| طرح نو| عدالت مفهوم پیچیدهای که حداقل از 4 سده پیش، ذهن و فکر متفکران را در سراسر جهان به خود معطوف کرده است؛ اگرچه در یونان باستان، در بیش از 2500سال پیش، بحث عدالت در آراء و اندیشههای فیلسوفان یونانی همچون افلاطون، سقراط و ارسطو، ذکر شده است. نظریههای مختلفی در باب عدالت و چیستی آن ذکر شده که هنوز اجماع مشخصی در مورد تعریف عدالت در بین اندیشمندان، شکل نگرفته است. «عدالت اجتماعی» بزرگترین و مهمترین خصیصه عدالت در میان آدمیان است که باید در مورد آن، به نتیجه و تعریف مشترکی درخصوص حدود و ثغور آن رسید؛ بهطوریکه اگر بخواهیم از عدالت سخنی به میان آوریم، باید آن را در اجتماع و در مراودات و مناسبات اجتماعی میان افراد در نظر بگیریم و از این نوع عدالت سخن بگوییم. به بیان سادهتر، مهمترین مولفه و المانی که هر قانونی و هر دستگاه فکری یا اجتماعی بر آن بنا میشود، مقوله عدالت است؛ آنچنان که جان رالز، فیلسوف معاصر آمریکایی میگوید؛ اگر نظریهها، نهادها و قوانین بهترین کارآیی را داشته باشند، اما عادلانه نباشند، باید آنها را اصلاح کرد یا کنار گذاشت. آنچه در ادامه میآید، گفتوگویی با سیاوش جمادی، نویسنده و مترجم آثار فلسفی است که در باب عدالت اجتماعی انجام شده است؛
عدالت اجتماعی چه معنا و مفهومی را در بر دارد؟
قریب به 400سال است که متفکران بزرگ در سراسر جهان، تعاریف گوناگونی را در مورد عدالت ارایه کردهاند. بنده نمیتوانم همه این تعاریف را در اینجا به تفصیل، تبیین کنم؛ بلکه میتوانم به ذکر نتایج آنها بسنده کنم و آن، پاسخ به این پرسش است که اجتماع عادلانه، چطور اجتماعی است؟
همواره انسان به دلیل اجتماعی بودنش، ناگزیر به حضور در اجتماع است؛ این حضور و وجود انسان در اجتماع، با موانعی مواجه میشود که میتوانند موانع اقتصادی، فکری، روانشناختی و حتی هستیشناختی باشند. در یک کلام، «عدالت اجتماعی» یعنی تنظیم شرایط و ساز و کارهای اجتماعی، به نحوی که این موانع، موجب سرکوب و تحدید میل آزادی در بیان حقیقتجویی، در کار، تولید و در بازار نشود؛ و هر تئوریای که راهی را نشان بدهد که انسان در اجتماع، در کار و در تولید مادی و فکری، از حقوق حقه خود محروم نشود، آن تئوری، «تئوری عدالت» است. از نظرگاه فلسفی، میتوان اینطور گفت که اساسا، آدمی، صرف تفکر و اندیشه نیست؛ و نخستین بار نیز به موجب حقیقتجویی نبوده است که انسان را به سوی اندیشه درباره جهان پیرامون برانگیخته است؛ بلکه ناامنی و نیاز به خانه و سرپناه و همچنین، تأمین آینده بوده است که انسان را به توهماتی درباره طبیعت و محیط پیرامون خودش واداشته و بعدها که فراغتی پیدا شده، این توهمات اولیه، مورد نقد و در بسیاری موارد، مورد نقض قرار گرفته است. جایی که ترس وارد میشود، آزادی خارج میشود و جایی که آزادی نباشد، آزادی اندیشه و روح و حقیقت جویی، منتفی است یا به بیان بهتر، آزادی اندیشه و حقیقتجویی، تحتتأثیر شرایط ناامن و اضطراری زیست انسان قرار میگیرد.
عدالت بایستی اجازه دهد که انسان، در دو زمینه، آزاد و با شرافت زندگی کند؛ اولی، زمینه کار و دومی، زمینه اندیشیدن است. بنابراین، موانعی که این دو هسته زندگی انسان را به تبعیض و نابرابری، تهدید میکند، موانع پیش روی عدالت محسوب میشوند و عدالت، چیزی جز برداشتن این موانع و گشودن فضای باز نیست. این سخنان، صرف اندیشه و سلیقه بنده نیست؛ اینها تجارب هستی انسانها در طول تاریخ است.
تفاوت عدالت اجتماعی در میان جوامع سنتی و مدرن چیست؟
در جوامع سنتی، عدالت امری تعیین شده از جانب خواص برای عوام بود. در فرهنگی که مسألهای به نام حقیقت، حل شده تصور میشد. برحسب آن حقیقتی که پیشاپیش تعیین شده بود، قدما معمولا تحقیق و نشاندن هر چیزی را در جای صحیح خودش، عدالت میپنداشتند. گرچه این امر میطلبید که یک نیرو و قوهای آن را انجام بدهد، اما هرگز انجام نگرفت؛ چراکه قدرت، همیشه در دست کسانی بود که هیچگاه نشاندن هرچیزی سر جای خود، به نفع آنها نبود؛ و به همین دلیل بود که به تصلب فکری و تضاد طبقاتی منجر شد. اما در عصر قدیم، نه فقط عدالت بلکه مفاهیمی چون انسانیت، آزادی، هستی، جامعهپذیری و... يکبهیک محل تحقیق و کاوش آزادانه قرار گرفت و تعیین مفهوم و حقیقت این واژگان از دست قدرتمندان بیرون آمد. بنابراین یک تحول بسیار عظیم رخ داد؛ بهطوریکه امروز، این نظریه عدالت که هر چیزی سرجای خودش قرار بگیرد، در میان نظریههای عدالت، چندان مورد اعتنا نیست. چنانکه امروز، از عدالت توزیعی و عدالت مدنی صحبت میشود.
امروزه در جهان مدرن، عدالت پیوند تنگاتنگی با آزادی انسان پیدا کرده است. نمیتوان سخن صحیح و صوابی از عدالت گفت و این عدالت، مستلزم ذبح کردن آزادی باشد. من از افق سده 21 صحبت میکنم که در پشت آن، انبوهی از کورههای آدمسوزی، جنگهای عقیدتی، مذهبی و... قرار گرفته است. کشمکشهای بسیار خونباری که نه حقیقتی را اثبات کردند و نه عدالتی را تأمین.
به همین دلیل بوده است که همواره متفکران بزرگ، شعلههای عدالت و آزادی در دلهایشان مشتعل بوده است. حقیقت، یک دستگاه فکری است؛ یک دستگاه فکری کلان که نگاه شما را به انسان، جهان، هستی و... تعیین میکند. این دستگاههای حقیقت است که به پرسشهای اساسی انسان پاسخ میدهد و براساس آن پاسخها، زندگی اجتماعی انسانها هم شکل گرفته است. اما این دستگاه فکری، باید از نو ساخته شود و نگاه ما به جهان و خصوصا به عدالت را تغییر دهد.