| آرش نصر اصفهانی | پژوهشگر |
در روزهای گذشته عکسهایی از تخریب یک مدرسه متروکه که پناهگاه برخی معتادهای بیخانمان شده بود در فضای رسانهای کشور منتشر شد. تخریب کامل این محل به دست مأموران با استقبال ساکنان محلی مواجه و از سوی مسئولان نیز بهعنوان یک اقدام اساسی برای پاکسازی محله عنوان شده است. کسی نمیتواند انکار کند که وجود چنین مکانی در یک محله شهری تا چه اندازه میتواند اسباب دردسر و مزاحمت برای ساکنان محل باشد. اما اولین سوالی که با تخریب این پناهگاه به ذهن میرسد این است که ساکنان آن قرار است به کجا بروند؟ قطعاً کسی انتظار ندارد که با تخریب این سرپناه، بیخانمانهای ساکن آن دود شوند و به هوا بروند. بالاخره آنها باید سرپناهی برای خود بیابند و بهخصوص با سردتر شدن هوا این مسأله اهمیت دوچندان پیدا میکند. اما آیا مسئولانی که به تخریب این مدرسه افتخار میکنند، فکری هم به حال سرپناه بعدی این افراد کردهاند؟
متأسفانه در کشور ما هنوز نگاه انسانی نسبت به وضع بیخانمانها و معتادهای خیابانگرد ریشه نگرفته است. آنها برای اغلب شهروندان و مسئولان شهری، معضلی هستند که باید به هر طریق ممکن از زندگی روزمره در سطح شهر پاک شوند. مجموعه سیاستهای بهسازی و پاکسازی مناطق محل اسکان آنها نیز صرفاً در جهت فراری دادن آنها از یک مکان خاص بوده و تنها تلاشهای بسیار محدود و اندکی برای سامان دادن به وضع آنها انجامشده است. تصور عمومی از وضع این دست از کارتنخوابها این است که راهحل اصلی ترک اعتیاد و بازگرداندن آنها به چرخه زندگی متعارف است. بر این اساس انتظار عمومی این است که این افراد جمعآوریشده، در محلی خاص درمان شوند و سپس بهعنوان شهروندانی عادی به زندگی شهری بازگردند. اما تجربههای چندینساله کشور ما و بسیاری از کشورهای دیگر نشان میدهد که این انتظار غیرواقعبینانه است.
کمک به بهبود وضع این افراد مستلزم پذیرش وضع این افراد به همین شکلی است که زندگی میکنند؛ یعنی باید بپذیریم که اغلب این افراد قرار نیست اعتیاد خود را ترک کنند و احتمالاً تا پایان عمر در همین وضع فلاکتبار خواهند ماند. اگر این اصل را بپذیریم آنگاه میتوانیم به راهکارهای انساندوستانه برای کمک به این بخش از جامعه فکر کنیم. بههرحال این گروه هم بخشی از جمعیت کشور ما هستند و دولت همانقدر که در برابر شهروندان اتوکشیده خود مسئول است در برابر این افراد نیز وظایف و مسئولیتهایی دارد. اصل پذیرش این افراد با همین شرایط بهعنوان شهروندان ساکن شهر میتواند گام اول برای کمک به آنها باشد. تا زمانی که هدف اصلی دیده نشدن این افراد باشد و تمام توان صرف این شود که آنها از جایی به جایی دیگر فراری داده شوند، نه مسأله شهر حل میشود و نه کمکی به این قشر ناتوان جامعه خواهد شد. همانطور که بودجه شهر میتواند صرف احداث سینما و پارک شود، بخشی از آن نیز میتواند برای تأمین سرپناه و غذای این افراد صرف شود. یک مانع اساسی در برابر اینگونه اقدامات این تصور است که ارایه خدمات اولیه به کارتنخوابها، تعداد زیادی را به مراکز ارایهکننده آن جلب خواهد کرد. بهعبارتدیگر ارایه خدمات، رقم واقعی معتادها و کارتنخوابها در شهرها را به ما نشان خواهد داد. این نگرانی، ریشه اصلی مشکل در برخورد با این گروه را آشکار میکند؛ اینکه سیاست مدیران شهری ما تاکنون مطرح نشدن صورتمسأله و درواقع انکار صورتمسأله بوده است. شهرهای کوچکتر میتوانند با بگیروببند این افراد را از معرض دید عموم خارج کنند باافتخار(!) ادعا کنند که گدا و کارتنخواب ندارند اما در شهری مانند تهران که ابعاد مسأله قابلکنترل نیست سیاستهای پاکسازی منطقهای در اولویت قرار دارد. در هر دو رویکرد، معتاد بیخانمان را موجود نامطلوبی میدانند که نباید دیده شود و در اجرای آنها نگاه انسانی به مسأله جایی ندارد. ایکاش مدیران ما بهجای اینکه افتخار را در برخورد امنیتی با معتادهای بیخانمان میدیدند، کمک انساندوستانه به آنها را وظیفه خود تلقی میکردند.