مینو میرزایی مدرس دانشگاه
چه چیزی باعث میشود که یک جوان 18 ساله برای گرفتن کارت اهدای عضو اقدام کند؟ چرا کسانی از میان ما در طول زندگی خود دهها بار خون اهدا میکنند و عدهای تنها دراینباره سخن میگویند؟ کدام عوامل، این دو دسته از افراد را از یکدیگر متمایز میسازد؟ چرا عدهای علاقهمندند که به گروههای داوطلب بپیوندند؟ ناگفته آشکار است که دلایل گوناگون اجتماعی، تربیتی، فرهنگی، آموزشی و... در این میان، نقش دارند، اما امروز به دنبال بررسی عوامل روانشناختی و شخصیتی این موضوع هستیم و از آقای دکتر حامد محمدی کنگرانی، روانپزشک، خواستیم تا وجوه مختلف عملگرایی و نقش این خصیصه در انجام امور داوطلبانه را از منظر تخصص خود، مورد بررسی قرار دهند.
به نظر شما عملگرایی بهعنوان یک مفهوم مثبت مطرح است یا ابعاد منفی نیز میتوان برای آن برشمرد؟
عملگرا بودن موضوعی است که صاحبنظران از زوایای گوناگون آن را مورد بررسی قرار دادهاند. در اینباره میتوان گفت که صرف عملگرا بودن، نکته مثبتی نیست، بلکه جایگاه بروز و ظهور آن اهمیت قابل توجهی دارد. ممکن است فردی در مورد انجام یک کار ناپسند از نظر اخلاقی یا قانونی، فقط صحبت کند، اما فرد دیگری آن کار را انجام دهد. این مثالی از بعد منفی عملگرایی است. در ادامه بحث توضیح خواهم داد که شاید عملگرایی بیش از حد، دردسرساز باشد، چون عملی موفق است که با بررسی کامل خطر و سود حاصله از آن انجام گیرد. بنابراین در پاسخ به نخستین سوال شما باید بگویم که عملگرایی بهعنوان مفهومی با دو وجه مثبت و منفی، مطرح است.
بر مبنای یک دیدگاه، کسانیکه در کارهای داوطلبانه مشارکت میکنند، در مقایسه با بقیه، عملگراتر هستند. شما با این نظر موافقید یا مخالف؟
قطعا در انجام کارهای داوطلبانه، افراد اهل عمل، نقطه کانونی بحث هستند. البته باید به این نکته هم اشاره داشت که کارهای داوطلبانهای هم وجود دارد که بر مبنای فکر و ایده افراد (نه کار عملی) شکل میگیرد. مثلا ممکن است شخصی در برنامهریزی یک کار خیر کمک کند یا طرحی برای انجام بهتر و سریعتر امور داوطلبانه داشته باشد. شاید از نظر عدهای، ایدهپردازی و استفاده از تواناییهای ذهنی، عملگرایی محسوب نشود، اما به واقع چنین است. وقتی صحبت از کارهای داوطلبانه به میان میآید، در ذهن برخی، عناوینی همچون پزشکان بدون مرز، محافظان محیطزیست، سازمان جهانی صلح، دیدهبان حقوق بشر و... تداعی میشود. اما قطعا پشت همه اینها اتاق فکری برای سیاستگذاری وجود دارد. شاید بعضی افراد اینها را عملگرایی ندانند، اما من میخواهم بگویم فرقی نمیکند، کسانی که از خلاقیتهای ذهنی خود برای انجام کارهای داوطلبانه، بهره میگیرند هم افراد عملگرایی هستند.
عملگرایی برمبنای شخصیت افراد، چگونه تعریف میشود؟
برای دستهبندی شخصیت، معیارهای مختلفی وجود دارد. یک دستهبندی ساده، افراد را در دو دسته درونگرا و برونگرا قرار میدهد. درونگراها کمحرفترند و احساساتشان را بروز نمیدهند، در مقابل، برونگراها هیجانی هستند. کمی که پیش میرویم، به دستهبندی دقیقتری میرسیم: گروههای A و B و C. ازجمله خصوصیات گروه A بدبینی و گوشهگیری است. Bها هیجانیها هستند. خودشیفتهها و کسانیکه به نمایشگری علاقه دارند، در این دسته قرار میگیرند و افراد گروه C دارای خصوصیات اضطرابی بوده، زود وابسته میشوند و از حضور در جمع میترسند. در این تقسیمبندی، عملگراها در گروه B قرار میگیرند. نکته دیگر این است که سرشت ذاتی افراد که به صورت ژنتیکی به آنها به ارث میرسد، 3 خصوصیت عمده را به نمایش میگذارد که عبارتنداز: تنوع طلبی، آسیب گریزی و وابستگی به پاداش. با در نظر گرفتن 3 بخشی که اشاره کردم، عمل داوطلبانه را کسی انجام میدهد که آسیبگریزی پایینی داشته باشد، یعنی به دنبال خطر برود. چون بدون شک، کار داوطلبانه دربر دارنده خطرهایی است. پیش پا افتادهترین خطر میتواند ایجاد تغییر در برنامه روزانه زندگی و شغلی فرد باشد. پس انجامدهنده کار داوطلبانه، حتما باید فردی باشد که از تنوعطلبی هم برخوردار است تا بتواند تحولات یاد شده را مدیریت کند. بخش آخر از سه گانهای که ذکر کردم، یعنی وابستگی به پاداش در اینجا بسیار اهمیت مییابد و به عبارتی، پاسخ به این سوال است که آیا کار خیر را به خاطر کار خیر انجام میدهیم یا به دلیل حرف دیگران؟ معتقدم کار خیر در هر جایگاهی که باشد، بالاخره کار خیر است. یعنی اگر یک هنرپیشه معروف به خاطر دیده شدن 2میلیون دلار به مردم آفریقا کمک کند، باید از او ممنون بود. اشکالی ندارد. نباید با این قضاوت که آن فرد به دنبال دیده شدن بوده، اعتبار و ارزش کارش را از بین ببریم.
آنچه که درباره آن صحبت کردید، در وادی نیت افراد میگنجد؟
مفهوم نیت بار مذهبی دارد و من به همین دلیل آن را به کار نبردم اما واقعیت قضیه، همین است. توجه داشته باشید افرادی که وابستگی به پاداش بالایی دارند، به دلیل اهمیتی که برای نظر دیگران قایلاند، کار داوطلبانه را برای جلب نظر مردم و ارضای نیاز دیده شدن خود در جامعه، انجام میدهند اما شاید در کشور ما به واسطه فرهنگمان، نیت اهمیت بیشتری مییابد. امکان دارد که شما یک کار داوطلبانه انجام دهید و هیچکس هم نبیند و نفهمد. مثل کارهای خیری که بسیاری از بزرگان دین ما بدون شناخته شدن در طول تاریخ انجام دادهاند و این حرکت، در زمانه کنونی هم توسط عدهای دنبال میشود. البته من فکر میکنم که نتیجه حاصله، مهم است.
آیا در این حوزه، به جز عوامل ژنتیکی که مورد بررسی قرار دادید، دلایل دیگری نیز دخیل هستند؟
بله، شخصیت دو بخش دارد، سرشت که ژنتیکی است و منش یا کاراکتر که بخش آگاهانه و اکتسابی و آموزشی فرد است. عملا هر فردی با منش خود در جامعه شناخته میشود که جنبه بیرونی شخصیت است. بخش دیگر موضوع مورد بحث ما هم به منش افراد بازمیگردد. منش از 3 بخش مختلف تشکیل شده: خودمحوری، همکاری و فراخود. قطعا همکاری در افراد عملگرا بیشتر دیده میشود. همچنین افرادی که در عملیات داوطلبانه شرکت میکنند، تا حدودی باید خود محور بوده و اعتماد بهنفس داشته باشند. اصلا برخی افراد برای بهدست آوردن اعتماد بهنفس در عملیات داوطلبانه شرکت میکنند که نوعی مکانیزم دفاعی است، یعنی نوعدوستی که فرد با انجام آن، ارضاء میشود. فراخود نیز به این معنی است که فرد چه میزان از حوادث و اتفاقات اطراف خود را به یک قدرت بالاتر مثل خداوند، سرنوشت یا تقدیر نسبت میدهد و چه مقدار را به اراده انسانی. در فرهنگ ما خود محوری بالا یک فضیلت است و ما بیشتر امور را به یک قدرت برتر نسبت میدهیم، اما در فرهنگ غربی جایگاه سرنوشت و تقدیر و اراده انسانی به یک نسبت در نظر گرفته میشود.
مفهوم خودمحوری از جنبهای دارای بار منفی است. در اینجا دقیقا چه معنایی مدنظر شماست؟
خود محوری یک ویژگی است که انسان به صورت اکتسابی به دست میآورد و وجود آن تا حدی لازم است. در اینجا مقصود من، باور و اعتقادی است که فرد به خود و تواناییهایش دارد. شخصی که درصدد انجام کارهای داوطلبانه است، باید به تواناییهای خود اطمینان و توانایی تصمیمگیری داشته باشد. در این بحث 3 عامل خودمحوری، همکاری و فرا خود باید با هم در تعادل باشند. اگر من فردی باشم که فقط با دیگران همکاری میکنم، ولی خودمحوری- با معنای یاد شده- و اعتماد بهنفس ندارم، به یک عضو منفعل گروه و فردی فرمانبردار مبدل خواهم شد. در صورتی که در کارهای خیر و داوطلبانه ممکن است به تصمیمگیریهای لحظهای نیاز باشد. افراد داوطلب، باید تا حدودی تواناییهای بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند تا بتوانند وضع را مدیریت کنند. معمولا کارهای داوطلبانه، جزو کارهای گروهی هستند، تعادل بین همکاری و خودمحوری میتواند یک کار سازنده را شکل دهد و واضح است که این گفته، فقط در مورد کارهای داوطلبانه صدق نمیکند. من در جایگاه یک پزشک در زندگی کاری خود باید بتوانم با تیم پزشکی همکاری کنم، ولی گاهی هم ممکن است در موقعیتی قرار بگیرم که مجبور شوم در لحظه تصمیم بگیرم. مهم، تعادل برقرار کردن بین اینها و وجود یک فراخود متعادل است. همیشه این ضربالمثل را بهعنوان مفهومی بیانگر فراخود متعادل، مدنظر دارم: «از تو حرکت، از خدا برکت». و آن را به «هر آنکس که دندان دهد نان دهد» ترجیح میدهم. نکته مهمی که در انجام کارهای خیر و داوطلبانه وجود دارد، این است که ما برحسب عقایدی که داریم برخی مسائل را به تقدیر و سرنوشت ربط میدهیم. در اینجا بحث متناقضی پیش میآید، بدین معنی که اگر بلایی را که بر سر مردمی در یک نقطه دنیا نازل میشود، کار تقدیر و سرنوشت بدانیم، از یکسو باعث میشود تا فکر کنیم که این کار به یک قدرت مافوق وصل است و در نتیجه آرامش بیشتری برای انجام فعالیتهایمان بیابیم، از طرف دیگر ممکن است تصمیم خود برای انجام کارهای داوطلبانه را نادیده انگاریم و با خود بگوییم این کار تقدیر بوده و دلیلی ندارد که ما در آن دخالت کنیم. به همین دلیل است که کار خیر و داوطلبانه ربطی به دین و مذهب ندارد. یک فرد ماتریالیست که همه چیز را در ید قدرت انسان میداند و فراخود پایینی دارد، هم کار داوطلبانه خیر انجام میدهد؛ چون معتقد است بهعنوان یک انسان میتواند کمکی هر چند کوچک انجام دهد. انسانی که به اصول معنوی معتقد است نیز از زاویه مذهبی برای انجام کارهای داوطلبانه خیر، اشتیاق دارد، با این باور که در جایگاه بنده خدا باید به بنده دیگری کمکی کند. از این رو در جاهایی که اعتقادات مذهبی چندان پررنگ نیست، باز هم کارهای خیر انساندوستانه انجام میشود. در کشور ما شور، زیاد است که اگر در کنار شعور، تکمیل شود، نتایج زیبایی را در عرصه کارهای داوطلبانه به ارمغان خواهد آورد. متاسفانه گاهی صدها نفر برای کمک به مصدومان حادثهای میروند، اما هر کس حرف خود را میزند. نمونه بارز این مسأله در زلزله بم نمود پیدا کرد و در نتیجه آن مقدار زیادی از منابع مادی و غیرمادی به هدر رفت و مشکلات مدیریتی زیادی ایجاد شد.
نسبت سه عاملی که در قسمت سرشت ذاتی مورد بحث قرار گرفت، در یک فرد عملگرا چگونه است؟
معمولا کسانی که تنوعطلبی بالا، آسیبگریزی پایین و محافظهکاری کمتری دارند، افرادی هستند که بیشتر دست به عمل میزنند، پس عملگراترند. حالا این سوال پیش میآید که مثلا اگر کسی بدون هیچ امکانات و تخصصی خود را در میان مهلکه بیندازد و بخواهد کمک کند، سودی دارد یا این کار فقط دامن زدن به تبعات منفی است؟ آیا آن محافظهکاری پایین و تنوعطلبی بالا، ارزشی دارد؟ سودی میرساند یا خیر؟ واقعیت این است که هیجانزدگی و ورود به امری مهم بدون داشتن تخصص و توانایی، نتیجهای جز تباهی و پشیمانی ندارد.
یعنی توجه به بعد عقلانی مدنظر است؟
در اینجا بحث شور و شعور مطرح میشود. متاسفانه وقتی وارد این مقولهها میشویم، کلیشههای سیاسی و اخلاقی قدیمی ذهنمان دوباره جان میگیرند. این دو مفهوم هر دو لازمند. بدین معنی که در کنار هیجان و تب کمک به دیگران، باید آگاهی و تدبیری هم وجود داشته باشد.
مقوله فرهنگ در عملگرایی چه جایگاهی دارد؟
برای پاسخ به این سوال مثالی میزنم. در خارج از کشور، کار خیر را بهعنوان جایگزینی برای تنبیه، به مجرمان آموزش میدهند تا با درک لذت کار داوطلبانه و خیر، بعدها آن را تکرار و ترویج کنند. بهخاطر داریم که برلوسکونی به مدت یکسال به انجام کار در خانه سالمندان محکوم شد. نکته دیگر این است که سهولت انجام کارهای داوطلبانه در دیگر کشورها بیشتر است. آنها میتوانند در یک روز تعطیل به خانه سالمندان بروند و کمک کنند. ما چنین چیزهایی در کشورمان نداریم و جالب است که حتی مسائل قانونی دست و پای افراد را میبندد. این یک بحث کاملا فرهنگی است.
به نظر شما آیا میتوان گفت که مردم ما به معنای مثبت آن، عملگرا هستند؟
خیر، قطعا نیستند. مردم ما عملگرایی به معنای مثبت ندارند، چون همکاری کمی دارند. ما خود محوری و فراخود خیلی بالایی داریم. حتی در سینمای ما هم قهرمانهای فردی بروز و نمود مییابند. فیلمهای ما درباره قیصر و رضا موتوری و... است و در مقابل ژاپنیها 7 سامورایی دارند. برای این امر دلایل مختلفی ذکر میشود. حملاتی که در طول تاریخ به کشور ما شده و همه آن وقایعی که در حکومتهای ظالم گذشته بر مردم رفته، به جای متحد کردن مردم، تفرقه ایجاد کرده و ما طی زمان به این نتیجه رسیدهایم که به اصطلاح، هر شخصی باید هوای خود را داشته باشد. اما اتفاقاتی که به تازگی خصوصا در زمینه ورزش کشورمان به وقوع پیوست، نشان داد در صورتی که مدیری پیدا شود که همکاری را به افراد آموزش دهد، میتوان انتظار نتایج بسیار خوبی داشت. در عین حال باید به این مسأله هم توجه کنیم که برخی از افراد، آموزشپذیری کمتری دارند. چون از لحاظ تربیتی فردگرا بار آمدهاند و توانایی قرار گرفتن در گروه را ندارند. نکته دیگر هم ریاکاری است که متاسفانه در جامعه ما نهادینه شده و تا حدود زیادی به فرهنگ خاص کشور ما مربوط است. تا جایی که من میدانم در سایر کشورها اینگونه نیست که روز خاصی را بهعنوان روز نیکوکاری نامگذاری کنند. ولی ما منتظر میمانیم تا در یک روز خاص، به کمک نیازمندان بشتابیم. ما مردمی هستیم که همیشه نگران روز مباداییم، پس با این تفکر که شاید روزی به درد خودمان بخورد، آنچه را که داریم، برای خود نگه میداریم. سوال اینجاست که ما که این گونه هستیم، چرا در شرایط بحرانی همه به صورت اغراق شده، جمع میشویم؟ از یکسو در مسافرتها و تعطیلات، جنگلها را آلوده میکنیم و به آتش میکشیم و از طرف دیگر، دور دریاچه ارومیه زنجیره انسانی درست میکنیم؟ در صورتی که وظیفه ما بهعنوان یک انسان این است که در طول سالیان عمرمان، هر روز از تعداد زبالههایی که به محیطزیست میریزیم، یک عدد کمتر کنیم. شاید اگر این کار را میکردیم، امروز با بسیاری از فجایع زیست محیطی روبهرو نمیشدیم. اینها به مکانیزمهای دفاعی بازمیگردد که ما به صورت ناخودآگاه یا گاهی آگاهانه انجام میدهیم. از این ساز و کارها برای تبدیل تکانههای اضطرابی استفاده میکنیم تا وقایع پیرامونی برای ما به شکلی قابل پذیرش درآمده و نوعی ارضای درونی ایجاد کنند. یکی از این مکانیزمها، نوعدوستی است که آگاهانه به فرد دیگری کمک میکنیم تا احساس خوبی پیدا کرده و لذت ببریم. حتی ممکن است این کار را برای عزیزتر شدن نزد دیگران، دیده شدن، تسکین عذاب وجدانهای قدیمی یا عقب نماندن از قافله انجام دهیم.
اما تمام مواردی که اشاره کردید، حول محور فرد میچرخد.
دقیقا، حتی کارهای خیر ما نیز حول محور خود و ارضای شخصی است. بارها این جمله را از افراد شنیدهایم که کار خیر انجام دهیم، شاید روزی برای خودمان هم اتفاق افتاد. در صورتی که قرار نیست ما کار خیر را بهعنوان نوعی داد و ستد انجام دهیم. اینجا نقطهای است که نیت و پاکی آن کار خیر زیر سوال میرود. اما همانطور که گفتم حتی به این نیت هم، اگر نتیجه مثبت باشد، اشکالی ندارد، به شرطی که مدیریتی از بالا اعمال شود و بتواند افراد را در قالب گروههایی هماهنگ کند. متاسفانه در اغلب موارد، مدیریت موفقی هم وجود ندارد. همه اینها را اضافه کنید به این مسأله که در کشور ما نوعی بیاعتمادی به کار خیر وجود دارد. ضربالمثلی داریم که میگوید هیچ گربهای در راه رضای خدا موش نمیگیرد. این امر ریشه تاریخی و کهن دارد. همچنین فکر میکنم افراط و تفریطی که در کشور ما وجود دارد، کار را خراب میکند. گاهی به دلیل مسائل پیش پا افتاده، حاضریم بدترین کارها و عکسالعملها را در مقابل یکدیگر داشته باشیم و زمانی حاضریم برای هم از جان مایه بگذاریم. آنچه که به زندگی اجتماعی معنا میدهد، تعادل است. وقتی کشور ما نهادهای پزشکی و بهداشتی دارد، من پزشک نباید بدون هماهنگی این نهادها وارد کار داوطلبانه شوم. اگر قرار است افراد، مشارکتی داشته باشند، باید زیر لوای بهزیستی و سازمان هلالاحمر و در راستای جهتدهی و هدایتهای مسئولان آنها باشد.
آیا عملگرایی اکتسابی است؟
بخش زیادی از عملگرایی، ژنتیکی است و همانطور که اشاره کردم، فرد عملگرا باید ریسکپذیری بالایی داشته باشد اما در جایی که بحث تعادل مطرح میشود، بدین معنا که چه عملی را انجام دهیم و از چه کاری دوری کنیم، عملگرایی، اکتسابی میشود. ما معمولا فرزندان خود را طوری پرورش میدهیم که در کارها سود شخصی خود را در نظر بگیرند و این یعنی عملگرایی انتخابی. چرا رفتار عدهای از مردم ما در خارج از کشور کاملا عوض میشود؟ چرا آدمهای بهتری میشوند؟ ما اغلب، حرف انجام کار را میزنیم. برای عملگرایی باید الگو داشته باشیم. وقتی مسئولان نقطه مقابل عملگرایی یعنی شعار دادن را تقویت میکنند و کار به آن شکل که باید، انجام نمیگیرد، شهروندان هم همانگونه میشوند. گاهی ما حاضریم یکی از کلیههای خود را به فردی اهدا کنیم، اما حاضر نیستیم اعضای بدن فرزندمان را که از دست رفته، به بیماران نیازمند ببخشیم. اینها همه تناقض است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در بحث داوطلبی، نخستین کار ایجاد یک بینش قوی و مستحکم درباره نفس کار داوطلبانه و عملگرایانه است؟
بله و این کار را چه کسی باید انجام دهد؟ روزنامهای مانند شهروند که به مجموعه هلالاحمر تعلق دارد.
و پس از ایجاد بینش، آموزش اهمیت مییابد. اما در جایی از بحث گفتید که برخی از افراد، آموزشپذیری کمتری دارند. لطفا در این زمینه کمی بیشتر توضیح دهید.
افراد براساس شخصیت خود، توانایی انجام برخی کارها را دارند و برخی کارها را نمیتوانند انجام دهند. ما نمیتوانیم از افراد با خصوصیات متفاوت روانی و جسمانی، توقع انجام همه نوع کار را داشته باشیم. مثلا نوعی شخصیت هست به نام ضد اجتماعی که در تمام جوامع وجود دارد و جزو گروه شخصیتی B ردهبندی میشود. برای این افراد، دیگران اصلا اهمیت ندارند. اینان به دلیل نوع ویژگیهای ژنتیکی شخصیتی، اساسا آموزشناپذیرند. اما عده دیگری که زیر عنوان پارانویید یا خود شیفته دستهبندی میشوند، در مقایسه با دیگر افراد، آموزشپذیری کمتری دارند. پارانوییدها بدبینند و به سیستمهای خیریه و کارهای داوطلبانه اصلا اعتماد ندارند. خودشیفتهها خود را بالاتر از حدی میدانند که کسی به آنها آموزش دهد و بگوید که چه کاری انجام دهند. اگر هم زمانی در کار داوطلبانهای مشارکت کنند، برای به رخ کشیدن قدرتشان است. وظیفه یک مدیر بالادستی آگاه این است که این افراد را در گروه داوطلب، طوری مدیریت کند تا خللی در انجام کارها پیش نیاید.
به یافتن حس خوب و احساس قدرتمندی بهعنوان دستاوردهای مثبت عملگرایی در بعد فردی اشاره داشتید. از نظر شما نتایج خوب عملگرایی در قلمروی اجتماعی چیست؟
مهمترین دستاورد، تسری از فردی به فرد دیگر است. همان حالتی که در شکل اغراقآمیز به زبان عامیانه «جو زدگی» نامیده میشود. عملگرایی میتواند به صورت یک موضوع مستمر و پیوسته در تمام روزهای سال در جامعه جریان داشته باشد. از نظر من عملگرایی مثبت هم سود فردی دارد، هم سود اجتماعی و هم سود معنوی. عملگرایی مثبت و معتدل بر دیگران اثر میگذارد و آنان را به این نتیجه میرساند که میتوان ایدههای مثبت و سازنده موجود در ذهن را به عمل مبدل کرد، به شرطی که به زندگی خود فرد، لطمه نزند. این همه در سایه اعتماد افراد به هم محقق میشود. اگر اعتماد نباشد، عملگرایی نیز نوعی ظاهرسازی تلقی میشود. چیزی که از ما در جامعه دیده میشود، عمل ما است. نیت و تفکر افراد دیده نمیشود و به دلیل اینکه در جامعه ما عملگرایی وجود ندارد، یا اگر هست معمولا با آنچه که در ذهن فرد میگذرد، منافات دارد، دید منفی و بیاعتمادی نسبت به یکدیگر روز به روز درحال افزایش است. اغلب ما تصور میکنیم که اگر کسی کار خیری انجام میدهد، زیرکاسه نیمکاسهاي است. درست است که تکتک ما باید کارهایی را انجام دهیم، اما وقتی مسئولان رده بالا عملگرا باشند و به حرفهای خود چه در کارهای خیر و چه در حیطه وظایفشان، جامه عمل بپوشانند، این انگیزه و آرامش به افراد داده میشود که با تأسی به مسئولان، عملگرایی را تجربه کنند. در این زمینه، استیضاح وزیر علوم را بهعنوان مثال مطرح میکنم. این مسأله که نمایندگان مجلس برای استیضاح اقدام کنند و از سوال کردن نترسند، خیلی خوب است اما وقتی در نطق نمایندگان میشنویم که دلیل این کار، دفاع یک نماینده از خود در برابر ظن استفاده از بورسیه غیرقانونی بوده، کسانی که به او رأی دادهاند، به این نتیجه میرسند که این فرد، عملگرایی گزینشی دارد و به دنبال نفع شخصی است. استیضاح یک عمل درست و قانونی است اما اتفاقی که افتاد، نفس این عمل را زیر سوال برد.
درباره انگیزهها با هم گفتوگو کردیم. با توجه به مواردی که برشمردید، غالب انگیزهها در راستای ارضای نیازهای درونی فرد انجامدهنده کار داوطلبانه، دستهبندی میشوند. در این صورت، این سوال مطرح میشود که کارهای دگرخواهانه در کجا قرار میگیرند؟ آیا در جامعه ما چنین انگیزهای وجود دارد که کسانی- بهعنوان مثال- فقط به دلیل نجات جان فرد دیگری به انجام کار داوطلبانه مبادرت کنند و خود و نیازهای خود را هر چند برای مدتی کوتاه، نادیده انگارند؟
خیلی بیانصافی است اگر بگوییم که چنین حالتی وجود ندارد؛ اما من میگویم کمرنگ است. به دلیل اینکه در شرایط جامعه ما هرکسی مواظب است که به اصطلاح، کلاه خودش را باد نبرد. واقعیت این است که در دوران جنگ خیلی از افراد جان خود را در راه نجات این مرز و بوم و هموطنان خود گذاشتند. مکانیزم دفاعی نوعدوستی دقیقا همین است. یعنی افراد بدون اینکه نیاز مالی یا معنوی داشته باشند، به انجام کار داوطلبانه اقدام میکنند. البته مسأله پاداش هم مطرح میشود، درست است که در تعالیم دینی، پاداش اخروی مطرح میشود، اما ارضای درونی هم مهمترین عامل انجام کار داوطلبانه خیر به شمار میآید. عامل مسبب اصلی در جامعه ما که ارضای نیازهای فردی را بهعنوان عامل مقوم کارهای داوطلبانه مطرح میکند، آینده مبهم افراد است. توجه داشته باشیم که گذشت و فداکاری پیش نیاز کارهای داوطلبانه هستند. وقتی آینده مبهم است، چرا باید امکانات خود را در اختیار دیگران قرار دهیم؟ در چنین شرایطی، عوامل فردی قدرت میگیرند و نیت کارهای دگرخواهانه، تغییر مییابد.