فاطمه صادقی| اینکه 30سال خارج از مملکتت زندگی کنی، اما دلت برود برای وطنت، اینکه 30سال خانهات، زندگیات، کارت را در یک کشور خارجی بنا کنی اما باقی عمرت را برگردی به وطن تا زحمت همه این سالها را وقف هموطنانت کنی، کار هر کسی نیست. اینکه برگردی، برگردی به روستای کوچک زادگاهت و دغدغه کارهای نیکوکارانه داشته باشی، مرد میخواهد و دلی بزرگ. چیزی که باعث شده نام «قربان محمدیشاهنظری» در روستای کوچک کملر شهرستان گمیشان استان گلستان، مانا شود. کوچک و بزرگ او را میشناسند؛ مردی که با وجود 30سال زندگی در خارج از کشور، دوباره به زادگاهش بازگشت و از خداوند 10سال عمر خواست تا سالها یی را که نبوده است با وقف دارایی و توان خود در جمعیت هلالاحمر جبران کند. یک خیر سلامت از تبار آدمهایی که راحت دل میکنند، بهسادگی میبخشند و بعد هم خوبیشان را میاندازند تهته ذهنشان تا مصداق نیکوکارانی باشند که نیکی میکنند و در دجله میاندازند و منتظر پاداش نمیمانند. قربان و هزاران داوطلب در این کشور بهراحتی آب خوردن از اموالشان میگذرند و میشوند دستهای سودرسان به مردم. اینها اثر منفی کسانی را که به مردم ضرر میرسانند خنثی میکنند و طبیعت را بار دیگر به تعادل میرسانند. دردنیا حجم خوبی و بدی باید متعادل باشد تا هیچ چیز از هم نپاشد و این نیکوکاراناند که ابزار به تعادل رساندن دنیا هستند. خوبیها هیچگاه فراموش نمیشود، گرچه مردم گاهی فراموشش میکنند، ولی خداوند حافظهای تمامعیار دارد. او میگوید بنا به فرموده پیامبر اسلام(ص)، بهترین شما کسانی هستند که نفعش به مردم بیشتر باشد. بنابراین هرکس معتقد است، باید در این قسم از فعالیتها موتور سرخود باشد یا حداقل ضرری به کسی نرساند و این همان منبع خروشان نیکی است که هر چه از آن بیشتر ببرند، بیشتر میجوشد و افزونتر میشود. به همین بهانه «شهروند» با او درباره زندگی پرفرازونشیبش از سالهای دور از وطن تا بازگشت به زادگاهش گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید.
با زندگی «قربان محمدیشاهنظری» شروع کنیم.
سال 1340 در روستای کوچک کملر شهرستان گمیشان استان گلستان به دنیا آمدم. در همین روستا مدرسه رفتم و دانشآموخته رشته الهیات هستم اما پیشه اصلیام کشاورزی و دامداری است.
دغدغه کارهای خیر از چه زمانی در ذهن شما پررنگ شد؟
خب همه ما میدانیم که یک دانه گندم 70 دانه میشود و در آن خوبیها تکثیر میشوند. به همین خاطر دغدغه کارهای داوطلبانه از کودکی با من بود. یادم هست همان موقع که به مدرسه میرفتم پیشنهاد ساخت یک کتابخانه را برای اهالی روستا مطرح کردم. اما چون خیلی کوچک بودم هیچکس نمیتوانست به من اعتماد کند و ساخت چنین مکانی را به من واگذار کند. به همین خاطر صبر کردم تا بزرگتر شوم و رویاهایم را تحقق بخشم. تا اینکه سال 58، زمانی که 18سال بیشتر نداشتم، پیشنهاد ساخت یک مدرسه را مطرح کردم و مردم روستا به تواناییهایم اعتماد کردند و با کمک هم مدرسه سه طبقه «بنات» در بندر ترکمن را ساختیم. تا به امروز که این مدرسه را بزرگ و بزرگتر و به مسجد و کتابخانه هم تجهیز کردند.
شما در یک روستا به دنیا آمدید و در زمان جوانیتان به خارج از کشور رفتید و 30سال در آنجا زندگی کردید، چطور شد که دوباره به وطن برگشتید؟
درست است که من 30سال در خارج از کشور زندگی کردم اما درتمام این مدت قلبم برای مردم کشورم و برای کمک به آنها میتپید. به همین خاطر در آنجا هم در برنامههای نیکوکارانه صلیبسرخ کانادا مشارکت میکردم. ضمن اینکه در تمام این سالها با خیرینی که در همان زادگاهم فعالیت میکردند، ارتباط داشتم. چند سال پیش برای اقامت 6 ماهه بعد از 30سال از کانادا به ایران برگشتم. به خاطر همین هم در نخستین روزهای ورودم به شهر، با چند نفر دیگر از خیرین آشنا شدم و سپس جذب نیکوکاران و داوطلبان در خانه داوطلب جمعیت هلالاحمر شهر شدم.
در این مدت چه کارهایی انجام دادید؟
در این مکان، مردان و زنان داوطلب با یک آرمان، هدف، دلمشغولی و راه مشترک فعالیت میکنند. اصلیترین انگیزه ما کمک به توسعه خدمات بهداشتی و درمانی مردم استان گلستان است. در این مدت برای رسیدن به این هدف تلاشهای زیادی انجام دادیم تا اینکه مهرماه سال گذشته نتیجه این همدلی، با ساخت نخستین خانه سلامت و امید در سطح کشور به سرانجام رسید. این خانه شد مرکزی برای غربالگری سرطان، آموزشهای پیشگیرانه، خدمات فیزیوتراپی و پایش سلامت شهروندان.
لذت فعالیت داوطلبانه و کار خیر آن هم در وطن خودتان را در چه میدانید؟
تمامی عملکرد اعضای خانه داوطلب، قصه عشق و ایثار است. قصه وفاداری به عهد و نیکاندیشی. لحظات شادی که این داوطلبان با هم داشتند از برق نگاهشان پیداست، از خاطرات کار کردنهای گروهیشان، از لبخند نشسته گوشه لبشان وقت تعریف کردن از چگونگی خرید زمین 80میلیون تومانی و ساخت ساختمان هلالاحمر شهر بندرترکمن که قرار است تا 3 ماه دیگر کار آن تمام شود. وقتی به این سادگی و از اعماق قلبشان دغدغه فعالیت داوطلبانه دارند من شور بیشتری برای کار خیر پیدا میکنم. این تبادل احساسات، انگیزه من را صدچندان میکند و این از شیرینی بودن با هم، ساختن پلهپله امید، رشد کردن، پیروزشدن، از پلههای موفقیت بالا رفتن، با هم، همیشه، صادقانه، عاشقانه خبر میدهد. لذتی که ماندگار خواهد ماند.
درحال حاضر مهمترین نیازی که باید داوطلبان استان گلستان آن را برطرف کنند، چیست؟
تلاشهای زیادی کردهایم تا از منابع طبیعی غرب استان گلستان، 15 هکتار زمین بگیریم. از اطرافیان هم برای ساختن دهکده بینالمللی امداد و نجات شهرستان گمیشان پول جمع میکنیم. یعنی کسانی که از این اقدام مطلع میشوند، وقتی از آنها میخواهیم تا آستین بالا بزنند و وارد این وادی بشوند، بیدرنگ میپذیرند. چون قرار است در این دهکده اردوگاهی با ظرفیت 500 چادر ایجاد کنیم که بتواند در مواقع حادثه حتی به کشورهای همسایه هم سرویس دهد و در شرایط عادی هم بوستانی باصفا برای خانوادهها شود.
تاکنون چند نفر داوطلب به شما پیوستهاند تا پروژههایتان اجرایی شود؟
تا این لحظه 30 نفر از خیرین را همراه خودمان کردهایم تا با تهیه زمین 2 هکتاری در بندرترکمن و صرف هزینه یکمیلیارد و 200میلیون تومان، کلنگ بنای مرکز جامع پیشگیری و کنترل سرطان را به زمین بزنیم تا دوسال دیگر که ساخت و تجهیز آن کامل میشود و محلی میشود برای تسکین آلام بیماران با ساختن 2 مهمانخانه، یکی برای پزشکان داوطلب و متخصص که از شهرهای دیگربه این مرکز میآیند، یکی هم برای همراهان بیمار.
چشمانداز شما به فعالیتهای داوطلبانهتان چیست؟
خواسته مشترک من با خیرین سلامت جمعیت هلالاحمر استان گلستان، تأسیس مجمع خیرین داوطلب برای اجرای بهتر همه برنامههای جمعیت و ساختن مراکز درمانی متعدد است. حتی شاید این کار به استان خودمان ختم نشود و ما بتوانیم بیمارستانهای دیگری را در استانهای محروم بسازیم و شاید یک مرکز مدرن برای تحقیقات سرطان، اما معتقدم هنوز جای کار در استان خودمان زیاد باقی است.
شما برای کارهای داوطلبانهتان وارد جمعیت هلالاحمر شدید، چه چیزی باعث شد فعالیتتان را با این جمعیت آغاز کنید؟
بهتر از اینجا برای کمک موثر و مفید سراغ ندارم، آن هم در استانی که فهمیدهام در ردیف آسیبپذیرترین استان کشور از نظر شیوع سرطان قرار دارد. این سازمان جمعیتی جهانی است و بهترین جا برای کسانی که میخواهند برای مردمشان خدمت کنند و آرزو میکند کارهای خیر در قالب سازمانی مثل هلالاحمر باعث میشود این سازمان از حالت اداری بیرون بیاید و بیشتر شکل مردمیتر به خودش بگیرد تا از برنامههای جهانی فاصله زیادی نگیرد.
این همه سال داوطلب کمک به انسانها و همنوعانتان شدهاید؛ فکر میکنید کارهای خیر در زندگی انسان چه نتیجه و بازتابی دارد؟
یک دودو تا چهارتای مادی محاسبات غیرمادی را جذاب میکند. دلم خوش است به ساختن مراکز درمانی، به آرامشی که از روی هم نشستن آجرها و بالا رفتن دیوارها میگیرم، از حس خوبی که بیماران نیازمند به من میدهند و ذکر خیری که دارند، انگار در دنیا سربلندم میکند.
آیا برای ادامه کارهای خیر در ایران میمانید یا تصمیم دارید به کانادا برگردید؟
واقعیت این است که من 30سال در کانادا زندگی کردهام و همه زندگی، کار، خانوادهام در این کشور است. به همین خاطر مجبورم به آنجا برگردم اما اطمینان دارم اگر جسمم هم در ایران و در کنار یاوران داوطلب نباشد، اما آرمانهایم هست. گروهی که ردپای خدمت مشترک را ساختهاند.