سعید اصغرزاده| یک زمانی مرحوم شاهرخ مسکوب گفته بود: ایرانی بودن با همه مصیبتها به زبان فارسیاش میارزد. من در یادداشتهایم آرزوی زبانی را میکنم که وقتی از کوه صحبت میکند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح... از سَبُکی بهدست نتواند آمد و الان که طی چند شماره از زبان پارسی گفتهایم، میبینم که شاهنامهپژوه ما چه زیبا گفته است.
در دو شماره پیشین میزگرد که همچنان ادامه دارد به مباحث مختلفی ازجمله بازیهای زبانی زبان پارسی و دغدغههای ترجمه علوم نوین و تاریخ پیدایی زبان، سخن گفتیم. گاه در میانه گفتارها نقلقولهایی از دیگران میشد که برخی از صاحبنظران در تماس با روزنامه خواهان بیان کامل دیدگاههای مورد اشاره میشدند. از همین روی در ادامه میزگرد توانمندیهای زبان پارسی با دو مبحث جدید یعنی؛ دیدگاه پروفسور حسابی در مقایسه زبان پارسی و عربی و جمعآوری دیدگاههای موجود در یک برهه تاریخی توسط دکتر نگار داوریاردکانی، موضوع را پی میگیریم و در قسمت چهارم میزگرد، با سخنان دکتر شروین وکیلی و پرسش و پاسخ، پرونده این میزگرد را در هفته آینده میبندیم.
پروفسور حسابی و توانایی زبان فارسی
پروفسور حسابی از منظر مقایسه زبان پارسی با عربی سخن گفته است. به اعتقاد او در تاریخ جهان هر دورهای ویژگیهایی داشته است. در آغاز تاریخ، آدمیان زندگانی قبیلهای داشتند و دوران افسانهها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی دوره دهنشینی و شهرنشینی آغاز شده، سپس دوران کشورگشاییها و تشکیل پادشاهیهای بزرگ مانند هخامنشیان و اسکندر و امپراطوری رم بوده است. پس از آن دوره هجوم اقوام بربر بر این کشورها و فروریختن تمدن آنها بوده، سپس دوره رستاخیز تمدن است که بهنام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسان بودند. میگویند که وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظیفهشناسی لژیونهای رومی بوده که ضامن پیروزی آنها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمان مغول و ملل متحد چندان فرقی با هم نداشته است. از دوران رنسانس به این طرف ملل غربی کمکم به پیشرفتهای صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی، دو قرن ابزار کار آنها بهاندازهای کامل شد که برای ملل دیگر یارای ایستادگی در برابر حمله آنها نبود و همزمان با این پیشرفت صنعتی، تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد، زیرا برای بیان معلومات تازه ناگزیر به داشتن واژههای نوینی بودند و کمکم زبانهای اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف شدند.
در اوایل قرن بیستم ملل مشرق پی به عقبماندگی خود بردند و کوشیدند این عقبماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوششها وجود داشت و چاره را در پذیرفتن یکی از زبانهای خارجی برای بیان مطالب علمی یافتند. بعضی ملل چاره را در پذیرفتن یکی از زبانهای خارجی برای بیان مطالب علمی دیدند، مانند هندوستان ولی ملل دیگر به واسطه داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این راهحل را بپذیرند که یک مثال آن کشور ایران است.
برای بعضی زبانها به علت ساختمان مخصوص آنها جبران این کمبود واژههای علمی کاری بس دشوار و شاید نشدنی است .
باید خاطرنشان کرد که شماره واژهها در زبانهای خارجی در هر کدام از رشتههای علمی خیلی زیاد است و گاهی حدود میلیون واژه است. پیدا کردن واژههایی در برابر آنها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمیشود از روی تشابه، استعاره، تقریب و تخمین در این کار پردامنه به جایی رسید و این کار باید از روی یک اصول علمی معین انجام گیرد تا ضمن عمل به بنبست برنخورد.
برای اینکه بتوان در یک زبانی به آسانی واژههایی در برابر واژههای بیشمار علمی پیدا کرد باید امکان وجود چنین اصل علمیای در آن زبان باشد. میخواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت زبان فارسی، زبانی است توانا در صورتی که بعضی زبانها گو اینکه از جهات دیگر یکسابقه ادبی درخشانی دارند ولی در مورد واژههای علمی ناتوان هستند.
اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاور نزدیک وجود دارد صحبت میکنیم که عبارتنداز زبانهای هند و اروپایی (Indo-European) و زبانهای سامی (Semitic) . زبانهای فارسی از خانواده زبانهای هند و اروپایی هستند.
در زبانهای سامی واژهها بر اصل ریشههایی سه حرفی یا چهارحرفی قرار دارند که ثلاثی و رباعی گفته میشوند و اشتقاق واژههای مختلف براساس تغییر شکلی است که به این ریشهها داده میشود و به نام ابواب خوانده میشود. پس شمار واژههایی که ممکن است در این زبانها وجود داشته باشد، با شمار ریشههای ثلاثی و رباعی نسبت مستقیم دارد. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشههای ثلاثی چقدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combination) بهکار میبریم.
حداکثر تعداد ریشههای ثلاثی مجرد مساوی ۱۹۶۵۶ است و نمیشود بیش از این تعداد ریشه ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد.
درباره ریشه رباعی میدانیم که تعداد آنها کم است و حدود ۵درصد تعداد ریشه ثلاثی است، یعنی تعداد آنها حدود هزار است. چون ریشههای ثلاثی نیز هست که به جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که یکی از آنها تکرار شده مانند فعل (شَدَّ) که حرف (د) دوبا بهکار رفته، ازاینرو بر تعداد ریشههایی که در بالا حساب شده است، چندهزار میافزاییم و جمعا عدد بزرگتر ۲۵هزار ریشه را میپذیریم.
بهطوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار میکردند در یکی از مجلههای خارجی خواندهاند که در برابر کلمات بیشمار علمی که در رشتههای مختلف وجود دارد، آکادمی مصر که در تنگنای موانع بالا واقع شده، چنین نظر داده است که باید در مورد کلمات علمی و از قواعد زبانهای هند و اروپایی استفاده کرد. مثلا درمورد cephalopode که به جانوران نرمتنی گفته میشود مانند octopus که سروپای آنها به هم متصلند و در فارسی به آنها (سرپاوران) گفته شده، بالاخره کلمه (راس رجلی) را پیشنهاد کردند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمه mollusque که در فارسی (نرمتنان) گفته میشود، در عربی یک جمله بهکارمیرود: «حیوان عادم الفقار».
آیا فارسی در خطر است؟
دکتر نگار داوریاردکانی در سخنرانی خود با عنوان «برنامهریزی برای زبان فارسی» به ارایه نتایج تحقیق پیرامون برنامهریزی زبان فارسی میکوشد به طبقهبندی و ارزیابی نگرشها و آرای چهلوسه صاحبنظر ایرانی نسبت به زبان فارسی و برنامهریزی آن بپردازد. چارچوب طبقهبندی، مرور مقالات استخراج شده است که با برخی چارچوبهای موجود در بررسیهای برنامهریزی زبان انطباق نسبی دارد. بدین ترتیب، بنده به سنجش نگرشهای این افراد نسبت به برنامهریزی زبان فارسی در زیر مقولات برنامهریزی پیکره، برنامهریزی شأن، برنامهریزی آموزش زبان، اهداف و ایدئولوژیهای برنامهریزی زبان فارسی، متولیان زبان فارسی، مشکلات زبان فارسی و راهحلهای آن دست یافتهام. در این میان افراد معدودی درباره زبان انگلیسی نیز نظر دادهاند که به ذکر آنها نیز خواهم پرداخت.
نگرش در باب برنامهریزی پیکره
بهطورکلی در حوزه پیکره زبان فارسی به سه مسأله خط، نحو و واژگان پرداخته شده است که بیشتر اظهارنظرها سمتوسوی استانداردسازی دارد. در حوزه خط به مسائل اصلاح خط، جدانویسی و سرهمنویسی، استانداردکردن املا و در حوزه نحو به امر دستورنویسی و در حوزه واژگان به مسائل واژهسازی و فرهنگنویسی پرداخته شده است.
مسائل خط و املا، دستور و دستورنویسی و واژگان و فرهنگنویسی
در دوره تاریخی سالهای 1312 تا 1383 هجریشمسی، نفیسی در مخالفت با دشواریهایی که به خط فارسی امروز نسبت داده میشود، «خط پهلوی را بسیار دشوارتر از خط عربی» قلمداد میکند. امام شوشتری به مشکل جدانویسی و سرهمنویسی و لزوم استانداردکردن املا اشاره میکند. ضمنا او در این دوره تاریخی نخستین کسی است که به ضرورت دستورنویسی اشاره میکند.
در حوزه واژگان، امام شوشتری بر ضرورت فرهنگنگاری تاکید میکند. در حوزه واژهسازی، نفیسی با این ادعا که یکدستی زبان فارسی در ایران و در کشورهای همسایه برهممیخورد، با امر واژهسازی مخالفت میکند. خانلری به مخالفت با واژهسازیهای فرهنگستان میپردازد. صادقی به مخالفت با واژهسازی یا واژهیابی از لغات مرده پرداخته و بهطورکلی با واژهسازی رسمی چندان موافقتی ندارد. حقشناس در باب اختلافاتی که بر سر واژهسازی وجود دارد، صریحا اعلام میدارد اختلاف واقعی بر سر «واژهساز» است و نه «واژهسازی». فروغی بیشتر به مسأله واژهیابی تاکید دارد و نه واژهسازی و اعلام میکند ایرانیان قوه تصرف در زبان فارسی و واژهسازی را ندارند.
نفیسی موافقت خود را با واژهسازی اعلام میدارد. خانلری نیز همچون نفیسی واژهسازی را کار نویسندگان میداند و بر لزوم واژهیابی از زبان طبیعی مردم تاکید میکند. دولتآبادی معتقد است که واژهسازی باید مبتنیبر سلیقه و پذیرش مردم باشد. محیط طباطبایی با واژهسازیهای فرهنگستان مخالفت میکند و معتقد است که فرهنگستان الفاظ ناسازگار را قبول کرد و ضمنا در بسیاری از موارد دچار تردید و تغییر رأی بود. او اضافه میکند واژهسازی باید همراه با ذوق ادبی باشد. محجوب نیز با واژهسازی رسمی چندان موافق نیست. خواجهنوری نظر دکتر معین را اینگونه نقل میکند که «از تحمیل لغات بر مردم باید جلوگیری کرد و فقط باید مردم را در معرض واژههای ساختهشده قرار داد». او اعلام میدارد که وضع لغت، «بدعت» نیست. وحیدزاده و امام شوشتری با واژهسازی موافقاند. راسخ معتقد است که واژهسازی موجب غنای زبان فارسی میشود. گل گلاب ضمن موافقت با واژهسازی، استفاده از شیوه گرتهبرداری و ترجمه به عربی را در واژهسازی مجاز میشمارد. شعار در واژهیابی و واژهسازی، استفاده از واژههای شاهنامه را توصیه میکند. حقشناس واژهسازی را نوعی نوآوری زبانی میداند و اینکه قواعد مرده زبان دوباره زایا شوند را امری ممکن و طبیعی میداند. ضمنا اعلام میدارد که مرز بین فرآیندهای اشتقاق و ترکیب چندان مشخص نیست، بهگونهای که ممکن است بتوان این دو را جلوههای دوگانه یک چیز دانست. به همین دلیل او گرایش زبان فارسی یا فارسیزبانان به سمت اشتقاق را نیز امری طبیعی تلقی میکند و اصرار در اینکه چون فارسی یک زبان ترکیبی است باید ترکیبی باقی بماند و اینکه استفاده از فرآیند اشتقاق مخل طبیعت آن است را خطا تلقی میکند. او در مجموع گرایش کنونی را هراس از واژهسازی میداند. ناصری ضمن تایید واژهسازی اعلام میدارد که بیشترین کوشش فرهنگستان نباید صرف معادلسازی و معادلیابی شود. او اضافه میکند برای اسامی خاص نباید واژه ساخت، واژههای لاتین را نباید تغییر داد. اما واژههایی که از زبان روزمره انگلیسی وارد میشوند را باید عوض کرد. او استفاده از اشتقاقهای عربی و وندهای فارسی را توصیه میکند و پذیرش واژههای بیگانه را مشروط به تعیین شیوه تلفظ آنها میداند.
نگرش در باب برنامهریزی شأن
در حوزه برنامهریزی شأن به مسائل شأن داخلی و بینالمللی زبان فارسی، گویشها و زبانهای دیگر رایج در ایران اشاراتی به میان آمده است.
شأن داخلی
اقبال، برای حفظ زبان فارسی بهعنوان زبان رسمی کشور، ترویج آموزش زبان فارسی در دیگر کشورها را ضروری دانسته و توجه بیشازحد به گویشها و زبانهای دیگر رایج در ایران را مخل و مضر شأن زبان فارسی اعلام میکند. او تقویت زبان فارسی را مقدم بر پرداختن به گویشها و زبانهای رایج دیگر میداند. محیط طباطبایی در بیان شأن گویشها اعلام میدارد که مردم حق دارند گویشهای خود را دوست داشته باشند. جعفری، همزبان با اقبال اعلام میدارد که در توجه به گویشها باید مراقب جایگاه زبان رسمی بود و درمجموع، صلاح را در این میداند که در مورد گویشها هیچ اقدامی نشود. سمیعی، کاربرد نابجای زبان محلی و شکسته را یکی از ناهنجاریهای زبان فارسی امروز میداند.
شأن بینالمللی
امام شوشتری با اظهار تاسف نسبت به شأن بینالمللی زبان فارسی، زبان فارسی را در میان زبانهای زنده دنیا در رده گویشهای محلی و شهابی ارتقای شأن بینالمللی زبان فارسی را منوط به آموزش آن در کشورهای دیگر میداند.
نگرش در باب برنامهریزی آموزش زبان
در حوزه برنامهریزی آموزش، باطنی به نکته مورد غفلتی در باب آموزش زبان فارسی اشاره میکند و آن اینکه یادگیری زبان، یادگیری یک مهارت است. ایرانی نیز به کیفیت پایین آموزش زبان فارسی و مسأله جدی بیسوادی اشاره میکند. البته اکثر محققان بهعنوان یکی از راهحلها و پیشنهادات اصلاح زبان فارسی به مسأله اصلاح امر آموزش زبان فارسی اشاره دارند که در جای خود بهطورمفصل ذکر خواهد شد.
نگرش در باب ایدئولوژیها و اهداف برنامهریزی زبان
درخصوص ایدئولوژیها و اهداف برنامهریزی زبان میتوان به موارد «زبان فارسی بهعنوان میراثفرهنگی» و در نتیجه برنامهریزی زبان فارسی با هدف حفظ میراثی فرهنگی یا مخالفت با تحول زبان یا تقویت زبان با نگاه به زبان بهعنوان ابزار انتقال علم اشاره کرد.
زبان و تحول زبان
در میان افراد موردنظر هیچ یک به مخالفت با تغییر و تحول زبان نپرداختهاند و اکثر افراد تلویحا یا تصریحا تحول زبان را امری طبیعی قلمداد کردهاند. از میان آنها عدهای به تدریجیبودن تحول زبان تاکید و ضمنا مخالفت خود را با ایجاد تغییرات سریع در زبان و استفاده از زور در کار زبان اعلام کردهاند که از آن جمله فروغی، تقیزاده و نفیسی هستند و آنهایی که متوقف نگهداشتن زبان را متوقف نگهداشتن تمدن میدانند، میتوان به دولتآبادی و وحیدزاده اشاره کرد. نجفی علت تحول زبان را نفوذ زبانهای دیگر و تغییر نیازهای اجتماعی ذکر میکند و نیز، تحول طبیعی زبان را امری کند و تدریجی، اما تحول امروزی زبانها را به سبب هجوم ناگهانی زبانهای بیگانه تحولی سریع میداند. آشوری نیز تغییر صورت زندگی انسان را باعث تغییر زبان میداند و به دگرگونیهای واژگانی، معنایی و بسامدی اشاره میکند. ایرانی طول عمر هر زبانی را وابسته به قوه ابداع و خلاقیت اصل آن زبان میداند. علینژاد نیز تحول زبان را امری طبیعی قلمداد میکند.
زبان بهعنوان میراثفرهنگی و هویت ملی
در حوزه حفظ زبان یا ایدئولوژی حفظ میراثفرهنگی یا پیوستگی تاریخی و نیز ابزارهای حفظ زبان میتوان به گفتههای رحیمزاده صفوی و عباس اقبال اشاره کرد که به زبان نگاهی عاطفی داشتهاند و زبان فارسی را میراثفرهنگی میدانند. اما در این میان باید به نظر امام شوشتری نیز اشاره کرد که نگاهی ابزاری به زبان دارد و زبان را ابزاری میداند که هرچه سادهتر باشد، کارآمدتر است و اعلام میدارد که زبان بیش از اینکه به گذشته تعلق داشته باشد، متعلق به حال و آینده است. ایرانی نیز بر حفظ پیوند با آثار گذشتگان تاکید میکند.
سمیعی همین مطلب را متذکر میشود و ضمنا معتقد است که این پیوستگی تاریخی زبان فارسی، حاصل تلاش گذشتگان ما است و اگر ما نیز بخواهیم این پیوستگی را حفظ کنیم باید تلاش کنیم. صادقی به دو نقش متحدکننده درونی و نقش متمایزکننده بیرونی زبان معیار اشاره میکند که درواقع نگاه عاطفی او به زبان را نشان میدهد. ضمنا رحیمزادهصفوی خوب حرفزدن و بهطورکلی خوب به کار بردن فارسی را به نوعی حفظ زبان فارسی و همچنین زبان را آینه تاریخ یک ملت میداند. به این ترتیب شاید بتوان او، فروغی، خانلری، محیططباطبایی، شادمان، وحیدزاده، امام شوشتری، شهابی، راسخ، صادقی، آشوری و سمیعی را ازجمله افرادی دانست که برای زبان هویتی نمادین قائلاند و بهگونهای زبان فارسی را نماد هویت ملی قلمداد میکنند. فروغی برخلاف باور غالب امروزی که مفهوم زبان ملی را مفهومی اروپایی تلقی میکنند و خاستگاه آن را تشکیل دولتهای ملی میدانند، اعلام میدارد که در نزد ایرانیان فکر حفظ خصوصیات ملی و ایرانی به هیچ وجه تازگی ندارد. او اضافه میکند ایرانیها این سوداها را آن زمان که ملل دیگر معنی ملیت را نمیدانستند، در سر داشتند. دستگردی و امامشوشتری زبان فارسی را اساس نژاد و قومیت ایرانیان میدانند و استقلال زبان را پایه استقلال ملی تلقی میکنند. خانلری، امامشوشتری و آشوری ناتوانی زبان فارسی را ناتوانی سخنگویان زبان فارسی میدانند. محیططباطبایی فارسی را پایه وحدت ملی میداند. درحالیکه صادقی زبان را عامل تعیینکنندهای در وحدت ملی نمیداند. او ارکان وحدت ملی را فرهنگ و نظام سیاسیـ اقتصادی واحد برمیشمرد و زبان را تنها جزیی از فرهنگ قلمداد میکند. داوری نیز معتقد است وجود زبان مشترک لزوما مقدم بر تشکیل یکملت نیست و چهبسا ملتی به وجود بیاید و زبان مشترک با پیدایش ملت قوام پیدا کند. شادمان وجود بیش از 11قرن اثر مکتوب فارسی را در حفظ زبان فارسی بسیار موثر میداند. وحیدزاده معتقد است علت فقر علمی و ادبی ما را باید در تاریخ معاصر جستوجو کرد. شهابی فرهنگ کهن ایرانی و زبان فارسی را ازجمله نمادهای هویت ملی میداند. سمیعی عظمت کار فردوسی را نتیجه آگاهی، ایمان و همت بالای او میداند و نیاز شدید به این سه مولفه در کار اصلاح زبان فارسی را گوشزد میکند. ربانی نتیجه تحقیق نگرشسنجی خود در دانشآموزان ایرانی نسبتبه هویت ملی را چنین بیان میکند که اعتقاد به هویت ملی ایرانی بین اقوام مختلف ایران با زبانهای غیرفارسی یکسان است. او معتقد است دانشآموزان، هوشیاری کافی نسبتبه هویت ملیشان ندارند. او جایگاه زبان فارسی میان دانشآموزان را نسبتا مناسب ارزیابی میکند و اعلام میدارد که بیش از 70درصد دانشآموزان شاهنامه را سند هویت ملی میدانند. اما در عین حال اعلام میدارد که 60درصد دانشآموزان نسبت به انتخاب نامهای خارجی بیمیل نیستند.
زبان بهعنوان ابزار
زرنیخی به زبان با نگاهی ابزاری مینگرد و آن را مهمترین ابزار و رسانه برای بالابردن آگاهیهای مردم میداند و در این میان به اهمیت این نکته که در کشورهایی که زبان رسمی، زبان مادری ساکنان آن کشور باشد، امر توسعه آسانتر محقق میشود، اشاره میکند.
نگرش در باب متولیان زبان فارسی
در باب متولیان زبانفارسی میتوان به نظر تقیزاده و خانلری اشاره کرد که متولی زبانفارسی را نویسندگان میدانند. محیط طباطبایی با بیان کلیتری متولیان زبانفارسی را افرادی میداند که در حد کمال با مبادی و مبانی و اصول زبانفارسی آشناهستند. از طرف دیگر، شوشتری روشنفکران جامعه را مسئول زبان میداند. افشار، مالکان و نگاهبانان زبانفارسی در گذشته را علما، شعرا، ادبا و عرفا میداند و به سبب سیلاب مفاهیم جدید، متولیان امروزه زبانفارسی را مدارس و دانشگاهها یا فرهنگستان میداند. حقشناس نیز به این تغییر اشاره کرده و اعلام میدارد که نوآوری زبانی تاکنون در شمار اختیارات شاعری بوده است. اما امروز اگرچه این اختیار از شاعر گرفته شده است به زبانشناس، دانشمند و صنعتگر هم داده شده است. فرشیدورد، آینده زبانفارسی را در دست ترجمهگران میداند. او عالمان، دانشمندان و نویسندگان کتابهای علمی و فنی را نیز در این امر دخیل میداند. ناصری، زبانفارسی را بیصاحب و بیسرپرست اعلام میکند. اما مسئول واژهسازی در فارسی را محققان، مترجمان، ادبا و دیگر علاقهمندان میداند. استدلال او بر این مبناست که همه افراد را نمیتوان در فرهنگستان جمع کرد و ضمنا نباید آنها را در انفعال قرار داد. ایرانی، سرنوشت آتی فارسی را در دست رسانههای همگانی میداند و سمیعی، ضمن تأیید این مطلب، متولی اصلی زبانفارسی را سازمانهای آموزشی میداند. فروغی، به مسأله مقبولیت ابداعات از جانب مردم اشاره میکند. او معتقد است که ایرانیان با زبانفارسی بیگانهاند و شدیدا بر ضرورت تربیت ملت و جلب همکاری عموم تأکید میکند. محجوب نیز به جهل مرکب مردم اشاره میکند و میگوید مردم، فارسی نمیدانند حال آنکه تصور میکنند میدانند. محیط طباطبایی ضمن تأکید بر نقش مردم در محافظت از زبان، وظیفه مشترک همه مردم در قبال زبانفارسی را، تحصیل، تکمیل و تعلیم متن زبان میداند. افشار، به انتشار جزوه «پیشنهاد شما چیست؟» توسط فرهنگستان اشاره میکند و این را نشانه توجه این سازمان به ضرورت آگاهی از عقاید مردم ایران نسبت به زبانشان میداند و مردم ایران را «باوفایان به زبانفارسی» مینامد. حقشناس از وجود روحیه ضد واژهسازی در ایرانیان سخن میگوید و معتقد است که حاکمبودن این روحیه هرگونه نوآوری زبانی در امر واژگان را برای ما هراسانگیز میکند. کسروی اعلام میدارد که پیراستن زبانفارسی جز در سایه همدستی توده انبوه مردم شدنینیست. خانلری، در مرور تاریخ زبانفارسی، حفظ زبانفارسی را در زمان استیلای بیگانگان مدیون تمایلات اکثریت مردم میداند. آشوری، کار اصلاح زبان را نیازمند همکاری، همیاری، احساس مسئولیت جمعی و بسیج توانها و نیروها میداند.
فرهنگستانها
آرای این محققان در باب فرهنگستانها به قرار زیر است: فروغی، وظیفه فرهنگستان را به دست دادن راه اصلاح و تکمیل زبان و ادبیات ایرانی و تصفیه و اصلاح زبانفارسی میداند. دستگردی، معتقد است که فرهنگستان اول فارسی را فاسد کرده است. خانلری، با واژهسازیهای فرهنگستان مخالفت میکند و معتقد است که فرهنگستان بهجای انجام وظایف اصلیاش یعنی تالیف دستور جامع و کتب علمی و ادبی و فنی و ترجمه و تحقیق در گویشها، به لغتسازی پرداخت. محیط طباطبایی، معتقد است، فرهنگستان به مشکلات زبانفارسی توجه نکرده و کیفیت کار آن پایین بودهاست. همچنین در جلب اعتماد مردم ناموفق بوده. خواجهنوری، معتقد است که خطای فرهنگستان در لغتسازی تحمیل بهجای توصیه بوده است. امامشوشتری، تشکیل فرهنگستان را لازم میداند و معتقد است در کار فرهنگستانها هیچگاه شمشیری در کار نبوده است. افشار بهوجود اختلافهای فاحش بین اعضای فرهنگستان اشاره میکند و همین را دلیل تعطیلی آن میداند. قدرتنما با تأیید گفته رئیس فرهنگستان؛ معتقد است، کسانی با فرهنگستان به مخالفت برخاستند که کمترین نیاز را به واژهگزینی داشتهاند (یعنی ادبا). فرشیدورد، تأسیس شورایی بهنام شورایعالی زبان و ادبفارسی را لازم میداند. ناصری، معتقد است اگرچه فرهنگستان اول در جهاتی به بیراهه کشیده شد، اما نقش بسیار موثری در شکلگیری زبانفارسی امروز داشت. ایرانی، تشکیل سازمان یا نهادی که متولی زبانفارسی باشد را ضروری میداند. علینژاد اعلام میدارد، با اینکه فرهنگستان اول نسبت به فرهنگستان دوم عمر کوتاهتری داشت؛ مفیدتر بود و دلیل ادعای خود را اینگونه مطرح میکند که بسیاری از واژههای فرهنگستان اول بهخوبی رایج شده؛ گویی همیشه در فارسی بوده است. او علت شکست فرهنگستان دوم را ساختن واژههای نامأنوس میداند و معتقد است، فرهنگستان دوم حتی پیش از تعطیلی مرده بود. او صبغه سیاسی فرهنگستان دوم را بسیار پررنگتر از صبغه فارسی دوستی آن میداند. صادقی نتیجه اساسی کار فرهنگستان را معیار شدن واژگان علمی در سطوح علوم ابتدایی میداند و اعلام میدارد که پس از تعطیلی فرهنگستان، کار واژهگزینی در رشتههای مختلف دانشگاهی بهصورت گروهی و انفرادی با سرعت بیشتر ادامه یافت.
نگرش نسبت به مشکلات زبان فارسی
در حوزه مشکلات زبانفارسی به مشکلات زبانفارسی در پیکره زبانفارسی و شأن زبانفارسی اشاره میشود. مثلا در حوزه پیکره، به مشکلات خط، جدانویسی و سرهمنویسی، دستور و ورود دستور زبان خارجی به زبانفارسی از طریق ترجمه، فرهنگنویسی و کمبود واژگان و قرضگیری زیاده از حد اشاره میشود. ضمنا در همین بخش به نظر افراد درمورد خطرات متوجه زبانفارسی و اینکه آیا فارسی در خطر است یا نه و نیز «فارسی بهعنوان زبانعلم» اشاره میشود. به مسائل پیکره و شأن و آموزش زبانفارسی در بخش برنامهریزی پیکره و شأن و آموزش اشاره شد.
کمبود واژگان
ازجمله مسائلی که در حوزه برنامهریزی پیکره به آن پرداختهنشد، مشکل کمبود واژگان است. در این حوزه، فروغی ازجمله مشکلات زبانفارسی را «فقر اصطلاحاتی» میداند. خانلری، ضمن تأیید این مطلب به مشکل دیگری تحتعنوان «فقر در اوصاف» اشارهمیکند. خواجهنوری به کمبود واژگان زبانفارسی اشارهمیکند و آن را ناشی از تنبلی میداند. هویدا، کمبود واژگان در زبانفارسی را ضعف زبان نمیداند بلکه آن را «دلیل ترنم» زبان میداند.
قرضگیری واژگانی
در باب مفهوم قرضگیری بهعنوان یکی از مشکلات زبانفارسی، رحیمزادهصفوی، قرضگیری زیاده از حد را ازجمله مشکلات زبانفارسی میداند. فروغی نیز با این امر مخالف است و دلیل آن را این میداند که قرضگیری زیاده از حد باعث نازاشدن دستگاه صرف فارسی میشود. باطنی با قرضگیری زیاده از حد مخالف است. چراکه معتقد است این کار شفافیت واژگان زبان را کم کرده و باعث فرسودگی ابزارهای واژهسازی و ایجاد نوعی تنبلی ذهنی میشود. ضمنا او معتقد است، یادگیری واژگان نیز دشوار میشود. صادقی نهتنها قرضگیری را نشان ضعف و فقر زبان نمیداند؛ بلکه آن را دلیل قدرت و حیات یک ملت تلقی میکند. با این وجود، موافق قرضگیری افراطی نیست. فروغی، یکی دیگر از مشکلات زبان فارسی را آمیختگی به عربی میداند و معتقد است، عربیهای اضافی را باید از زبان خارج کرد. امامشوشتری، نفوذ عربی در فارسی را یکی از مشکلات زبانفارسی میداند؛ مخصوصا با واژههای سنگین عربی بهشدت مخالف است و درعینحال عربیزدایی را نه ممکن و نه معقول میداند. باطنی، اگرچه معتقد است واژههای عربی، فارسی را غنی کردهاند، اذعان میدارد که باعث زنگار گرفتن روحیه واژهسازی شدهاند. حقشناس نیز همین عقیده را دارد و واژههای تیره را باری سنگین بر حافظه میداند و استفاده از منبع حاضر و آماده عربی را موجد نوعی روحیه ضدواژهسازی در ایرانیان میداند. کسروی، وجود واژههای عربی را مشکل بزرگ زبانفارسی میداند اما در عین حال عربیزدایی و بهطورکلی بیگانهزدایی را فقط بخشی از پیراستن و آراستن زبانفارسی میداند.
قرضگیری نحوی
رحیمزادهصفوی، اقبال، محیط طباطبایی، امام شوشتری، صادقی، نجفی، فرشیدورد و ایرانی، ورود دستور زبانهای خارجی بهفارسی از طریق ترجمه را از مشکلات زبانفارسی قلمداد میکنند. در این میان، صادقی به گرتهبرداری لغوی، صرفی و نحوی رادیو و تلویزیون اشاره میکند. نجفی، خطر اصلی متوجه زبانفارسی را همین مشکل میداند. فرشیدورد اضافه میکند که ترجمه باید صبغهای از آزادی داشتهباشد و ایرانی، بر ضرورت حفظ ساختارهای نحوی زبانفارسی تأکید میکند.
آیا فارسی در خطر است؟
اما درمورد در خطر بودن فارسی، اقبال، فروغی، خانلری، محیططباطبایی، محجوب، وحیدزاده، امامشوشتری، باطنی، امیری فیروزکوهی، صادقی، نجفی، آشوری، فرشیدورد، پورجوادی و سمیعی، بهصراحت یا ضمنی، فارسی را در خطر میدانند. فروغی ازجمله خطرات متوجه زبانفارسی را ورود الفاظ بیگانه غیرلازم، وجود ترجمههای غیرقابل فهم و وارد شدن افراد کممایه در کار زبان میداند. خانلری، اینکه «مآثر گذشته در ادبیات، حاکم مطلقند» را خطری متوجه زبانفارسی میداند. محیططباطبایی، غفلت ایرانیان از قابلیتهای زبانفارسی را خطر تلقی میکند. محجوب، عدم علم مردم به زبان فارسی و تصور نادرست آنان مبنیبر علم بدان و در نتیجه، سهلانگاری و بیاعتنایی به آموزش زبان فارسی را خطری بزرگ میداند. وحیدزاده، عدمآشنایی نویسندگان به قواعد و اصول زبان را خطری جدی تلقی میکند. امامشوشتری صریحا زبان فارسی را زبانی عقبمانده اعلام میدارد و ازجمله خطرات متوجه آن را ابهام معانی، هرج و مرج صرفی و نحوی، روشننبودن تجوید و تلفظ، نفوذ زبانهای اروپایی، ترجمههای تحتاللفظی، هجوم نامهای فنی و صنعتی بیگانه، نازاشدن صرف فارسی، دشواری یادگرفتن زبان فارسی میداند. باطنی معتقد است، هنوز این حقیقت را درک نکردهایم که یادگیری زبان از نوع یادگیری مهارتی است و نه یادگیری خبری. گلگلاب، ترجمههای بد و مخصوصا ترجمههای روزنامهنگاران را بسیار خطرناک میداند. صادقی، اصرار بر خارجکردن لغات قرضی رایج و قطع ارتباط با گذشته زبان را ازجمله خطرات متوجه این زبان میداند. نجفی نیز نگران است که با این تحول سریع، زبان گذشتگان مهجور میماند و موجب قطع رابطه با سنت فرهنگی میشود. نگرانی دیگر او مختل شدن امر ارتباط در میان مردم است. در عین حال، او خطر اصلی را گرتهبرداری و بالاخص از نوع معنایی و نحوی آن و نه در واژههای عاریتی میداند. آشوری معتقد است که چند دههای است فارسی گرفتار بحران شده و این بحران را با بحرانهای اجتماعی و تاریخی مرتبط میداند. فرشیدورد، مهمترین مسأله زبان فارسی را بیسروسامانی وضع ترجمه و مسئول این امر را دانشگاهها و معلمان ادبیات فارسی و بیتوجهی آنان به فارسی معاصر میداند. پورجوادی مهمترین خطر را اقبال با استعدادترین دانشجویان به رشتههای پزشکی و مهندسی و بیرغبتی آنها به دانشکدههای زبان و ادبیات قلمداد میکند. او به فقر علمی موجود در سیستم آموزشی از حیث کتابهای درسی آیین نگارش و اساتید واجدصلاحیت این درس اشاره میکند. پورجوادی، خطر دیگر را ضایع شدن حق نویسندگان و مترجمان خوب و زباندان میداند. ایرانی، بزرگترین خطر را از سوی رسانههای همگانی میداند. سمیعی نیز بر این باور است که رسانهها در امر زبان بسیار آسانگیرند. او نگران است که نسلهای آینده و چهبسا جوانان امروز از فهم گلستان و بوستان عاجز شوند. سمیعی، زبان رسانهها را تقلیدی از زبان شاعرانه میداند و ازجمله مشخصههای زبان رسانهها را بهکاربردن کلمات و تعبیرات مهجور، سرهگرایی، استفاده از تعبیرات قالبی، گرتهبرداری و مبالغه میداند. از سویی دیگر، نفیسی اعلام میدارد که از اواخر قرن سیزده تا عصر او، فارسی پیشرفت کرده است. شوشتری نیز نسبت به اصلاح زبانفارسی اظهار امیدواری میکند.
در باب فارسی بهعنوان زبان علم، شادمان (نقلشده از خواجهنوری) اعلام میدارد در طول تاریخ زبان فارسی، هرگز زبانعلمی کامل نداشتهایم. امامشوشتری معتقد است، علت عقبماندگی ما نارسایی زبان فارسی است. حقشناس معتقد است که زبان علم فارسی امروز، بریده از مردم و زبانی ترجمهای است؛ به غایت واژه آگاه است و سخت سرگرم واژهسازی و واژهبازی. قدرتنما، بهوجودآمدن مراکزی برای واژهگزینی در رشتههای مختلف علوم را ضروری و وجود این مراکز را باعث رفع تشتت واژگانی رشتههای علمی میداند. آشوری، راه دست یافتن به زبانعلمی فارسی را زایا و پویا شدن زبان از درون بدون تعصبورزیدن نسبت به ریشه اقلام زبانی میداند. فرشیدورد اعلام میدارد که زبان فارسی باستان و اوستا و فارسی میانه در زمان خود نیز زبان دین و کشورداری بوده است و نه زبان علم. ناصری، زبان علم در فارسی را زبانی ملغمهای میداند. او به وجود دو زبان علم قایل است؛ یکی برای عامه مردم (که باید فارسی باشد) و دیگر برای متخصصان (که به عقیده او نمیتوان آن را فارسی کرد). زرنیخی اعلام میدارد که صرف واژهسازی تخصصی، توسعه علمی به دنبال نمیآورد.
نگرش در باب راهحلهای
مشکلات زبان فارسی
در سخن از راهحلهای مشکلات زبان فارسی، رحیمزادهصفوی، قرضگیری را یکی از راهحلهای مشکل کمبود واژگان تلقی میکند، او یادآور میشود که باید واژههای قرضی را تحت قواعد فارسی درآورد. اقبال و فروغی نیز با قرضگیری موافقاند. البته فروغی قرضگیری را تنها محدود به الفاظ بینالمللی و نام اشیای مادی میکند. تقیزاده ضمن تأیید قرضگیری اعلام میدارد که واژههای لاتین رایج در زبان را نباید از زبان بیرون کرد. ضمنا همچون فروغی به ضرورت حفظ صورت اصلی اسامی اشیا نیز تأکید دارد. نفیسی، در دفاع از قرضگیری، عاریتگرفتن را بر سرمایه افزودن میخواند. خواجهنوری قرضگیری را مجاز میداند مشروط بر اینکه واحد زبانی رسا، خوشآهنگ و سازگار با روح و دستور زبان فارسی باشد. امامشوشتری نیز ضمن موافقت با قرضگیری اعلام میدارد که پس از قرضگیری، باید واژه را از نظر آوایی و ساختواژی با فارسی مطابقت داد و پیش از قرضگیری مطمئن شد که واژه قرضی هیچ جایگزینی در زبانفارسی یا زبانهای فارسی باستانی و پهلوی ندارد. گلگلاب نیز ضمن تأیید قرضگیری، به نزدیک کردن تلفظ واژه به تلفظ فارسی اشاره میکند. صادقی قرضگیری را تأیید میکند و اصرار بر خارجکردن لغات خارجی رایج را باعث خرابشدن زبان میداند. او وجود لغات مشترک بین زبانها را صرفهجویی در وقت و پول میداند، نیز اعلام میدارد که پذیرش لغات عربی و ترکی در فارسی هرگز به زور شمشیر نبوده است.
تثبیت شأن فارسی بهعنوان زبان رسمی
اقبال که ظاهرا مشکل زبان فارسی را تثبیت و گسترش آن در سطح کشور بهعنوان زبان رسمی میداند؛ پیشنهاد میکند دولت مجلاتی به زبانهای اقلیتهای زبانی ایرانی چاپ و در آنها مردم را به یادگیری زبان فارسی تشویق کند. او معتقد است که بین غلبه یک زبان و قدرتمند بودن اهل آن زبان ارتباط مستقیم وجود دارد. پیشنهاد دیگر او، حفظ زبان از تعرض بیسوادان و لغتسازان است. نیز معتقد است باید زبان دستگاههای خبرگزاری اصلاح و کتب فصیح و بلیغ فارسی طبع و نشر شود. او کمک به مستشرقین در انجام تحقیقات در باب زبانفارسی را سودمند ارزیابی میکند و به مساله تبلیغ زبان فارسی توجه ویژهای دارد. فروغی که مشکل زبان فارسی را آمیختگی با زبانهای عربی میداند، نقش معلمان فارسی مدارس در اصلاح این امر را برجستهترین نقش معرفی میکند؛ چاپ کتابهای تازه برای جوانان و نوجوانان را ضروری دانسته و توصیه میکند که شعر فارسی به سبب کمتر بودن میزان کلمات قرضی در آن؛ الگوی فارسینویسی قرار گیرد. به عقیده او، هر تغییری که قرار است در زبان اعمال شود باید تدریجی باشد. نیز، ایرانیان باید ذهن خود را به فارسی مأنوس کنند تا کمکم قوه ابداع در زبان را بیابند. او عمیقا بر آموزش زبان فارسی تأکید میکند و اصلاح وضع ترجمه را کاملا ضروری میداند. تقیزاده پیشنهاد میکند که فرهنگستانی با الگوگیری از مصر و سوریه تشکیل شود. خانلری برای بهتر شدن وضع زبان فارسی توصیه میکند که نویسندگان، دنیای درون و بیرون را به چشم خود بنگرند. به علاوه به یکی از مشخصههای زبان فارسی که در واژهسازی باید به آن توجه شود اشاره میکند و آن این است که فارسی، زبان کلمات کوتاه و نیز، زبانی با قابلیت ترکیب بسیار بالاست. دولتآبادی، اصلاح اسلوب نگارش از سطح ابتدایی و توجه به طرز ترکیببندی جملات را ضروری میداند. محیططباطبایی معتقد است که برای توسعه زبان فارسی باید به بالا بردن کیفیت ابزاری زبان توجه داشت. او نقش ابزاری زبان را موجد نقش عاطفی میداند. محجوب، بر لزوم آموزش زبان فارسی تأکید میکند. امامشوشتری نیز آموزش زبان فارسی و آشنایی مردم با آن را ضروری دانسته و پیشنهاد میکند که واژههای عربی ناهماهنگ با فارسی از این زبان حذف و قواعد واژهسازی فارسی بسط داده شود. او توجه به امر ترجمه را بسیار ضروری دانسته و نزدیک کردن زبان گفتار و نوشتار و در نتیجه جلوگیری از به وجود آمدن دو زبانگونگی را حایز اهمیت تلقی میکند.
ادامه دارد