بهناز مقدسی/ گروه حوادث| آخرین مصدوم حادثه هواپیما ایران 140 در بیمارستان درگذشت. حالا شمار کشتهشدگان این سقوط مرگبار به 40 نفر رسیده است. زهره شکاری همان زن جوانی بود که بعد از بازگویی تعدادی از نجاتیافتگان از سرنوشت عجیبشان مشخص شد با فداکاری همسرش از مرگ آتشین در هواپیما نجات یافته است. اما روز چهارشنبه 12 شهریورماه بعد از 26 روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ روی تخت بیمارستان سوانح سوختگی مطهری جان سپرد. پیش از این نیز همسر او مصطفی مزرعتی در روز شنبه 25 مردادماه در اثر سوختگی 95درصد روی تخت بیمارستان به کام مرگ فرو رفته بود. با مرگ پدر و مادر جوان حالا محمد پارسا 18ماهه تنها بازمانده خانواده آنهاست.
تقدیر مرگبار
وقتی زن جوان در هواپیما حبس شده بود شوهرش را دید که با سپردن کودکشان به برادرش از میان شعلههای رقصان آتش به سمتش میآید. او هرگز نمیدانست این آخرینباری است که نگاهشان از میان دود سیاه و آتش قرمز به هم گره خواهد خورد. بعد از آن دقایق شوم تمام وجودشان را آتش گرفته بود که از هواپیما بیرون پریدند. امیر مزرعتی برادر شوهرش قبل از رسیدن امدادگران به کمک آنها رفته بود. سراسر وجودشان سوخته بود و خیلی زود با هلیکوپتر به بیمارستان منتقل شدند. بعد از معاینات تخصصی با صلاحدید پزشکان این زن و شوهر جوان برای درمان کاملتر در بیمارستان سوانح سوختگی مطهری بستری شدند. اتاقهایشان جدا از هم بود و هرچند نمیتوانستند صحبت کنند اما همیشه با چشمهای نگرانشان از ملاقاتکنندهها و پرستارها حال یکدیگر را جویا میشدند. تا اینکه مصطفی مزرعتی دیگر نتوانست نفس بکشد. ریههایش به شدت سوخته بود و شامگاه 25 مردادماه چشمهایش را به روی دنیا بست. همسر جوان اما تا آخرین لحظه مرگش هرگز نمیدانست مصطفی همسر فداکارش دیگر کنار او و کودکش نیست. امیر مزرعتی برادر شوهرش درباره آخرین روزهای زندگی زهره به «شهروند» گفت: «همسر برادرم تا آخرین روز زندگیاش نمیدانست که مصطفی فوت کرده است. شرایط مناسبی نداشت برای همین نمیتوانستیم او را با این واقعیت روبهرو کنیم. اما هرگز تصور نمیکردیم زهره را هم از دست بدهیم. او هوشیار بود و حتی غذا میخورد و پزشکان به ما گفته بودند ترمیم پوست سوخته بدنش زمان میبرد. اما روز چهارشنبه همه این معادلات به هم ریخت و زهره به دلیل شدت سوختگی، نارسایی تنفسی و عفونت شدید روی تخت بیمارستان جان سپرد. جسد او را به کاشان منتقل کردهایم و در کنار برادرم مصطفی به خاک سپردیم. محمد پارسا هنوز خیلی کوچک است، او اولین کلماتی را که یاد گرفته «بابا و مامان» است و حالا نمیدانیم وقتی بزرگ شد چگونه باید تراژدی غمانگیز مرگ پدر و مادرش را برایش تعریف کنیم.»