بهمن زرینپور بازیگر
یک بازیگر یا کسی که به هر نحوی با یک فیلم همکاری میکند و از عوامل آن فیلم محسوب میشود، قطعا نباید بهصورت قاطعانه از آن فیلم حمایت کند و بگوید که او هیچ نقصی را در فیلم مذکور مشاهده نکرده است. اما حکایت عاشقی فیلمی است که من نمیتوانم به آسانی از کنار آن بگذرم و مراتب احساساتم را بیان نکنم چرا که این فیلم دست روی موضوع ویژهای گذاشته است و به هیچعنوان بهدنبال بهدست آوردن گیشه نبوده، بلکه ساخت این فیلم یک انجام وظیفه بوده است تا بتواند از یک رویداد مهم تاریخی پرده بردارد و این کار را با تمام قدرت انجام میدهد.
تا به امروز که چندی از آغاز اکران فیلم گذشته است و بازخوردهای متفاوتی هم از جامعه منتقدان و مردم شاهد بودهایم، تصور غالب این است که تا به اینجا مردم از همان انجام وظیفه و توجه کارگردان نسبت به این فاجعه تاریخی راضیاند، در صورتی که این فیلم به غیر از توجه به یک رویداد مهم، بیانگر عشق و علاقهای خاص هم هست.
این فیلم با خود پیام و حرف ویژهای دارد. ما نیازمند بازخوانی تاریخ هستیم. این روزها هیچکدام از ما مردم یادمان نیست که در سالهای جنگ چه اتفاقاتی افتاد و کشور و مردم طی این سالها چه مشکلاتی داشتند. بسیاری از فجایع جنگها و قتل عامها با بمبهای شیمیایی را باید دوباره مرور کرد تا مجددا شاهد بروز آنها نباشیم.
اما در این فیلم سعی شده است که بهصورت واقعی و تجربی در سکانسهای مختلف، واقعیت و رویدادهایی که در حلبچه اتفاق افتاد نشان داده شود و ما برداشتهای مستندی از این واقعه را شاهد هستیم.
متاسفانه تا به امروز ما ندیدهایم و شاید برخی نخواستند که درباره فاجعه حلبچه کار کنند یا فیلمی بسازند که بازگوی اتفاقات آن زمان باشد و حکایت عاشقی قدم بزرگی در معرفی و به تصویر کشیدن این فاجعه برداشته است.
دنیای امروز ما هر روز شاهد وقایعی همچون بمباران حلبچه و فاجعههای بزرگتر از آن است. فراموش نکنیم که هر فیلم یا نمایشی همواره به دنبال دادن پیام و رساندن مفهومی به مخاطبان خود است؛ حکایت عاشقی هم از این قاعده مستثنا نیست و پیامش را در صلح، عشق و مهربانی خلاصه کرده است. حکایت عاشقی الگوی کوچکی از رخدادهای تلخ تاریخی است که ما در اطرافمان بهخوبی مشاهده میکنیم. یکی از پیامهایی که این فیلم با خود همراه دارد، جریان داشتن زندگی در شرایط سخت است. اینکه شما در هر شرایطی هم که باشید باز هم میتوانید زندگی کنید، خوب ببینید، فکر کنید و انتخاب کنید یا حتی عاشق شوید.
بازیگران این فیلم عموما در شرایط خطرناک و طاقتفرسایی نقش میآفرینند و هدفشان هم در شرایط سخت و جنگ امید داشتن به زندگی است و در همین سطح بازی میکنند.
نقشی که دختر کرد در این فیلم بازی میکند در نوع خود قابل توجه است، بهگونهای که این نقش فردی را به تصویر میکشد که تمام امیدهای زندگیاش را از دست داده است و باید در برابر این حجم از مشکلات و سختی بایستد و زندگیاش را ادامه دهد. شاید بتوان گفت این نقش به تصویر کشیدن مفهوم زندگی و چگونه زندگی کردن در برابر مشکلات پیرامونی هر شخص است. تبلور هر زندگی، عشق است و این عشق بهخوبی در حکایت عاشقی به تصویر کشیده شده است.
در این فیلم پیرمردی را میبینید که تمام داراییها و زندگیاش را از دست داده است و به دنبال یک انگیزه میگردد و این انگیزه هم کسی جز نوه این پیرمرد نیست که به او کمک کرده و ادامه زندگی را برایش سهلتر و آسانتر میکند.
اما شوق و ذوقی که برای این پیرمرد شکل میگیرد در زندگی شخصی دختر جایی ندارد و نمود پیدا نمیکند زیرا این دختر تار و پود زندگی خود را از دست داده است و امید برای او فقط میتواند نقش یک کلمه را بازی کند.
این فیلم عشق را عامل زندگی میداند اما اتفاقات بدی بهوجود میآید. با اینهمه آن عشقی که هیچگاه خودش را بهصورت واقعی نشان نداده بود، امروز خودش را به نحو احسن و در شرایط بد نشان میدهد تا دستی باشد برای بلند کردن فردی که بهشدت زمین خورده است.
من این تجربه را برای خودم مثبت و همراه با رویکردهای مناسب اخلاقی و انسانی میدانم و برایم قابل قبول بوده است زیرا این نقش همراه با خندههای بیخود یا تعجبهای ماورای واقعی نیست بلکه حاوی عشق و دوست داشتن انسانها است.
رمضانزاده قدمهایش را برای به دست آوردن گیشه و پول برنداشته است بلکه برای اثبات یا انجام رسالت و کاری که سالها بر دوش او سنگینی کرده است، برداشته و در نوع خود نیز این کار قابل ستایش است.
ناهماهنگی و تناقض را بهخوبی میبینیم و قبول هم داریم. البته باید بگوییم متاسفانه امروز فیلمهایی گیشه را منفجر میکنند که هیچ پیام اخلاقی یا انتقال موضوعات مثبت را در خود جای ندادهاند که این برمیگردد به فرهنگ عمومی جامعه ما که دیگر واقعگرا نیست و فیلمهایی را که با خود درس یا انتقال مفاهیم خاص دارند، نمیپسندد و برایش مفید بودن فیلم مهم نیست. بد نیست خاطرهای را از زمانهای دور برای شما تعریف کنم؛ زمانی که اگر اتفاقی در این شهر رخ میداد فردای آن روز داد میزدند فوقالعاده فوقالعاده به این معنی که اتفاق ویژهای رخ داده است و چه بهتر که مردم هم در جریان باشند.
آن زمانها وقتی فردی در چاه میافتاد و حادثهای برای او رخ میداد، همه باخبر میشدند به این معنی که موضوع فوقالعادهای به وجود آمده است، اما امروز انسانهای زیادی از بین میروند و برای هیچکس این موضوع مهم نیست و اهمیت نمیدهند که چرا و چطور؟
به این دلیل که جان انسانها امروز دیگر ارزشی ندارد. هر روز میشنویم که صدها نفر در حادثهای جانشان را از دست میدهند و جامعه بشری بهراحتی از کنار آن عبور میکند.
لابد میپرسید خبر فوقالعاده امروز ما برای جهان چیست؟
امروز انگیزه مردم از بین رفته است و دیگر نمیخواهند فکر کنند و موضوعاتی که واقعی است را بپذیرند پس میروند به دنبال فیلمهایی که از واقعیت بهدور است تا بتوانند حداقل
2 ساعت از روز را در تخیلات خودشان سپری کنند و به رویایی دستنیافتنی به قول خودشان نزدیک شوند.
واقعیت این است که حکایت عاشقی از تخیل کمتری نسبت به کارهای دیگر برخوردار است و نمیتواند با این افکار مردم و ایدهآلهایی که دارند مطابقت و گیشه قوی و سنگینی
داشته باشد.
شما زمانی که به یک فاجعه نگاه میکنید، ناخودآگاه به فکر فرو میروید که چرا این اتفاق رخ داده است و افرادی که در این میان از بین رفتهاند، چگونه با این اتفاق عجین شدهاند. امروز جامعه ما جامعهای نیست که فکر کند و بیندیشد، بلکه دوست دارد به دنبال لذتهایی باشد که به هیچ عنوان نه میسر است و نه میتواند مطلوب باشد.