| طرح نو| علی پاکزاد | مجید صالحی بازیگری است که مخاطبان بیشتر او را درقالب طنز دیدهاند و با این عنوان او را میشناسند. او فعالیت هنری خود را با بازی در نمایش دکتر جوشکار و تئاتر «آنتیگونه» آغاز کرد و سپس به تلویزیون رفت. بازی در مجموعههای تلویزیونی متعدد با مضمون طنز، از او بازیگری پر مخاطب ساخت، هرچند بسیاری هم هستند که بازی او را نمیپسندند و به او نقد دارند. گپوگفت اینهفته را با او ادامه میدهیم.
مجید جان حال این روزات چطوره؟
خوب! حال منم مثل همه مردم این شهر، گاهی خوبه، گاهی هم بد؛ بالا و پایین داره دیگه، میدونید که حال همهمون اینروزها چیه؟ اما نه؛ بیشتر که فکر میکنم میبینم حالم خوبه.
چرا بیشتر که فکر کردی، فهمیدی حالت خوبه؟
آخه میدونین، من تازه دوتا فرزندم که دوقلو هم هستند به دنیا آمدن. خب به این موضوع که فکر کردم، دیدم چقدر حالم خوبه. این روزها اکثر وقت منرو بچهها پر کردن.
چه خوب! بهت تبریک میگم. اسمشون رو هم میگی؟
آره حتما! حنا خانم و آقا آیدین.
خدا بهت ببخشه، کار جدیدی در دست داری؟
نه بهخاطر بچهها هیچ کاریرو قبول نکردم. اکثر وقتمو سرگرم بچهها هستم.
کتاب چی، میخونی؟
دارم یکسری داستان کوتاه میخونم که خیلی جالبه. بعدشم دارم چندتا فیلمنامه میخونم و باهاشون سرگرمم. چند تا انتخاب دارم اما گذاشتم اکثر این انتخابهارو زمانی که بچهها بزرگتر شدن، با خیال راحت انجام بدم یا دربارهاش تصمیم بگیرم.
به غیر از اینکه با بچهها باشی، اوقات بیکاریرو چیکار میکنی؟
راستش وقت بیکاری که ندارم. اگر بیکار بودم، میرفتم سرکار حتما. الان تمام وقتم به بچهها میگذره. روالش هم اینطوریه که یکی از بچهها گرسنه میشه و باید بهش شیر بدم. صبر میکنم 15 تا 20 دقیقه شیرش تهنشین بشه. بعد از اینکه شیر رو خورد، 10 دقیقه صبر میکنم تا آروغ بزنه، بعد میرم سراغ اون یکی بچه تا از خواب بیدار شه و این مسیر برای اونم باید طی بشه البته درباره این موضوع شما باید مثل شیمیدانها، رفتار کنین. تعداد پیمانههای شیرخشک برای ریختن تو شیشه شیر، مهمه! بعد که نفر دوم شیر رو خورد، میخوابه و نفر اول پوشکشرو خراب میکنه. حالا خودتون حدس بزنین، این سیر در روز چند بار اتفاق میفته. حالا تموم اینا به کنار! بعد از این اتفاقا، درگیر دل درد بچههام. راستش وقت خالی به اندازه یه مسواک زدن دارم و یه چیزی خوردن. راستش زمان ناهار و شامم معلوم نیست. اکثرا این روزا صبحونه هم نمیخوریم و تمام وقت درگیر کارای بچههاییم.
اینجور که تعریف میکنی، فکر میکنم احتیاج به نیروی کمکی هم داری؟
پس چی؟ چه سوالی پرسیدی؟ اتفاقا نیروهای کمکی خوبی هم داریم.
خیلی وقتا خواهر و مادرخانومم به کمک ما میان و درگیر کارای بچهاند. البته دو سه روزی کمک میکنن ولی خب خسته میشن و میرن. خونه ما هم شده شیفتی. تنها شیفتی هم که ثابته و تغییر نمیکنه، شیفت منه. برای همین هیچ وقت
خالی ندارم.
درباره چالش سطل آب یخ نظرت چیه؟ دعوت نشدی؟
خب موضوع جالبه. به نیت این موضوع که فکر میکنم، این نظر رو دارم که ثمربخشه. دعوت هم شدم اما من این کار را انجام نمیدم البته گفتم که این موضوع درونمایه خوبی داره و یک کار خیر قلمداد میشه اما خب خیلیها این موضوع را با خودنمایی اشتباه گرفتن. عقیده دارم این کار توسط ورزشکارها و هنرمندان عیبی نداره بلکه کاملا باعث تشویق افراد میشه. من از نیت خیلی از این آدمهایی که این کار را انجام میدهند اطلاع دارم که در خفا بدون قرار دادن در معرض دید عموم، کمکهایی را در باب این موضوع و مسائلی شبیه به این انجام دادهاند.
پس نظرت مثبته. مشابه این کار هم
چند جا دیگه اجرا شد؟ درسته؟
آره! دقیقا چند حرکت دیگه تو کشورای مختلف دیدم مثل ریختن خاک بر سر. این کار رو برای حمایت از کودکان غزه انجام دادن که حرکت نمادین و پسندیدهای بود و خیلی هم جالب.
برنامه برای مسافرت داری؟
ببین بعد از سریال مدینه من چند جا دعوت شدم که خیلی هم به این مسافرت احتیاج داشتم اما میگم به خاطر بچهها نتونستم که برم ولی از لحاظ روحی خیلی به سفر احتیاج دارم و بیشتر از خودم، همسرم از زمانی که باردار شد، نیاز داره چون خیلی احساس خستگی میکنه. خداییش دل هردومون لک زده برا شمال اما مگه بچهها میذارن تکون بخوریم. مهرماه که جادهها خلوتتر بشه احتمالا میریم.
دورترین جایی که در چند وقت اخیر رفتی، کجا بوده؟
رفتیم مهرشهر پیش خواهرخانمم. فکر میکنم دورترین جایی که در چند وقت اخیر رفتیم، همین مورد بود.
با مزهترین اتفاقی که تو همین مدت برات افتاده چیه؟
راستش بامزهترین هم به بچهها ربط داره. انواع و اقسام صداهایی که از خودشون درمیارن مخصوصا وقتی که عوضشون میکنیم. بچه به چشمام زل زده بود و روی دستم هر کار دوست داشت انجام داد.
حرف آخر؟
قدر پدر و مادراتونو بدونین. من هردو اونارو از دست دادم.