اگر فقط یکنفر باشد که به ذهنش خطور کند، صحنههای فیلمی درمورد حیاتوحش را میتوان در شهری چون لسآنجلس فیلمبرداری کرد، آن یک نفر کسی جز جان فاورو، کارگردان فیلم خوشگذرانها نمیتواند باشد؛ یک کمدی درمورد چند مجرد خوشگذران در شهری وحشی و هردمبیل که باعث شد فاورو در سال 1996 بتواند در دنیای سینما برای خودش نامی دستوپا کند. اگر هم یک نفر باشد که بتواند و به ذهنش خطور کند صداپیشههای فیلم حیاتوحشیش را کسانی چون بیل مورای، کریستوفر واکن، بن کینگزلی، ادریس البا و اسکارلت یوهانسون انتخاب کند (که بیشتر شبیه لیست میهمانان دعوتی میهمانی رویایی یک عشق سینما هستند تا یک تیم صداپیشه که قرار است صدای حیوانات جنگل لسآنجلسی فیلم را ایفا کنند) باز هم آن یک نفر جز جان فاورو نمیتواند باشد.
در دنیای سینما 5 انیمیشن وجود دارند که از آنها به نام 5 فیلم بزرگ کمپانی دیزنی یاد میشود: سفیدبرفی، پینوکیو، فانتازیا، دامبو و بمبئی؛ اینها 5 فیلمی هستند که بخش اعظمی از آبرو، اعتبار و اشتهار دیزنی را پایه ریختهاند. کتاب جنگل از تمام اینها به نحو خلاقانهای الهام گرفته تا بتواند دنیای منحصربهفرد خود را بنیان نهد. البته اینها تنها منابع الهام نویسنده و سازنده کتابجنگل نیستند. با اینکه نه نویسنده سناریو و نه جان فاورو این موضوع را گردن نگرفتهاند، اما بسیاری از منتقدان کتابجنگل ورسیون جدید را متاثر از حالوهوای فیلمهای وسترن کلاسیک و نیز فیلمی چون رفقای خوب مارتین اسکورسیزی میدانند. فیلم البته در جنبههای دیگری نیز واجد داشتههای عجیب و غریبی معرفی شده که یکی از آنها ارتقای محسوس نسبت به ورسیون کارتونی 49سال پیش است که یکی از این جنبههای ارتقا در نگرش کلی فیلم متبلور میشود. با این حال و باوجود ستایش منتقدانی چند مبنیبر اینکه کتابجنگل چون فقط داستان میگوید، فیلمی خوب از کار درآمده، اما نمیتوان این را تکرار کرد که سازنده این فیلم آشکارا کوشیده عمیقترین و اسطورهایترین نگاهش را در این آخرین فیلمش متجلی کند. نباید فراموش کرد یکی از نخستین گفتوگوهای این کارگردان را که در خبررسانی تولید کتابجنگل گفته بود، سعی دارد فیلمی یادآور افسانهکهن رومی درباره بزرگکردن رومولوس و رموس توسط گرگها بسازد؛ و حالا هم این افسانه به وضوح در لایههای زیرین فیلم قابلردیابی است. بیراه نیست همواره جان فاورو خود را مرید جوزف کمپل، نویسنده کتاب «قهرمانی با هزاران چهره» نامیده؛ نویسندهای که تئوریهایش درباره اسطورهشناسی تاثیرات عجیب و عمیقی بر جورج لوکاس جوان زمان نوشتن فیلمنامه جنگهای ستارهای داشت و تمام اینها در فیلم نیز متبلور شد. با دمی تفکر شباهتهای کاراکترهای بقیرا با اوبی ون کنوبی و البته شیرخان با دارت ویدر معروف جنگهای ستارهای آشکارتر از آنی است که بتوان کتمانش کرد.
فیلم در زمینههای گوناگون چون جلوههای ویژه بصری، بازی صداپیشگان، حاشیه صوتی و بهخصوص موسیقی، کارگردانی فاورو و وفاداریاش به داستان کیپلینگ و کارتوناولی توسط منتقدان ستایش شده است و این در کنار فروش بالای فیلم، سیمای یکی از برندگان فصل را به آن میبخشد. در سایت روتن تومیتوز براساس 273 نقد نوشته شده، کتابجنگل 95درصد مورد استقبال قرار گرفته؛ متاکریتیک نیز در برآیند آرای 49 منتقد نمره 77 از 100 را به فیلم داده است. تاد مکارتی، نویسنده هالیوود ریپورتر، کتابجنگل را بهنحو غریبی زیبا نامیده؛ اندرو بارکر، منتقد ورایتی هم فیلم را قابلرقابت با انیمیشن 1967 دانسته و اضافه کرده، فیلم البته در ذات خود نیز موفق است و تماشای آن وابسته به فیلم کلاسیک دیزنی نیست. رابی کالین در تلگراف نیز به کتابجنگل 4ستاره داده و آن را درخشان و یک اقتباس با تمام قلب و روح نامیده است؛ مثل پیتر برادشاو که در گاردین به فیلم به دلیل فضای آخرالزمانیاش 4ستاره داده و آن را درخشان، تکاندهنده، شگفتانگیز، بامزه و مفرح دانسته است.
اینها بخشی از نظرات منتقدان سرشناس دنیای سینما درباره کتابجنگل بود. با تمام این اوصاف اگر تنها و تنها فیلم جان فاورو یادآور انیمیشن اصلی یا کتاب کیپلینگ باشد، باز هم او را یکی از شادمانترین آدمهای دنیا باید لقب داد. اصلا به این دلیل است که ما تمام روزهای بزرگسالیمان را صرف تکرار تجربه شیرین غذایی که در کودکی خورده؛ موزیکی که شنیده و فیلمهایی که دیدهایم میکنیم.