مسعود رفیعی طالقانی دبیر گروه طرح نو
هشداری که چندی پیش دبیر کل جریان موسوم به انصار حزب الله درباره قریب الوقوع بودن حضور نیروهای منتسب به این جریان در خیابانهای پایتخت داد بار دیگر ضرورت پرداختی نقادانه وهمهجانبه به موضوع سیاست اجتماعی را روشن کرد. دبیر کل انصار حزب الله طی مصاحبه / مانیفستی سخن از ضرورت مداخله فرهنگی و اجتماعی نیروهای تحت کنترلش در خیابانهای پایتخت گفته بود. چرا که به گفته او اوضاع فرهنگ و اجتماع ایران در شرایط کنونی و در حالی که بیش از یک سال از عمر دولت یازدهم میگذرد هیچ خوب نیست! پرسش اما اینجاست که چرا و بر اساس کدام عقلانیت
سیاسی – اجتماعی، تشکل یاد شده در بالا میتواند در خصوص سیاست اجتماعی اجتهاد کرده و خود را ذی مدخل در مداخله به مهندسی اجتماعی کند؟ اما چنانچه بی واسطه به این موضوع بپردازیم تردید نمیتوان کرد که محصول کار چندان علمی و مفید به فایده نبود و بیشتر رنگی سیاسی به خود میگرفت بنا بر این نیکتر خواهد بود اگر برای رسیدن به پاسخ پرسش مان به روش عمیق تری متوسل شویم و آن، اصل و اساس سیاست اجتماعی، چیستی و اهداف آن است. بحث درباره سیاستگذاری و سیاستگزاری اجتماعی، بحثی چنان بسیط، دامنه دار و پیچیده است که گشودن آن در یک یا چند پرونده مطبوعاتی مانند پرداختن به چگونگی فهم جبر و اختیار است در دودقیقه! بنا بر این، اندکی مضحک مینماید اگر مدعی شویم در چند نوشتار و گفتار ژورنالیستی میتوان به امری با گستره ی وسیع همچون تعیین و اجرای سیاست اجتماعی پرداخت و بر زوایای گونهگون آن پرتو افکند. در همین ابتدا باید تاکید کرد کوشش گروه «طرح نو» در این باره صرفا به مثابه جرقه ای در دل تاریکی است.
به نظر میرسد از زمان تشکیل دولت / ملتهای مدرن، پرداختن حکومت ها و زمامداران از هر نوع و سنخ و تبار با هر مشی و روش و ایدئولوژی به مساله سیاست اجتماعی، در زمره ضروریات بوده است چرا که سیاست اجتماعی یکی از چند ابزار عمده حفظ و گسترش قدرت بشمار میرود. به بیان دیگر قلمرو اجتماعی به مثابه قلمرو حمکرانی است و این قلمرو در صورت نهادن و اجرای سیاستهایی مشخص – فارغ از خوب یا بد بودن آنها
– است که تحت کنترل، اداره، مهندسی یا انقیاد در میآید.
مساله قدرت در اساس سیطره و گسترش هژمونی «در» و «بر» اجتماع است و از همین روست که سیاست همچون ابزار مهندسی تسلط بر اجتماع عمل میکند. در همین جاست که پرسشهایی اساسی آشکار میشوند.
کدام سیاست اجتماعی برای کدام اجتماع میتواند روشی روشن و منتج به نتایج مثبت باشد؟ چه کسانی میتوانند و باید شایسته سیاستگذاری اجتماعی باشند؟ چه کسانی باید برای به کار بستن و اجرای سیاست اجتماعی وارد عمل شوند و قس علیهذا...
جستوجوی پاسخ برای این پرسش ها و شمار زیادی از پرسشهایی از این دست است که میتواند به کاراصلی محققان، پژوهندگان، منتقدان و کوشندگان سیاسی – اجتماعی بدل شود. آنها برای این امر، نخست باید امر اجتماعی را شناسایی کنند و سپس پای در حیطه نقد سیاست اجتماعی بگذارند.
به نظر میرسد برای پرداختن به این موضوع چندین روش در دسترس است اما روشی که صفحات «طرح نو» برای این کار گزین کرده، پرداخت به موضوع، از طریق مطالعه نظامهای سیاسی – اجتماعی است که آنان هر یک به فراخور روش سیاسی خود، کدام سیاست اجتماعی را انتخاب کرده اند. از ذکر این نکته نیز نمیتوان غافل شد که سیاست اجتماعی به همان میزان که معلول است، میتواند علت تحولات بعدی نیز باشد.
مثلا در ایران عصر پهلوی اول با سیاست کشف حجاب روبهرو بودهایم که خود این سیاست گرچه معلول تقلید کورکورانه پادشاه وقت ایران از مدرنیته و اصلاحات کمال آتاتورک در ترکیه بود اما علت تحولاتی نیز شد که در دهه دوم حکومت رضاخان به صورت آتش زیر خاکستر در میان تودههای مذهبی ایران باقی ماند و دوشادوش شمار زیادی از عوامل دیگر، چند دهه بعد به شکلگیری انقلابی مذهبی در ایران منجر شد. از این رو شاید بد نباشد اگر در آیندهای نزدیک به سیاست اجتماعی به مثابه علت - و نه معلول ِ ایدههای سیاستگران- بپردازیم.
اکنون اما در پرونده پیش روی امروز و روزهای آینده به سیاست اجتماعی به مثابه معلول ایدههای مهندسین قدرت – یا به تعبیر آیزایا برلین خارپشتهای نظامساز – میپردازیم. در پرونده نخست نیم نگاهی افکندهایم به سیاست اجتماعی در نظامهای سوسیالدموکراتیک. در روزهای آینده به نظامهای لیبرالدموکراتیک، ایدئولوژیک، نظامهای حاکم بر کشورهای در حال توسعه و نظامهای تلفیقی خواهیم پرداخت. گرچه در همین آغاز باید تاکید کرد که شمار زیادی از کشورهای جهان هستند که با ما ملغمهای از روشهای فوق اداره میشوند و نه میتوان سر از اقتصاد سیاسی شان درآورد و نه از سیاست اجتماعیشان. در هر حال پرسش اصلی ما این است که چه کسانی میتوانند مهندسین اجتماعی باشند؟ شاید برای پاسخ به این پرسش سر از جمهوری افلاطون درآوریم یا حتی به گذرگاه فقه عصر مدرن نزدیک شویم.