مصطفی درایتی فعال سیاسی
مشکل عمده ما در توسعه نیافتن به نگاه مسئولان برمیگردد که متاسفانه نگاه توسعهای به مسائل ندارند. پیشرفت نکردن ما و درجازدنهای مکرر به این علت است که ما به صورت موثر مردم جامعه خود را در حوزههای گوناگون مشارکت نمیدهیم. تا وقتی چنین روندی وجود داشته باشد، انتظار توسعهیافتگی یک انتظار بیهوده است. مشکلات ساختاری در جامعه ما باعث شده تا یک روند کند و آهسته برای پیشرفت کشورمان داشته باشیم. وقتی همه توان کشور، که تکتک مردم آن را تشکیل دادهاند در فعالیتهای جامعه مشارکت داده نشوند درواقع ما نتوانستیم از امکانات مادی و معنوی به صورت درست استفاده کنیم. مردم ما سرمایههای کشور ما هستند که باید از آنها در تمامی حوزهها استفاده کرد. ما شرایط آموزش را برای بالا بردن تحصیلات جوانان کشورمان فراهم کردهایم اما عملا این نیروها در کشور ما استفاده نمیشود. ما در این چندسال اخیر نیروهای متخصص کشورمان را برای دیگر کشورها تربیت میکنیم. جوانان برای مقطع دکتری به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند و بعد از تمام شدن درس دیگر به ایران برنمیگردند و این دقیقا به دلیل همین موضوعی است که اول مطرح کردم. آنها خود را در امور کشورشان دخیل نمیبینند و به همین دلیل هم یک کشور دیگر را برای زندگی ترجیح میدهند. وقتی از تواناییها و دانشی که آموختهای در کشور خودت بهره نبری، بدونشک دچار سرخوردگی میشوی و ترجیح میدهی به جایی مهاجرت کنی که برای دانش شما ارزش قایل شود. در چنین حالتی یعنی تمام هزینهای که یک کشور تا مقطع فوقلیسانس برای جوان خود کرده است به هدر رفته و نتوانسته آنطور که باید از این سرمایهگذاری بهره ببرد. وقتی ساختار غیرتوسعهای است و تصمیمگیریها همگی دولتی است، نمیتوانیم توقع داشته باشیم تا توسعه با شتاب پیش برود. توسعه بدون حضور جدی مردم محقق نمیشود در صورتی که هر اندازه مشارکتها بیشتر باشد، خطا کمتر دیده میشود. تا زمانی که این مشکل و بهتر بگویم این نگاه اصلاح نشود، نمیتوان انتظار داشت که ما از تمام امکانات مادی و معنوی بهدرستی استفاده کنیم. این اتلاف نیرو کاملا در سطح جامعه مشهود است. مشارکت مردم نباید تبدیل به یک شعار باشد و در مواقع خاص مثل انتخابات از آن استفاده شود. متاسفانه مشارکت مردم در جامعه ما تنها محدود به انتخابات شده و تا این نگاه اصلاح نشود، توان ما در حوزه فرهنگ و سیاست و اقتصاد هرز میرود.
کشوری که میخواهد بحث توسعه را جدی بگیرد، باید تحملش را بالا ببرد و به تکثر آراء احترام بگذارد. تا وقتی این تعدد آراء وجود نداشته باشد، نوآوری به وجود نمیآید. برای فهمیدن این موضوع بهتر است یک نگاه کلی به حوزه فرهنگ داشته باشید. کسانی که در این عرصه فعالیت میکنند، محدودیتهای زیاد دارند. نویسندگان و کارگردانها با دهها مانع روبهرو هستند که امکان تفکر را از آنها میگیرد. در برخی موارد اعتماد مردم به رسمیت شناخته نمیشود و همین موضوع باعث محدودیتهای فراوانی شده است. در صورتی که خطای بدنه مردم بهطور قطع از دولتها کمتر خواهد بود. وقتی کارها حالت دستوری پیدا کند، نوآوری کمتر میشود و همین جلوی رشد و توسعه را خواهد گرفت. دولتها این روزها به جای اینکه بسترساز حرکتهای گوناگون باشند، وظیفه متوقف کردن را در پیش گرفته و تا وقتی این روند ادامه داشته باشد، باید قبول کنیم که هیچ توسعهای اتفاق نخواهد افتاد. باید به مردم اعتماد شود. در هر زمینهای امکان خطا وجود دارد، پس نباید چند بار خطایی که از سمت مردم صورت گرفته را بهانهای برای محدودیت کنیم. مردم ما وجدان بیداری دارند که میتوان از آنها در همه شئون استفاده کرد. این اعتمادی که از سمت دولتها نسبت به مردم سلب شده است، کمکم میتواند خطرناک باشد چراکه به مرور اعتماد متقابل از سمت مردم هم از بین میرود و دیگر به دولتها آنطور که باید اعتماد نمیشود. این یک افت برای جامعه محسوب میشود که علاوه بر اینکه راه توسعه را میبندد، میتواند برای هر کشور و حکومتی خطرناک باشد.