راه‌گشایی در فرهنگ عامه؛ آجیل مشکل‌گشا و افسانه باباخارکن
 
نذری افسانه‌وار؛ آرامشی خیال‌انگیز
 
مشکلات، خطرها و مانع‌هایی در مسیر انسان از روزهای آغازین زندگی بر زمین تاکنون وجود داشته است. انسان در این میانه رویکردهایی گوناگون برای رویارویی و ایستادگی با این‌گونه مسائل در پیش گرفته است. می‌گویند انسان‌های نخستین با نقاشی روی دیوارهای غارها، از آن نقش‌ها در شکار و زندگی کمک می‌خواستند. این را شاید بتوان کهن‌ترین صورت نذر نزد انسان انگاشت؛ کنشی ساده و برآمده از نیازهای اولیه. این شکل‌های ساده نذر در گذر روزگاران بنا بر نیازهای روحی و با توجه به اندک دارایی عامه مردم همچنان وجود دارد. یکی از این صورت‌های ساده نذر آجیل مشکل‌گشا است که بر اساس قصه‌ها و افسانه‌هایی چند، رگه‌هایی از واقعیت را نیز در خود دارد. ریشه این نذر آنگونه که گفته شده است به دوران ایران باستان، دوران پیش از زرتشت، بازمی‌گردد. این نذر پس از آن نیز در زمان جشن گاهنبارها رایج بوده است؛ جشنی که برای گرامی‌داشت امشاسبندان (هفت فرشته مقرب به اهورامزدا) و فروهر(جوهر زندگی) برپا می‌شد. زرتشتیان افزون بر این در زمان مرگ عزیزان‌شان تا سه روز آجیل پخش می‌کردند و باور داشتند چنین کاری نشانه ادامه زندگی عزیزان‌شان است. زنان در کانون خانواده، آن گونه که شهره است، سنت‌های فرهنگی را با عشق، ستایش و نفی مرگ و امتداد زندگی و دعا و راز و نیاز درهم آمیخته‌اند. آن‌ها در واقع پایه‌گذار و ادامه‌دهنده برخی از سنت‌های کهنسال تاریخ‌اند. نذر آجیل از جمله این سنت‌ها است؛ دانه‌هایی خوردنی که به دست زنان برکت‌آفرین در اعصار قدیم، سبز و برای تقسیم گونه‌ای شادی و حسی معنوی از سر شکرگزاری و نذر میان مردم تقسیم می‌شد. از این‌رو است که نذر آجیل مشکل‌گشا زنانه و ترکیب‌اش بنا بر سلیقه آنان است. دو پایه مهم آن اما نخودچی و کشمش است. پسته، فندق، تخمه‌های آفتابگردان و کدو، بادام زمینی، گردو، شکلات، توت و انجیر هم می‌تواند از دیگر اجزای آن باشد. گاه دوازده گونه از این دانه‌ها و تخمه‌ها به نیت چهارده معصوم تهیه می‌شود. بر طرف شدن مشکل‌های گوناگون، دور شدن از چشم بد و گشایش بخت از جمله نیت‌هایی است که در نذر این آجیل و خوردن آن مورد نظر عامه مردم جای می‌گیرد.
 

|آمنه ابراهیمی  |   تاریخ‌پژوه|

این آجیل بر سر سفره‌های نذری نیز مشاهده می‌شود. خوردن آن در چهارشنبه‌سوری و شب یلدا هم معمول است. در قدیم کسی که نذر آجیل مشکل‌گشا داشت مواد لازم آجیل را از مغازه‌ای تهیه می‌کرد که رو به قبله و صاحب‌اش به خوش‌نامی شهره بود. یکی از بزرگان مجلس، در زمان پاک کردن آجیل، قصه باباخارکن را می‌گفت که در واقع گره‌گشایی نذر آجیل را بیان می‌کرد. آجیل بدین‌شیوه برای مصرف شب چهارشنبه‌سوری یا نذر سفره آماده می‌شد. کارهایی دیگر نیز در تهیه این آجیل در مراسم مذهبی انجام می‌شود. مثلا در زمان پاک کردن آجیل، هر چه از پوست ترکیبات به جای می‌ماند، دور نریخته، به آب جاری می‌سپارند. در هنگام ریختن پوست آجیل به آب، معمول است گفته می‌شود «ای آب روان سلام ما را به حضرت علی برسان». با توجه به جایگاه مشکل‌گشایی آن حضرت و شهرت ایشان به مشکل‌گشایی که گاه در پی نام‌شان می‌آید، می‌توان نمود شخصیت آن حضرت را در باورها و اعتقادات مذهبی و توسل را در زمان مشکلات، نزد عامه به تماشا نشست. این آجیل‌های مشکل‌گشا که بر سر سفره‌های نذری جای داده می‌شود با خواندن سوره‌ای کوتاه از قرآن و ذکر صلوات مصرف می‌شود.
نذری به گستردگی ایران فرهنگی
این نذر فراتر از مرزهای سیاسی امروز، در گستره ایران فرهنگی مشاهده می‌شود. نذر آجیل مشکل‌گشا در میان زنان در افغانستان نیز رایج است؛ آیینی که ریشه‌های مشترک ما را با مردمان آن سرزمین بازمی‌گوید، همان‌ها که روزگاری جزیی از پیکره ایران بودند. این ریشه‌های مشترک از قصه‌ها و افسانه‌های عامه سرچشمه می‌گیرند. جالب توجه است که قصه پیر خارکن در افغانستان نیز رواج دارد. بنا به نوشته محمدعمر قریشی در نوشتاری با نام «نذر مشکل‌گشا»، زنان افغان این نذر را برای رفع حاجت مانند شفای بیمار، رفتن به زیارت، نجات از تنگ‌دستی و رسیدن مسافر به خانه ادا می‌کنند. روشن است که واپسین مورد، نگرانی عامه را از خطرها و مشکلات سفرهای قدیم می‌رساند؛ سفرهایی دور و دراز که گاه با پای پیاده انجام می‌گرفت و خطرهایی فراوان را پیش روی مسافر می‌گذاشت. دو مساله پیش از ادای این نذر در نظر گرفته می‌شود؛ یکی مراد مطلوب و دیگری اندازه مصرف نذر. نیت نذر اینگونه بیان می‌شود «یا غوث الاعظم دستگیر مرا به مرادم برسان، اگر به مراد خود رسیدم برای خشنودی روحت نذر مشکل‌گشا را یکبار در آخر هر ماه می‌دهم و ادای آن را بگردن خود دِین می‌گیرم».
یک افسانه خیال‌انگیز
مصرف نذر بنابر توانایی هر فرد مشخص می‌شود. صبح یا عصر، زمان برپایی سفره نذر آجیل مشکل‌گشا در نظر گرفته می‌شود. نخود و کشمش به اندازه‌ای که نیاز است فراهم آمده، هفت زن به دور سفره می‌نشینند و کشمش و نخود را پاک می‌کنند. آجیل را سپس هفت قسمت می‌کنند. عدد هفت در بطن این نذر، از آن باور قدیم به هفت امشاسبند، نشانی روشن دارد. یکی از زنان، افسانه نذر را پیش از خوردن آن بازمی‌گوید. پیام صبا در نوشتاری با نام «آجیل مشکل‌گشا» ریشه‏های تاریخی و کارکردی این افسانه را بررسی کرده است «یکی بود یکی نبود. یک خارکنی بود که یک زن و هفت تا دختر داشت و با خارکنی زندگی رو به سختی میگذروند، یکروز که رفته بود صحرا خار بکنه یک سواری رو دید نورانی، سوار گفت ای خارکن این اسب من رو نگهدار تا برگردم، وقتی که سوار برگشت یک مشت ریگ داد به خار کن و گفت هر ماه صد دینار از هفت تا خشکبار خیرات کن و به هفت نفر بده، و تا خارکن آمد ببینه که این چی بوده سوار ناپدید شد، غروب که خارکن به خانه برگشت ریگ‏ها را گذاشت گوشه صندوق‏خونه که بچه‌ها یه قول دو قول بازی کنند و خودش رفت خوابید، نیمه‌های شب زن خارکن بیدار شد که به بچه شیر بده که دید توی صندوق‌خونه روشنه رفت و شوهرش رو بیدار کرد، تازه فهمیدند که این سنگها قیمتیه. از این‌پس با فروش سنگ‏ها، کار و بارشون خوب شد و خارکن کم‌کم یکی از تاجرهای بنام شد. این بود تا روزی که تاجر برای کاری باید می‏رفت مسافرت، به زنش سفارش کرد که ای زن آجیل رو فراموش نکنی که زن گفت من حواسم از تو جمع‌تره، خلاصه مرد رفت و زن هر ماه خیرات رو انجام میداد تا اینکه با زن پادشاه دوست شد و زن پادشاه دعوتش کرد به ییلاق و زن آجیل رو فراموش کرد، خلاصه این رو داشته باشین تا اینکه یک روز گردنبند زن پادشاه گم شد و گفتن کی دزدیده کی ندزدیده و انداختن گردن زن تاجر و گرفتن زندانیش کردن و تمام دارایشون رو هم گرفتن، تاجر که از سفر برگشت رفت خونه دید که همه چی رو بردن و از زن و بچه‌هاش هم اثری نیست. داشت از همسایه‌ها داستان رو میپرسید که گرفتن و زندانیش کردند. نیمه‌های شب همون سوار آمد و با تک پا زد مرد رو بیدار کرد و گفت: "ای کورباطن نگفتم ماهی صد دینار آجیل مشکل‌گشا بگیر و خیرات کن" و صد دینار به مرد داد. این رو گفت و غیب شد، مرد تاجر تازه شستش خبردار شد که کار کار آجیله. پاشد و آمد دم زندان به یک جوانی گفت این صد دینار رو بگیر و برای من آجیل بخر، جوان گفت من عروسی دارم و وقت ندارم. یک جوان دیگه آمد مرد تاجر گفت ای جوان این صد دینار رو برای من آجیل بخر، اولش جوان گفت ما مرده داریم من دارم میرم سدر و کافور بخرم اما بعد گفت مرده که جایی نمیره بذار مشکل این مرد رو حل کنم، رفت و آجیل گرفت و آورد داد به مرد. مرد هم بین هفت نفر تقسیم کرد. حالا بشنوید از زن پادشاه که کنار حوض نشسته بود و گرما هم بیداد میکرد ... رفت آبتنی که دید یک کلاغ گردنبندو که به منقارش بود آورد و گذاشت رو لباساش تازه فهمید که در حق تاجر و خانوادش چه ظلمی کرده و آنها رو آزاد کرد و دختر کوچک تاجر رو هم برای پسر بزرگش خواستگاری کرد. حالا بشنوید از اون جوان اولی که وقتی رفت خانه که عروس‌و ببره آرایشگاه دید که عروسش مرده، جوان دومی که رفته بود برای مرده سدر و کافور بخره وقتی رفت خونه دید که مرده زنده شده. آجیل مشکل‌گشا همچین که گره از کار آنها وا کرد از کار شما هم وا کنه».
هرچه نزدیک به زمان ما می‌شود دورتر می‌نماید
گره‌های مشکل‌ها بدین‌سان برپایه این باور افسانه‌وار اما دربرگیرنده واقعیتی رمزگونه در زندگی، به وسیله این نذر در سپهری زنانه گشوده می‌شود؛ مسایلی که در گذر روزگار پنجه بر روح می‌سایند، اینگونه تاب‌آوردن‌شان در پناه همدلی‌ها و رازها و نیازها و نذرها، اندکی آسان می‌آیند و چه بسا در پناهگاه‌هایی اینچنین حل شوند. سخن درباره راه‌کارهای مشکل‌گشایی در فرهنگ ایران بسیار است؛ راه‌کارها، سنت‌ها و مسیرهایی که در دل فرهنگ، دور و نزدیک می‌نماید. به روایت محمدعلی اسلامی ندوشن در نوشتاری با نام «چند اشاره در مورد فرهنگ»: «و من چون چشم خود را می‌بندم و این گذشته را در ذهن مجسم می‌کنم، کاروان عظیمی به نظرم می‌آید، در شبی پرستاره با سایه‌های بلند و همهمه گامها و سمها و زنگها و های و های آواهایی مبهم و دور، که هرچه نزدیک به زمان ما می‌شود دورتر می‌نماید و با آنکه روبروی ماست گوئی پشت به ما راه می‌سپرد».


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/67447/نذری--افسانه‌وار؛--آرامشی-خیال‌انگیز