هستند. تغییر اخلاق غیر از سخن، عمل هم میخواهد.
در جامعه ما ظرف سالهای اخیر خصوصا در مسائل اجتماعی و سیاسی، حرمتهای اخلاقی آسیبهای جدی دیده است.مهمترین مسأله در اخلاق کشف حقیقت و کاهش درد و رنج بشر است. البته با اینکه بیشتر مردم با صفات خوب اخلاقی آشنا هستند ولی دو مسأله در اخلاق حرفهای حائز توجه است:
1- بسیاری راه انجام وظایف اخلاقی یا طریقه رهایی از آن را نمیدانند. مثلا کسی که غیبت میکند، کینه میورزد و حسادت میکند به بدی آن مطلع است، ولی راه رهایی از آن را نمیداند.
2- در شرایط حساس یا بزنگاهها نمیتواند تصمیم اخلاقی درست بگیرد. مثلا میبیند که پدر و مادر او مشغول بدگویی از دیگران هستند؛ اما نمیتواند به ایشان تذکر دهد. یا مثلا میدانیم رشوه دادن و رشوه گرفتن بد است، ولی جایی حضور پیدا میکنیم که کارمان با اندکی رشوه دادن پیش میرود یا مبلغ هنگفتی به ما پیشنهاد میشود که در اینجا نمیتوانیم تصمیم بگیریم. ما باید از طریق افزایش آگاهی و کاهش جهل مردم و توسعه امکانات اقتصادی، به تحقق اخلاق در جامعه کمک کنیم و این راهی جز تقویت اخلاق کاربردی یا اخلاق حرفهای در حوزههای مختلف چون حوزه اخلاق دانشجویی، استادی، نقد، معاشرت و سیاسی و تقویت نگاه مردمسالار ندارد.
شاید بهترین تعاریف درباره عدالت را بتوان در لابهلای سخنان پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی(ع) یافت. عدالت از نظر این بزرگواران چند معنی دارد:
1- قراردادن هر چیزی سر جای خودش2- دادن حق هر کسی به خودش3- هرچه برای خود میپسندید برای دیگران نیز بپسندید4- رعایت انصاف در قضاوت و حکم صادر کردن5- رعایت قانون به صورت برابر نسبت به همگان6- برابری و مساوات به شرط آنکه منجر به ایجاد تبعیض نشود. این مفاهیم بسیار زیباست، ولی تحقق آن خیلی سخت است.
برای اخلاق و حفظ آن است که نباید آزادی جز با عدالت و قواعد و ضوابط اجتماعی محدود شود. البته آزادی خود در دو مرحله قابل بحث است: آزادی قبل از وضع قوانین و مقررات اجتماعی و آزادی بعد از آن که بالطبع در دومین مورد قطعا محدودیت بیشتری اعمال خواهد شد. آزادی انسان در دو مدل قابل بررسی است؛ 1) آزادی درونی که یک بحث فلسفی است، یعنی آیا اراده انسان آزاد است یا مجبور و اینکه حداقل در ذهن خود بتوانیم آزادیهای فراوان داشته باشیم.
2) آزادی بیرونی که در صحنه عمل باید امکان بروز یابد. مثل آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی داشتن سازمانهای مردمنهاد، احزاب و گروههای دیگر. البته آزادی هم امروزه معنای کاملا روشنی دارد: آزادی یعنی حق انتخاب نظری و عملی انسان در تمامی زمینهها مادامی که عمل او منجر به سلب حقوق دیگران و اخلال در نظم و اخلاق عمومی نشود. شرط اول، جامعه اخلاقی و معنوی آن است که این جامعه آزاد باشد. شرط دوم آن است که از لحاظ معیشتی بتواند زندگی آبرومندی داشته باشد. یعنی با 8 ساعت کار شرافتمندانه بتواند زندگی خود را به راحتی اداره کند و به دنبال اضافهکار، شغل دوم یا سوم، یا کاستن از کیفیت نرود و بتواند به معنویات (هنر، ادبیات، عرفان، عبادت و ...) بپردازد. مناسبات اجتماعی یک انسان معنوی براساس سه اصل عدالت، احسان و محبت استوار است. وقتی کسی معنوی است که برای زندگی خود معنا داشته باشد و تنها خود را مسئول سرنوشت خود بداند. چنانکه آیات فراوانی از قرآن مجید به این امر اشاره دارد. (آیه 105 سوره مائده/ آیه 11 سوره رعد). به حدی که شخص معنوی میگوید: من برای جهان هیچ هستم، اما برای خود همه چیزم. گیرندگی انسان معنوی حداقل و دهندگی او حداکثر است. کمترین مصرف و هزینه و بیشترین تولید و بازدهی را برای جهان هستی دارد.
با وجود این، اگر از نگاه دینی(آیات قرآن و احادیث) و دیدگاه عقلانی و معنوی (یعنی اداره جامعه با روشهای عقلانی) به جامعه کنونی ایران بنگریم، درمییابیم که جامعه ما اخلاقی نیست که به نظر برخی از مهمترین دلایل آن عبارت است از:
1- برآورده نشدن نیازهای اولیه معیشتی ما چون خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت، شغل و ازدواج که بالطبع اگر برآورده نشود، نمیتوانیم سراغ نیازهای بالاتر و رشد اخلاقی و معنوی جامعه و مسائلی چون ایمنی و محبت و احترام و حیثیت اجتماعی و ... برویم.
2- عدم رعایت اولویت استفاده از نیروی باوراننده (استدلال) و انگیزاننده (تشویق) و وادارنده (تنبیه) به حدی که در جامعه ما این سه مرحله از آخر شروع میشود.
3- خالی نبودن از کینه، نفرت و خشم به لحاظ درونی زیرا برای اخلاقی زیستن به یک نوع خونسردی درونی احتیاج داریم و ما معمولا چنین نیستیم.
4- ضعیف شدن معنای زندگی در ایران و رواج آدمهای خوشباش و مأیوس.
5- ضعیف شدن عزت نفس و محترم ندانستن خودمان.
6- توهم خودبزرگبینی و اینکه ما خودمان را قوم برگزیده و محبوب خدا و مورد توجه عالم ملکوت میدانیم، بنابراین چون خود را فوق ارزشهای اخلاقی میبینیم، نیازی به اخلاقی زیستن احساس نمیکنیم.
7- ضعیف شدن معیارهای اخلاقی چون صداقت، احسان، تواضع، حقیقتطلبی و انساندوستی و رواج نسبی ریا و تزویر و اخیرا خودزرنگپنداری.
8- نداشتن تصور صحیح درباره اهمیت اخلاق. با اینکه در نگاه اسلامی، اساس دین بر اخلاق استوار شده است و پیامبر اسلام(ص) نیز برای اتمام مکارم اخلاقی مبعوث شد و حتی فلسفه احکام و عبادات تقویت اخلاقمداری در جامعه است.